خبرگزاری راسک:سلطنت محمدظاهرشاه در چهلسال حکمروایی و با تجربهکردن نخستوزیران متعدد اقتدارطلب معتقد بود «تا زمانیکه یک ملت گرسنه و ذلیل نباشد، به آسانی تابع دولت نمیشود.» از همینرو، پایههای سلطنت چهلسالهی او با توصیهی تاریخی کاکایش محمدهاشمخان با همین شعار گذاشته شد. «سیاست فیلمرغی» که در سلطنت محمدظاهرشاه و در زمان صدارت محمدهاشمخان شهرهی تاریخ معاصر افغانستان بود، بخشی از واقعیتهای چهلسالهی اقتدار ظاهرشاه به شمار میرود.
به روایت تاریخ معاصر افغانستان، محمدهاشم خان که در ادامهی خوشگذرانی و زراندویهایش تعداد زیادی از فیلمرغها را در کاریزمیر (کوهدامن) نگهداری میکرد؛ برای توصیهی سیاسی توام باتجربه به محمدظاهرشاه مبنی بر اتخاذ سیاست اقتدارطلبانه نسبت به مردم افغانستان، به باغبان خویش دستور داده بود تا برای چند روزی به فیلمرغها غذا ندهند و آنها را گرسنه نگهدارند. پس از گذشت سه-چهار روز از گرسنگی فیلمرغها، با محمدظاهرشاه برای دیدن آنها رفت و به محض رسیدن به محل نگهداری آنان، مقداری «دانه» به دست محمدظاهرشاه داد تا برای فیلمرغهای گرسنه بیندازد، چون مرغها سخت گرسنه بودند، با اشتیاق کامل نزد شاه آمدند و به دور و برش جمع شدند.
هفتهی بعد محمدهاشم خان بار دیگر برای باغبانش دستور داد مرغها را تا حد کافی سیر نگهدارند، بار دیگر با محمدظاهرشاه به کاریزمیر برای دیدن فیلمرغها رفته و مقداری «دانه» به دست ظاهرشاه داد تا برای آنها بیندازد، برخلاف هفتهی قبل، هیچکدام آنها از خود اشتیاق نشان نداد و به دور و بر شاه نیز جمع نشدند.
از همینجا بود که سیاست فیلمرغی هاشم بخشی از واقعیت استبدادی جامعهی افغانستان شد و روایت یک استبداد تاریخی افغانستان گردید. پس از این تجربه، محمدهاشمخان خطاب به ظاهرشاه توصیه کرد که: «ملت حیثیت همین فیلمرغها را دارد. اگر گرسنه و ذلیل بود از تو اطاعت میکنند و با اعطای اندکترین امتیاز پروبال میزنند و اگر سیر و آرام باشند دور میروند و اطاعت تو را فراموش میکنند.»
غلاممحمد غبار در جلد دوم افغانستان در مسیر تاریخ چنین مینگارد: «حاکمان قبیلهای افغانستان بهشمول محمدظاهرشاه با توسل به همان روش سیاست فیلمرغی هاشمخان و شناخت از چگونگی سیاست مشابه در هندوستان میدانستند که حکمرانی دلخواهانه بالای تودههای فقیر آسانتر است نسبت به کتلههای مرفع و آرام مردمی. از همینرو در سلطنت چهلسالهی خویش این روش را از راه استبداد قومی، وضع مالیات کمرشکن بر دهاقین، اقتصاد انحصاری و نگهداشتن مردم افغانستان در حالت فقر و احتیاج شدید، زمینهی بقای قدرت چهلسالهی خانوادگی خویش را فراهم ساخت.»
در چهلسال سلطنت محمدظاهرشاه، مردم افغانستان بهجای تلاش برای شگوفایی زندگی و پیشرفت کشورشان، مصروف سیرکردن شکمهای گرسنهی خویش و فرزندان خود بودند.
به روایت تاریخ معاصر افغانستان، سیاست ترویج فقر در جامعه برای متابعت از سلطنت به حدی ظالمانه سازماندهی شده بود که مردان آبرومند بعد از تاریکی شب محجوبانه دست به گدایی دراز میکردند در شبهای سرد زمستان کارگران با سطلی به حمامها مراجعه میکردند تا با پرداخت چند پولی خاکستر گرم برای صندلی فرزندانشان میخریدند.
غلاممحمد غبار در جلد دوم افغانستان در مسیر تاریخ از قول محمد معصوم مجددی در رابطه به فقر و رفتار استبدادی با کسانیکه در زندانهای سلطنتی محبوس بودهاند چنین روایت کردهاست: «شبی سرمامور پولیس کابل میرعبدالعزیزخان را دیدم که باحالت آشفته وارد منزل من شد، علت آشفتگی او را پرسیدم که گفت، از حویلی توقیفخانه عبور مینمودم که صدای شکستن استخوانها را شنیدم، وقتی با انداختن چراغ دستی دیدم که چند تن محبوس در گوشهی تاریکتر حویلی استخوانها را جمع کردند و پس از شکستاندن آنها را از فرط گرسنگی میخورند، این منظره حالتم را برهم زد. فردای آن روز به محبوسین غذا آماده کردم و در همکاری با محافظان محبس به آنان دادم و چندی اینکار را انجام میدادم که هفتهی بعد آن، میرزامحمدشاه رییس ضبط احوالات وارد منزل من شد و گفت: «والاحضرت صدراعظم صاحب میگویند که شما برای «محبوسین کوتوالی» شبانه نان میفرستید، در آینده اینکار را نکنید، چون حکومت میخواهد آنان را تادیب نماید تا اصلاح شوند.»
به روایت کتاب افغانستان در قرن بیستم، در دورهی صدارت محمدهاشمخان، کاکای محمدظاهرشاه «استبداد بسیار خشن و کشتارهای بسیار بیرحمانهای صورت میگرفت، هیچ افغان نمیتوانست بدون اخذ اجازه از یک محل به محل دیگر برود.»
به روایت تاریخ، رژیم بر سراقتدار «سلنطت ظاهرشاه» با دیدن این وضع مردم که وقتی آنان برای آزادی و تحقق حقوقشان هزارها سرباز متجاوز را شکست داده بود لذت میبرد و به دلیل فقر جوانان را به انجام وظایف جاسوسی میکشاند.
در داخل کشور شرایط کار آبرومندانه برای مردم فراهم ساخته نشده بود و به جز چند فابریکهی معدودی مانند فابریکهی نساجی جبلالسراج. مردم برای بهدستآوردن لقمهنانی وادار به انجام کارهای شاقه و مسافرت میشدند، وقتی آنان شب به خانههایشان برمیگشتند، از فرط خستگی و گرسنگی مجالی برای دهنبازکردن در برابر غدر، استبداد و ستمگری نداشتند.
نگهداشتن کشور در حالت عقبماندگی قرون وسطایی، جلوگیری از توسعهی معارف ملی، کشتن روح شهامت در میان اقشار مردم و مقاومت در برابر استبداد داخلی و خانوادگی سلطنت، در کنار ایجاد نفاقهای داخلی مانند برتریخواهی زبانی و قبیلهای، بخشی از عوامل دوام سلطنت چهلسالهی محمدظاهرشاه بود که متکی به سیاست تخویف مردم بهواسطهی جاسوسان، زنجیر و زندان، شکنجه و اعدام، فریب و ریا، نمایش اصلاحات دروغین و تظاهر به شریعت اسلامی به پیش برده میشد.