خبرگزاری راسک: در ۳۱ آگست ۲۰۲۱، جو بایدن، رییسجمهور آمریکا در کاخ سفید روی تریبون رفت تا پایان جنگ را اعلام کند. وی گفت: «ایالات متحده شب گذشته در کابل، به جنگ ۲۰ ساله در افغانستان که طولانیترین جنگ در تاریخ آمریکا شناخته میشود، پایان داد، حتی زمانیکه گروه طالبان فتح کشور را جشن گرفتند، بایدن مدعی پیروزی شد.
ما یکی از بزرگترین حملونقلهای هوایی تاریخ را با بیش از ۱۲۰ هزار تن به مکان امن منتقل کردیم و این تعداد بیش از دو برابر چیزی است که اکثر کارشناسان احتمال میدادند. هیچ ملتی هرگز در طول تاریخ چنین کاری انجام نداده است. محاصرهی برلین در اوج خود شامل فرود یک هواپیما در هر ۴۵ ثانیه بود.
این تنها چیزی بود که او در مورد آن اشتباه یا ناصادق بود. بایدن، سلف خود، دونالد ترامپ را به دلیل ایجاد توافق ناقص خروج از کشور سرزنش کرد، اما بایدن همچنان به همان مشاور( زلمی خلیلزاد) که دونالد ترامپ یا جورج دبلیو بوش برای بیش از ۳۰ سال، به عنوان فرستادهی ویژه، سفیر، مشاور، لابیگر، نقش محوری در تدوین سیاست ایالات متحده در افغانستان را داشت و اغلب به شیوههایی که آزادی را تضعیف میکند، تکیه کرد.
بایدن در سخنرانیاش، دلیل موفقیت طالبان را عدم تمایل نیروهای افغانستانی دانست که از سوی ایالات متحده و ناتو برای جنگیدن آموزش دیدهاند. وی توضیح داد: «فرض این بود که بیش از ۳۰۰ هزار نیروی امنیت ملی افغانستان که در دو دههی گذشته آموزش دیده و تجهیز کرده بودیم، دشمن قوی در جنگهای داخلی آنها با طالبان خواهند بود. این فرض که دولت افغانستان میتواند برای مدتی فراتر از عقبنشینی نظامی ادامه دهد، درست نبود.»
بایدن در هر دو مورد نادرست بود. اندکی پس از عقبنشینی، آنتونی بلینکن، وزیر امور خارجه انتقادات در سنا مبنی بر اینکه بیش از هفت میلیارد دالر تجهیزات نظامی ایالات متحده به دست طالبان سقوط خواهد کرد و یک مسوولیت استراتژیک خواهد بود، رد کرد. بسیاری از این تجهیزات غیرقابل استفاده بودند. سایر تجهیزات غیرقابل استفاده خواهند شد، زیرا طالبان توانایی حفظ آن را ندارند.» پیمانکاران آمریکایی بیشتر این تعمیرات را انجام دادند و ترامپ و بایدن هر دو آنها را کنار کشیدند و همچنین افغانستانهایی را که ایالات متحده آموزش داده بود ناتوان کرد.
به عبارت دیگر، در حالیکه از دولت منتخب افغانستان به دلیل شکستش در جنگ با طالبان انتقاد میکرد، ایالات متحده با حذف افراد لازم برای حفظ سکوهایی که ایالات متحده نیروهای امنیتی ملی افغانستان را پیرامون آن ساخته و آموزش داده بود، نیروهای افغانستانی را تضعیف میکرد. عقبنشینی ایالات متحده همچنین ارتش افغانستان را از پوشش هوایی و پشتیبانی خود محروم کرد.
با این حال، ارتش افغانستان از جنگ خودداری نکرد. سمیع سادات، ژنرال فرماندهی ارتش افغانستان، برای فروپاشی افغانستان، خاطرنشان کرد: «ما در ۲۰ سال گذشته ۶۶ هزار سرباز را از دست دادیم. این یک پنجم نیروی جنگی تخمینی ما است.» این که دهها هزار سرباز افغانستان در طول سالها جان خود را از دست دادند، گواهی بر دروغ بودن ادعاهای بایدن بود.
ارتش افغانستان با کمتر از ۵ هزار سرباز آمریکایی که عمدتاً وظایف اطلاعاتی و پشتیبانی را ارایه میکنند، شورش طالبان را در امان نگهداشت و نه تنها از کابل بلکه از تمام مراکز استانهای افغانستان، صرف نظر از اینکه چقدر دوردست، محافظت میکرد. اینکه دولت افغانستان این کار را انجام داد، زیرا ابتدا دولت ترامپ و سپس بایدن به طور فعال آنها را تضعیف کردند، قهرمانی و میهنپرستی آنها را بیشتر برجسته کرد.
حرکت مهم است و در هر دو دهه ۱۹۹۰ و سپس در دههی ۲۰۲۰، طالبان ترجیح میدهند با کاهش شتاب دشمنان خود، معاملات را قطع کنند و به همین دلیل است که ضرب و شتمهای مکرر، اگر نگوییم رهاکردن دولت افغانستان، بسیار نتیجهی معکوس داشت با این حال، تعداد زیاد مراسم تشییع جنازهی اعضای طالبان و مشاوران پاکستانی آنها، وحشیانه نبرد نهایی را در بسیاری از مناطق برجسته میکند و به بیان ساده، افغانستانیها جان خود را در راه آزادی گذاشتند و بسیاری از آنها حتی دوسال بعد به این کار ادامه میدهند.
تصمیم برای تضعیف دولت افغانستان دروغین بود. روسای جمهور بوش، ترامپ و بایدن هر کدام به خلیلزاد به عنوان مرد اصلی خود در مورد افغانستان روی آوردند، زیرا معتقد بودند که او میتواند به عنوان یک خبرچین بومی بینشی ارایه دهد. او در افغانستان به دنیا آمد و به زبانهای رسمی آن تسلط داشت، اما یک آمریکایی تابعیت شده دارای گواهینامههای امنیتی عالی بود. آنها بر این باور بودند که خلیلزاد در تحلیل خود بیطرف و در برنامهی کاری خود عینی خواهد بود.
مشکل این بود که خلیلزاد هرگز برنامههای خود در افغانستان را به طور کامل پشت سر نگذاشته بود. نخست، او رقیب مادامالعمر اشرف غنی، رییسجمهور افغانستان در زمان فروپاشی سال ۲۰۲۱بود و با اختلاف سنی کمتر از دو سال، رقابت آنها ابتدا به عنوان دانشآموز در افغانستان، سپس به عنوان دانشجوی تبادلی در ایالات متحده و سپس به عنوان دانشجویان دانشگاه آمریکایی بیروت گسترش یافت. این رقابت در حالی ادامه یافت که هر دو در ردههای سیاسی بالا رفتند، خلیلزاد به عنوان یک کارمند در محافل امنیت ملی جمهوریخواه در ایالات متحده و پس از بازگشت در سال ۲۰۰۱ در افغانستان بود و تنش بین این دو محسوس بود. به گفتهی یکی از دستیاران ارشد غنی، خلیلزاد دو بار در نظر داشت که خودش برای ریاست جمهوری افغانستان نامزد شود. نفس هر دو مرد به ندرت اجازهی احترام به دیگری را میداد.
دوم، خلیلزاد دستور کار متفاوتی داشت. قبل از حملات ۱۱ سپتامبر ۲۰۰۱، او به نمایندگی از طالبان لابی کرده بود و نمایندگان این گروه را در سراسر ایالات متحده معرفی میکرد و به دنبال میانجیگری برای یک معاملهی خط لولهی نفت بود. در آن زمان، طالبان میزبان رهبران ارشد القاعده بود و با افزایش ناامیدی در واشنگتن، تلاشهای خلیلزاد به دور نگه داشتن طالبان از فهرست حمایت از تروریسم توسط وزارت امور خارجه کمک کرد. زمانیکه دولتهای متوالی خلیلزاد را مسوول طرح صلح قرار دادند، ترکیبی از جاهطلبی خلیلزاد، تعامل گذشتهاش با طالبان و دشمنیاش با غنی به استراتژی تبدیل شد که بیخودی رقیب شخصی او را تضعیف کرد.
در حالیکه خلیلزاد خواستار صلحی بود که در آن یک دولت فراگیر و گسترده بر افغانستان مسلط شود، در عمل او این چشمانداز را با کنار گذاشتن دولت از مذاکرات با طالبان تضعیف کرد. این معامله دقیقاً همان چیزی را به طالبان داد که میخواست، مشروعیت دولت را کاهش داد و نقش خود را در رد شمول خود از سوی طالبان بازی کرد. خواه این نیت آمریکاییها بوده باشد یا نباشد، طالبان کنار گذاشتن دولت افغانستان را نشانهای میدانستند که میتوانند، پیروزی مطلق داشته باشند و نیازی به سازش برای یک معاملهی گستردهتر ندارند. تمایل واشنگتن به نادیدهگرفتن وعدههای طالبان مبنی بر اینکه طالبان از پناهدادن به القاعده یا حمایت از تروریسم دست بردارد، رهبری طالبان را بیشتر متقاعد کرد که ایالات متحده خسته شده و طالبان را مجبور نخواهد کرد تا به توافقاتی که آنها منعقد کردهاند، پایبند بماند.
منطقیسازی در میان دیپلماتهای آمریکاییکه در تماسهای تلفنی و میزگردهای پیشزمینه با تحلیلگران آمریکایی توضیح داده شد، دور زدن نهایی در اطراف دولت کابل ضروری بود، زیرا دولت افغانستان فاسد بود، در دو دلیل اشتباه شد: اول، دولت افغانستان یکپارچه نبود. بد بود، اما خوبهای زیادی نیز وجود داشت که ترامپ و بایدن هر دو آن را رها کردند، از جمله نسلی از بوروکراتها، زن و مرد که مفهوم یک ملت افغانستان را پذیرفتند و در آن میهنپرستی بر تفکیک جنسیتی، وابستگی قبیلهای یا نفرت قومی برتری داشت.
در حالی که تبلیغات طالبان نشان میدهد که این گروه نمایندهی پاکی است در حالیکه دولت منتخب افغانستان نمایندهی فساد است، دو واقعیت چنین تبلیغاتی را رد میکند. اول اینکه، افغانستانیها حافظهی سازمانی طولانیتری نسبت به آمریکاییها دارند. رهبران طالبان در حالیکه بین سالهای ۱۹۹۶ تا ۲۰۰۱ قدرت را در دست داشتند، سعی داشتند خود را متدین و مصوون از فساد نشان دهند. وقتی در مارچ ۲۰۰۰ از «امارت اسلامی» طالبان بازدید کردم، افغانستانیها به من گفتند که از طالبان استقبال کردهاند تا متوجه شوند که آنها به همان اندازه فاسد هستند. مانند جنگ سالارانی که پیش از آنها بودند.
به نظر میرسد، بسیاری از مقامهای آمریکایی خود را متقاعد کردهاند که طالبان یک جنبش اصیل و نمایندهی فرهنگ پشتون هستند. درک آمریکاییها از تاریخ اغلب در سالها سنجیده میشود نه دههها، چه رسد به قرنها، بنابراین دیپلمات.ها و تحلیلگران تمایل دارند که افغانستان ۲۰۰۱ یا ۲۰۲۱ را به عنوان یک خط مبنا ببینند تا دورتر. در حقیقت، افغانستانیها در طول سفرهای من به افغانستان در طول ۲۷ سال توضیح دادهاند که آژانس اطلاعات بینسرویس پاکستان (آیاسآی) طالبان را پرورش داد تا هویت پشتون را تحتالشعاع قرار داده و آن را با اهداف اسلامگرایانهی پاکستان بیشتر همکاری کند.
این تصور که طالبان، حتی ۳۰ سال پس از تاسیسش، در افغانستان اصالت دارد، نادرست است. دلیل اصلی امتناع طالبان از شرکت در انتخابات این بود که نظرسنجیها عدم حمایت مردمی این جنبش را آشکار میکرد. به علاوه، تقاضا برای امارت بودن افغانستان به جای جمهوری اسلامی، هر گونه تصوری را که طالبان میتواند بخشی از یک ایتلاف گسترده با دیگر احزاب افغانستان باشد را رد کرد. در یک جمهوری، مردم رییسجمهور را در پای صندوقهای رای پاسخگو میدانند، اما در یک امارت، گروهی از رهبران مذهبی که خود انتخاب میشوند به یکدیگر مشروعیت میبخشند. گروه طالبان نه به این دلیلکه خواهان حکومت پاسخگو یا نمایندگی گستردهتر بود، بلکه به این دلیل که میخواست حکومت موجود را مشروعیت بخشد، شورش را به راه انداخت که به نفع ترامپ، بایدن و خلیلزاد بودند.
این امر رویکرد ایالات متحده و جامعهی بینالمللی را در قبال طالبان امروز حتی عجیبتر میکند. ایالات متحده به طور متوسط هر هفته ۴۰ میلیون دلار برای حمایت از عملیاتهای بشردوستانه آزاد میکند. دیپلماتهای غربی میگویند که طالبان از چنین پولی سود نمیبرند، زیرا اغلب در بانکهای خصوصی مستقر هستند که توسط گروههای بشردوستانهی بینالمللی استفاده میشود و با این حال، در عمل، مانند کوریای شمالی، چنین گروههایی از آزادی پرداخت مستقل از رژیم میزبان برخوردار نیستند و مشمول مالیات و حمایت از آن هستند. رهبران جامعهی مدنی افغانستان، رهبران مذهبی، مقامهای سابق دولت افغانستان و همچنین کارکنان سازمانهای غیردولتی اروپایی و حتی مقامهای سازمان ملل متحد که اخیراً در گفتوگوی امنیتی هرات گردهم آمده بودند، به دشواری فعالیت مستقل در کشور اذعان کردند. برنامهی جهانی غذا ممکن است برای رفع گرسنگی قریبالوقوع کمک مالی جمعآوری کند، با این حال مشکل کمبود بودجه نیست، بلکه مشکل رژیمی است که زنان را در خانه نگه میدارد و قحطی کردن دشمنان سیاسی را با همدستی در دولت قبلی یا ناکافی اسلامی دانستن آنها توجیه میکند.
در حالی که مقامهای دولت بایدن برای توجیه یارانهی خود به طالبان دست به اقدامات منطقی میزنند، در واقع هیچ تفاوتی بین به رسمیت شناختن و کمک به طالبان و رفتار مشابه با حماس وجود ندارد.
این همچنین طعنهای ایجاد میکند، در حالی که طالبان به طور مداوم برای تضعیف دولت منتخب مورد حمایت ایالات متحده کار میکرد، امروز ایالات متحده برای کمک به بقای طالبان اضافهکاری میکند در حالی که افغانستانیهایی که به دنبال یک دولت فراگیر و نماینده هستند در سرما کنار گذاشته میشوند. اگر هدف یک نظم سیاسی گسترده در افغانستان باشد، راهبرد به مراتب بهتر این است که به رسمیت شناختن طالبان بر مبنای به رسمیت شناختن مشروعیت دیگر افغانستانیها و جنبشهای سیاسی توسط طالبان باشد.
تشدید سردرگمی استراتژیک این است که تزریق نقدی بایدن و بلینکن اکنون به طالبان کمک میکند تا جنبش را زنده نگه دارد. درهی پنجشیر را در نظر بگیرید، آخرین سنگر مقاومت قبل از سقوط افغانستان در سال ۲۰۲۱ و خانهی اجدادی احمد شاه مسعود، فرماندهی مجاهدین که بیشترین مسوولیت را در شکست اتحاد جماهیر شوروی داشت. (القاعده به نمایندگی از طالبان، مسعود را در ۹ سپتامبر ۲۰۰۱، دو روز قبل از حملات ویرانگر به نیویورک و واشنگتن ترور کرد.)
پس از فروپاشی افغانستان در سال ۲۰۲۱، طالبان از سراسر کشور، نه تنها طالبان پشتون، بلکه طالبان تاجیک و اوزبیک را نیز در این دره غرق کردند. دو سال بعد، تاجیکها و اوزبیکها به خانههای خود رفتهاند. آنها واقعیت طالبان را دیدهاند و هیچ علاقهای به جنگ ندارند. در واقع، اکنون بسیاری با احمد مسعود، پسر احمدشاه مسعود و رهبر جبههی مقاومت ملی که کوههای اطراف پنجشیر، اگر نه درهها، کنترل میکند، همدست هستند. تنها اعضای گروه طالبان که باقیماندهاند از قندهار، هلمند، زابل و ارزگان میآیند. به عبارت دیگر، کنترلکنندگان پاکستانی طالبان، مانند قبل از سال ۲۰۰۱، موفق شدهاند کشور را از خود بیگانه کنند. اجماع از بین رفته و در جای خود اتکای بیشتر به وحشیگری تمرکز شده و این جنبشی است که کمکهای ایالات متحده به تقویت آن کمک میکند.
بایدن و بلینکن ممکن است، سیاست افغانستان را دچار مشکل کرده باشند، اما احتمالاً در آرزوی افغانستانیها برای داشتن آیندهای بهتر صادق هستند. پس شاید زمان آن رسیدهاست که رویکردی دو مسیری اتخاذ کنیم. همانطور که رییسجمهور رونالد ریگان یک سفیر سیاهپوست در آفریقای جنوبی در دوران آپارتاید و یک سفیر یهودی در پاکستان منصوب کرد، بلینکن نیز باید از زنان و اقلیتهای مذهبی برای تعامل با افغانستان استفاده کند. طالبان آن را دوست ندارند. حتی ممکن است دور شوند. همینطور باشد. ۴۰ میلیون دالر در هفته نباید یک استحقاق باشد.
در واقع مسیر دوم این سیاست این است که اجازه دهیم آن.ها عقبنشینی کنند. بهترین کار برای افغانستانیها از هر قومیت، فرقه و جنس، فروپاشی طالبان است و سپس، به جای اینکه کشور را پر از کمکها کنید و فرستادگانی مانند خلیلزاد را که در دستور کار قرار دارند، داشته باشید که انگار او یک کمیسر استعماری است، کنار بروید و اجازه دهید افغانستانیها کشورشان را بازسازی کنند. در صورت نیاز به عنوان منبع در آنجا باشید، اما آسیبی نرسانید. این درسی است که ایالات متحده باید ۲۲ سال پیش میگرفت، اما هنوزهم دیر نشدهاست.