نویسنده: سیامک خراسانی
شعار وحدت ملی چند دهه است که در افغانستان کار برد گستردهای دارد، مخصوصا گروههای که در قدرت هستند بیشتر از همه علاقهمند استفاده از این کلمات هستند. اما در عمل هیچ آثاری از وحدت ملی در این سرزمین وجود نداشته است. با اطمینان کامل میتوان گفت که در این کشور نه وحدتی وجود دارد و نه ملتی. واژههای «وحدت» و «ملی» غیرعملیترین واژهی تاریخ معاصر این کشور بودهاند. پس چرا سیاستمداران حاکم علاقهی خاصی به استفاده از این واژهها دارند؟
افغانستان یکی از کشورهای کثیرالقومی به شمار میرود. اقوام تاجیک، پشتون، هزاره و اوزبیک از عمدهترین گروههای قومی در کشور محسوب میشوند. اقوام نامبره به این دلیل در معادلات سیاسی کشور مهم تلقی میشوند که پای اقتدار سیاسی افغانستان بدون نقش و حضور آنها میلنگد. بههمین دلیل وحدت ملی از مفاهیم پرطرفدار در چنددههی اخیر افغانستان به شمار رفته است؛ بهخصوص مفهوم وحدت ملی در کنار مفاهیم همچون «اسلام، استقلال، منافع ملی و اقوام باهم برادر» جزو ابزارهای فریبندهی فاشیسم افغانی در جهت سرکوب و حقتلفی اقوام غیرپشتون بوده است. دولت پشتونی فعلی هم در افغانستان پس از «اسلام» از ابزار «وحدت ملی» استفاده نموده و برنامههای قومی و تباری خویش را توجیه میکند. وحدت ملی در بیستسال گذشته، همیشه ورد زبان همه بود، از سیاستمداران معروف گرفته تا کسبهکاران عادی، از برتریخواهان قومی گرفته تا عدالتخواهان ملیگرا؛ اما برداشتها از این مفهوم مثل سایر مسایل دیگر یکدست نبود. وقتی انورالحق احدی و سایر فاشیستها وحدت ملی میگفتند، منظورشان پذیرش بیقید و شرط برنامههای فاشیستی قومی ناسیونالیسم افغانی و یا همان پشتونیسم از سوی اقوام غیرافغان بود؛ اما منظور دیگران از وحدت ملی نهادینهکردن عدالت اجتماعی و برابری حقوقی شهروندان در کشور بود.
سوال این استکه چرا مردم افغانستان با وجودیکه از سالها بدینسو ظاهراً افسانهی دروغین وحدت ملی را زمزمه کردند، ولی در عمل به همگرایی و بهزیستی شهروندی نرسیدند؟
در اصل وحدت ملی بهچگونهگی زیست شهروندی مسالمتآمیز تاکید دارد که همه صرفنظر از مسایل و پایگاههای قومی، نژادی، مذهبی، زبانی و ایدیولوژیکیشان، صرفاً بهدلیل شهروندبودن از مزایا و امتیازات یکسان در یک جامعه بهرهمند بوده و زندگی خود را به گونهی برابر و همآهنگ با دیگران بهپیش ببرند. وحدت ملی را نباید به معنای یکرنگی و ادغام گروهها و اقوام در یک گروه و قوم خاص تعبیر کرد (همانگونه که فاشیسم افغانی) میخواهد؛ بلکه وحدت ملی در یک سرزمین به این تاکید دارد که همه اقوام و گروههای ساکن در یک جامعه بهگونهی مسالمتآمیز با پذیرش تفاوتهای قومی، نژادی، زبانی و مذهبی یکدیگر، در کنار هم زندگی کرده و به تفاوتهای شهروندی یکدیگر احترام بگذارند.
امروز گفتمان وحدت ملی در جهان پیشرفته و مترقی کاربرد خود را بهنحوی از دست داده است. کشورهای چندقومی و درگیر بحران و پسامنازعه هنوز آن را زمزمه کرده و به آن دلگرم و دلمشغول بوده و سودای پیادهکردن آن را در سرزمینشان در سر میپرورانند. در کشورهای دیگر بهویژه کشورهای مدرن، زمانی این اسم کاربرد خود را از دست داد که پای کثرتگرایی و تامل تفاوتهای دیگران به میدان کشیده شد و بسترها و فرصتهای مساعد و یکسان در اختیار همهی شهروندان جامعه قرار گرفت و هر انسانی با داشتن ظرفیتها و امکانات دستداشتهی خویش تلاش کردند که جایگاه و منزلتی در جامعه برای خود دست و پا کنند. بههمین دلیل بحث وحدت ملی از سکوی مباحث سیاسی حاکمان به زیر کشیده شد و برخی اندیشمندان، چنین گفتمانی را در جهان مدرن ضیاع وقت دانستند.
اما در کشورهایی که هنوز هم حس برتریخواهی و فزونطلبی قومی و تباری در میان زمامداران و شهروندانش دیده میشود و جهانبینی زمامدارانشان براساس رنگ و بوی قومی و تباری استوار است، مسلماً برایند چنین جامعهای، تضییع حقوق شهروندان کشور خواهد بود که در چنین حالتی گفتمان وحدت ملی شکل و قوت میگیرد. جالب این است که در چنین جامعهای وحدت ملی هم از سوی فرادستان مطرح میشود و هم از سوی فرودستان. فرادستان اهداف و برنامههایشان را بهنام و حدت ملی به خورد مردم میدهند و فرودستان هم میدانند که وحدت ملیِ که آنان مطرح میکنند به درد خودشان میخورد و هیچ درد اینها را درمان نمیکند. بنابراین، هر دو طرف «وحدت ملی» را زمزمه کرده و دلمشغول آن اند.
شاید افغانستان یکی از معدود کشورهای دنیا باشد که «وحدت ملی» در تاریخ معاصرش هیچگاهی از سر زبانها نیفتاده است. در تحولاتی که یکیپیدیگر در این سرزمین به میان آمد، نهتنها گفتمان وحدت ملی کم رنگ نشد، بلکه هر جریان سیاسیای که در این سرزمین عرض اندام کرد، آن را جدیتر از گذشتگان مطرح کردند. شاید یکی از مهمترین سوژههاییکه در میان محافل سیاسی و جریانهای درگیر در قضایای کشور (چپگرا، راستگرا و حتا طالبان) گفتمان غالب بوده باشد، همین «وحدت ملی» بود.
در میان ردهبندی ابزارهای مورد استفادهی سیاستگران کشور، بهخصوص در سهدههی اخیر، بعد از «دین» یکی از مهمترین ابزارها و پناهگاهِ عموم سیاستمداران جامعهی ما «وحدت ملی» بوده است. اما گفتنی استکه در تاریخ معاصر افغانستان هیچچیزی زیانبارتر و سرکوبگرتر از واژهی «وحدت ملی» برای اکثریت شهروندان کشور نبوده است. زیر سایهی همین مفهوم چه حقهایی شهروندی نبود که در تاریخ معاصر افغانستان تضییع نشده باشند. امیرعبدالرحمن خان یکی از معروفترین مستبدین همین جغرافیا بود که به کمک و یاری استعمار بیرونی کرسی شاهی و امیری خراسان را به عهده گرفت و دولت افغانستان را تاسیس کرد. او به مدت بیستویک سال بالای بخشی از مردم این سرزمین دیکتاتورانه فرمان راند و قتلهای بسیاری را به راهانداخت تا تاج و تخت قومی خود را مستحکمتر نگهدارد.
گفتنی است که «وحدت ملی» در افغانستان توسط همین امیر مستبد مطرح گردید. او زیر نام وحدت ملی میلیونها انسان غیرافغان، بهویژه تاجیکها، هزارهها و اوزبیکها را سربهنیست کرد و اسم آن را افغانستان واحد نام گذاشت.
امانالله خان به این قناعت نکرد، هزارها خانوادهی پشتون را از جنوب و پاکستان با امکانات و سهولتهای دولتی به شمال افغانستان انتقال داد و زمینهای حاصلخیز مردم تاجیک و اوزبیک را در اختیار این ناقلین تازهوارد پشتون/افغان گذاشت و اسم آن چندگانگی قومی و فرهنگی و وحدت ملی نام نهاد.
نادرشاه و ظاهرشاه و داوود یکی پیدیگر بهخاطر تطبیق همین وحدت ملی دروغین کتابخانههای قدیمی زبان فارسی را در شمال کشور سوزاندند، نامهای مکانها و سرزمینهای کشور بهخصوص در شمال، کابل و غرب را به زبان افغانی یا همان پشتو تغییر دادند و زبان پشتو را تنها زبان رسمی و اجباری افغانستان خواندند، کورسهای اجباری در سراسر افغانستان راهاندازی کردند و نام زبان فارسی را به زبان دری تغییر دادند و اسم همهی این جنایتها را تطبیق وحدت ملی در افغانستان گذاشتند. سرانجام، نوبت به پنج آدم دیگر به نمایندگی ازچهار جریان فکری رسید (حفیظالله امین، گلبدین حکمتیار، ملاعمر، حامدکرزی و اشرفغنی احمدزی)، اینها با وجودیکه نمایندگی از مکتبهای متفاوت میکردند، ولی در زمنیهی تطبیق به اصطلاح و حدت ملی (مورد پذیرش پشتونها) دید و نگاه یکسان داشتند. همهی آنان دوست داشتندکه وحدت ملیای را که خودشان باور دارند و آمیخته با ارزشهای قبیلهی پشتون است را بالای همه بقبولانند و کسانیکه در برابر این و حدت ملی دروغین ایستاد شدند و آن را مورد نقد قرار داده و نپذیرفتند، از همین دمودستگاه فاشیسم، مخالف وحدت ملی، تجزیهطلب و دشمن اقوام کشور خوانده شدند.