نویسنده: سیامک خراسانی
تعاملات سیاسی افغانستان در دودههی گذشته ثابت ساخت که شماری از چهرههای مطرح در سیاست کشور که با استفاده از آرمانها و افکار سیاسی قهرمان ملی کشور و استاد شهید (برهانالدین ربانی) با حمایت گستردهی مردمی به جایگاه و قدرت سیاسی سودآور رسیدند؛ برای تداوم و حفظ قدرت، شرافت سیاسی و آرمانهای فکری خویش را در خدمت صاحبان قدرت قرار داده و خواستها و آرمانهای مردم خویش را قربانی منافع شخصی کردند.
مرور کارنامههای سیاسی چهرههای مطرح جبههی متحد شمال افغانستان که سالها در محور قهرمان ملی کشور برضد گروه طالبان رزمیده بودند، نشان میدهد که آنان بیشتر از همه شیفتهی قدرت و ثروت شدند و برای رسیدن به این خواستها تن به هرنوع ذلت و معاملهگری ننگین دادهاند.
داکتر عبدالله، امرالله صالح، بسمالله محمدی و غیره افراد محبوبی بودند که مردم در کنار آنان رویای تحقق آرمانهای قهرمان ملی کشور شهید احمدشاه مسعود و شهید صلح پروفیسور برهانالدین ربانی را جستوجو میکردند. اما دیده شد که این رویاهای خام، خیالی بیش نبودند.
در این میان یکی هم امرالله صالح بود، مردی که مدعی جهانبینی جدید، فهم و درایت سیاسی-استخباراتی و اشراف به مسایل سیاسی کشور بود، اما کارنامهی سیاه او نشان داد که او نهتنها هیچنوع آگاهی از تحولات و رویدادهای سیاسی و امینتی افغانستان نداشت، بلکه در فداکردن ارزشهای مملو از اخلاق، خرد، دیانت و حکمت پارسی در پای ارزشهای خشن و انحصارگر قبیلهای ناسیونالیستهای افغان و نادیدهگرفتن مردم و آرمانهای تاریخی و فرهنگی آنها از همه معاملهگران دیگر پیشی گرفت.
امرالله صالح در سیاست افغانستان با تندادن به معاملههای قدرتطلبی پیهم که نشاندهندهی ناپختگی سیاسی و حس قدرتطلبی او بود، در این مدت دوست و دشمنش را از هم تفکیک نکرده و در مقابل آنها رفتار خردمندانه نداشت.
آقای صالح که در تعاملات سیاسی بیستسال گذشتهی افغانستان با خودباختگی شدید سیاسی مواجه بوده و در میان قوم افغان و یا پشتون به غلامبچهی گپشنو و در اقوام غیرافغان بهعنوان سیاستمدار خام و احساساتی و مزدور مشهور است.
کسانیکه در دودهه حضور سیاسی آقای صالح از او بهعنوان سیاستگر و عضوی جبههی متحد شمال افغانستان حمایتکردند، وی را شخصیت مقطعی و زودگذر دانستند که به گفتهی آنان دامنهی فعالیتهای سیاسی او تنها بر فراز احراز کرسیهای قدرت فرو میآید، در مقابل منافع شخصی خود از اصول، چارچوب حزبی و از همفکران و همسنگرانش میگذرد.
به گفتهی آنان، مبارزهی آقای صالح در دودهه حضور سیاسی او در کشور، تنها وسیلهای برای جلب توجهی سران دولتی و اخذ کرسی در تطابق با منافع شخصی خویش بوده است.
آقای صالح که در ابتدای نظام جمهوریت از طریق قدرت حزبی و مردمی (جمعیت اسلامی و تاجیکها) به کرسیهای بلند حکومتی تکیه زده بود، پس از رسیدن به قدرت، بیشتر بهعنوان یک چهرهی فرمانبردار ارگ، مامور تطبیق برنامههای فاشیستی کرزی و اشرفغنی احمدزی شده و برخلاف منافع تاجیکها و اقوام غیرپشتون عمل کرد.
از همینرو، به محض اختتام حمایت سران تاجیک و همچنان جمعیت اسلامی از وی، از سمت ریاست امنیت ملی توسط حامدکرزی کنار زده شد.
در تاریخ سیاسی افغانستان به وضوح مشاهده میشود که نظامهای برسر اقتدار از گذشتهها به اینسو، چهرههایی همچون امرالله صالح را از میان اقوام، اقشار و لایههای مختلف جامعه بهعنوان «غلامبچهی دربار» انتخاب میکردند تا بتوانند با تطمیع و تحمیر آنها، تودههای عظیم مردمی را به نفعشان بچرخانند و بدون درد سر به حکمروایی بالای مردم ادامه دهند.
شیوهی استخدام «غلامبچه» و مزدور سرسپرده جزو برنامههای تاریخی و همیشگی ناسیونالیسم افغانی بوده است که البته نتایج خوبی را برای زمامداران و سلاطین تا عصر ظاهرشاه بهبار آورده بود که بار دیگر حکومتهای کرزی و احمدزی با گزینش چهرههایی از اقوام مختلف کشور این رسم قدیم غلامبچهگیری را اعاده کرده و در بیستسال گذشته از این طریق کسب و حفظ قدرت کردند.
امرالله صالح که در میان پارسیوانها و به ویژه تاجیکها به چهرهی نمکحرام و حرامزادهی سیاسی شهره است، او به تکرار ثابت ساخته است که در پای قدرت و منافع شخصی خویش تمام ارزشهای مردم تاجیک را معامله میکند. او به همین دلیل تمایل زیادی به ارتباط با سازمانهای جاسوسی خارجی و کسب ماموریت جاسوسی آنها در زمان مقاومت داشت و این امر باعث شده بود که مورد تنفر احمدشاه مسعود قهرمان ملی افغانستان قرار گیرد. حتا مارشال فهیم خاصیت معاملهگری صالح را به خوبی میدانست و او هم از وی نفرت داشت.
یکی از دلایل تثبیت همکاریهای پنهانی آقای صالح با سازمانهای استخبارات خارجی در دور نخست مقاومت، اطلاعدهی او بهعنوان نخستین فرد در رابطه به شهادت قهرمان ملی افغانستان به سازمان استخبارات آمریکا و برخی کشورهای دیگر بوده که این امر خلاف خواستهای سران جبههی مقاومت صورت گرفته بود. زیرا آنان تصمیم گرفته بودند برای مدتی خبر شهادت احمدشاه مسعود، قهرمان ملی افغانستان را جهت حفظ مورال نیروهای رزمی خویش بر ضد گروه طالبان مخفی نمایند.
بربنیاد اطلاعات موجود، امرالله صالح با احراز پست ریاست امنیت ملی افغانستان در زمان حکومت حامدکرزی، تمامی روسای امنیت را که مربوط به جبههی مقاومت و به ویژه از پنجشیر بودند، از ساختار این اداره برکنار کرده و بهجای آنان افراد نزدیک به ناسیونالیستها افغانی را به فرمایش ارگ ریاست جمهوری گماشت.
بربنیاد شواهد موجود، آقای صالح در زمان تصدی ریاست امنیت ملی افغانستان، دیپوهای سلاح و مهمات موجود در استانهای پنجشیر و شمال کشور را در بدل دریافت پول اپراتیفی به ناسیونالیستهای حاکم ارگ کامل مانند کرزی واطرافیانش تسلیم کرد.
آقای صالح برای تخریب حزب جمعیت اسلامی افغانستان عملا جریانی را تحت نام «روند سبز» در محور خویش ایجاد کرده و با راهاندازی اقدامات تبلیغاتی تحت عنوان حزب قومی، فرسوده، نسل پیر، جنگسالاران و مافیای قومی تلاش نمود تا این حزب پرقدرت سیاسی کشور را در افکار عمومی و جهانی آسیب بزند.
آقای صالح پس از کنارزدن از سمت ماموریت استخباراتی در ریاست امنیت ملی افغانستان به آغوش داکتر عبدالله برگشت و به حمایت از دستهی انتخاباتی عبدالله عبدالله در تظاهرات مردمی علیه اشرفغنی شرکت کرد. آقای صالح با انتقادهای تند از نحوهی حکومتداری اشرفغنی احمدزی از آن بهعنوان رهبر بیریشه و بادآورده یاد میکرد و از سیاست و عملکردهای داکتر عبدالله عمیقاً جانبداری مینمود.
پس از آنکه آقای صالح در تیم انتخاباتی داکتر عبدالله نتوانست وعدههای قدرت مانند وزارت یا ریاست امنیت ملی را به دست بیاورد، بار دیگر در بدل معاملهی ماموریت تشریفاتی (معاونیت اول ریاست جمهوری) که بعدها صلاحیت آن از سوی حمدالله محب به وی تفویض شد، به آغوش اشرفغنی احمدزی پناه برد.
آنچهکه آقای صالح در این معامله بهدست آورده بود، ماموریتی شبیه به فرمانده امنیهی کابل بود و در مدت ماموریت خود بهعنوان معاون اول اشرفغنی احمدزی تنها مصروف بررسی جرایم جنایی و آزار و اذیت کراچیداران و تهیدستان در پایتخت بود.
وعدهی معاونیت نخست ریاست جمهوری در جریان مبارزات انتخاباتی به حدی آقای صالح را شیفتهی اشرفغنی احمدزی ساخته بود که در جریان یک همایش مردمی در استان خوست، اشرفغنی را رهبر ملی خواند و آن را بزرگتر از استاد برهانالدین ربانی و احمدشاه مسعود نامید. این کلام قبیح ایشان هیچ وقت برای هیچ پارسیزبانی قابل فراموشی نیست.
آقای صالح در جریان ماموریت سیاسی خود در دستگاه حاکمیت اشرفغنی، مدعی شد که پشتونیزهکردن ابعاد مختلف حیات جامعه، اگر ثبات به بار بیاورد، نهتنها برای او پذیرفتنی است، بلکه امر درست و نیکو است.
آقای صالح با توسل به معاملات شخصی با ارگ و شورای امنیت، خلاف انتظار مردم و واقعیتهای موجود، گزارش چگونگی سقوط استان کهندژ به دست گروه طالبان و دستهای پنهان در این معاملهی قومی را کتمان نموده که بربنیاد این پنهانکاری ماموریت جدید به زیردستی حمدالله محب را بهدست آورد.
بخشی از ماموریت آقای صالح در نظامهای فاشیستی افغانستان از کرزی تا احمدزی، برخلاف عقلانیت سیاسی و رسم عیاری، دسیسهسازی بر همفکران و همسنگرانش بوده است که آخرین مورد در خصوص برکناری عطامحمد نور از سمت استان بلخ بود.
آقای صالح که شریک اصلی معاملهی واگذاری افغانستان به گروه طالبان با اشرفغنی احمدزی دانسته میشود، درحال حاضر نیز با نوشتن پیامهای تبلیغاتی در صفحات مجازی، سقوط افغانستان به دست گروه طالبان و عملکردهای آقای غنی را توجیه نموده و از آن دفاع مینماید.
به باور آگاهان سیاسی، از آنجا که آقای صالح خودش را فرد متفکر استخباراتی در کشور میخواند، چگونه از معاملهی بزرگ قومی میان غنی و گروه طالبان که به قیمت سقوط افغانستان و هدررفتن خون هزارها سرباز که برای جلوگیری از سلطهی گروه طالبان در کشور مبارزه کرده بوده اند، بیخبر ماند؟
به باور آگاهان، آقای صالح با درک و آگاهی کامل، بخشی از طرف معاملهی سقوط افغانستان به دست گروه طالبان بود و از همینرو تا حال هیچ واکنش ملموسی که شایستهی جایگاه سیاسی او بهعنوان معاون اول اشرفغنی احمدزی باشد، در مورد واگذاری افغانستان به گروه طالبان نشان نداده است. صالح پس از اینکه در پروژهی تسلیمدهی قدرت به برادران کرزی و غنی موفق شد، مطابق میل ناسیونالیستهای افغان به دوشنبه رفته و بهصورت مستقیم و غیرمستقیم مانع شکلگیری و توسعه یک برنامهی مدون سیاسی و نظامی و بهصورت مشخص جبههی مقاومت ملی به رهبری احمد مسعود گردید.