خبرگزاری راسک: در دنیای سیاست، تمایز کاملی بین وسیله و هدف وجود دارد. یک دیدگاه دوگانه وجود دارد که میگوید این دو به یکدیگر مربوط نیستند. شما میتوانید به هر وسیلهای به هدف برسید و هنگامی که به هدف رسیدید، در صورت تمایل میتوانید وسیله را رها کنید. همانطور که میگوید: «هدف وسیله را توجیه میکند».
گاندی به عنوان یک متفکر سیاسی به شدت با چنین نظریهای مخالف بود. او این را یک اشتباه بزرگ میدانست. گاندی استدلال کرد که برای رسیدن به چیزی خوب ما به ابزار مناسب نیاز داریم. او تمایز را دید. بین وسیله و هدف به عنوان یک توهم.
یکی از راههایی که او هدف و وسیله را توضیح داد، مقایسه آن با دانه و درخت بود. چه بذری میکاریم، آن درخت را به دست میآوریم. ما نمیتوانیم سیب بکاریم و در عین حال امیدوار باشیم که یک درخت پرتقال داشته باشیم.
در سیاست و مسایل مربوط به قدرت، سیاستگذاران فقط به هدف میپردازند و به ابزار توجه نمیکنند. جای تعجب نیست که ما در یک آشفتگی بزرگ به سر میبریم و این آشفتگی بزرگ را میتوان در بهترین جلوهاش در افغانستان دید.
آزمایش دستیابی به هدف نهایی با هر وسیله شرورانه در افغانستان توسط ایالات متحده در دههی ۱۹۸۰، آغاز شد. ایالات متحده برای رسیدن به هدف نهایی خود یعنی شکست اتحاد جماهیر شوروی در افغانستان، از اسلام گرایان و تروریستها حمایت کرد و از آنها علیه شوروی در افغانستان استفاده کرد. آنها میلیاردها دالر سرمایهگذاری کردند تا جهادگران را از سراسر جهان بیاورند، اردوگاههای آموزشی برای آنها در شمال پاکستان ایجاد کردند و آنها را به افغانستان فرستادند تا هم با اتحاد جماهیر شوروی و هم با رژیم چپ افغانستان بجنگند. نتیجه این سیاست برای افغانستان ویرانگر بود.
افغانستان را به جنگ نیابتی بین دو قدرت جهانی تبدیل کرد و کشور را به خاکستر تبدیل کرد. تمام زیرساختهای افغانستان را ویران کرد. در پایان جنگ صدها هزار نفر کشته شدند یک سوم جمعیت افغانستان در سراسر جهان پناهنده شده بودند. فداکاری بزرگ دیگری که افغانستان مجبور به انجام این جنگ شد، ریشه کن کردن رژیم سکولار در افغانستان و تحویل کشور به دست اسلامگرایان بود که تا امروز ادامه دارد. به عبارت دیگر، آمریکا با از بین بردن رژیم سکولار، اسلامگرایان را در افغانستان به قدرت رساند.
سرویس اطلاعاتی پاکستان آیاسآی که توسط ایالات متحده تمویل میشد، به طور سیستماتیک تمام سکولارها و چپ گراها را در افغانستان از بین برد. آنها میخواستند افغانستان تنها توسط اسلامگرایان افراطی اداره شود و ممکن است دههها یا قرنها طول بکشد تا افغانستانیها بتوانند یک حکومت سکولار را بهدست آورند.
همچنین در جریان جنگ نیابتی آمریکا و اتحاد جماهیر شوروی با کمک و پول مالیات دهندگان آمریکایی بود که جنگسالاران در افغانستان ایجاد شدند که از آن زمان به بعد به مانعی برای دولت سازی در افغانستان تبدیل شد. برای آمریکا، ابزار و اهداف آنها را بدون دریافت ثمرهی آنچه کاشته بودند رها نکرد. فاجعهی ۱۱ سپتامبر، پیامد آن چیزی بود که در افغانستان کاشته بودند.
با سرازیر شدن میلیونها دالر به ارتش پاکستان به عنوان متحد آمریکا در این پروژه، پاکستان با این آزمایش بیشتر دچار توهم شد و به آمریکا پیوست. پاکستان دو فایده در حمایت از اسلامگرایان در افغانستان دید. در کوتاه مدت، آنها با آموزش اسلامگرایان در داخل پاکستان و فرستادن آنها به افغانستان، میلیاردها دالر پول از ایالات متحده به عنوان هدیه برای جنگ با شوروی در افغانستان دریافت کردند. منافع بلندمدت پاکستان در حمایت از اسلامگرایان در افغانستان از سیاست عمق استراتژیک بوده است.
پاکستان خواهان یک حکومت دست نشانده در افغانستان است و این تنها از طریق اسلامگرایان و گسترش رادیکالیسم اسلامی امکان پذیر بود. توهم پاکستان این است که فکر میکنند و هنوز هم فکر میکنند که میتوانند هزاران مدرسه در کشورشان برای تبلیغ افراطگرایی بسازند و سپس تروریسم را به افغانستان بفرستند و هنوز هم انتظار دارند کشورشان از همان افراطگرایی در امان باشد.
طالبان پاکستانی ثمرهی چندین دهه حمایت پاکستان از طالبان در افغانستان است. با وجود اینکه تیتیپی در سالهای پس از تاسیس خود به دولت و ارتش پاکستان حمله کردهاست، پاکستان تغییری در سیاست خود در قبال حمایت از طالبان در افغانستان ایجاد نکردهاست. در عوض، آنها شروع به تقسیم طالبان به طالبان خوب و بد کردند. طالبان خوب کسانی هستند که در افغانستان میجنگند و بدها کسانی هستند که علیه پاکستان میجنگند.
ایران، همسایهی دیگر افغانستان هرگز مانند پاکستان احساسات و روابطی با طالبان نداشته است. رابطهی پاکستان با طالبان رابطهی عاشقانه خالص و عشق افلاطونی بوده است. رابطه ایران با طالبان یک رابطه عشق و نفرت بودهاست.
روسیه به عنوان یک قدرت منطقهای در دهههای ۸۰ و ۹۰ در افغانستان علیه اسلامگرایان میجنگید. آنها همیشه اسلامگرایان در افغانستان را تهدیدی برای منافع و امنیت ملی خود میدانستند. به همیندلیل، روسیه از سرنگونی طالبان در سال ۲۰۰۱ در افغانستان استقبال کرد. اما پس از یک دهه سیاست روسیه در قبال طالبان تغییر کرد.
آنها همچنین شروع به استفاده از طالبان برای القای آسیب به ایالات متحده در افغانستان و همچنین علیه حضور داعش در آنجا کردند. درست مانند روزهای خوش گذشته که ایالات متحده از تروریستها برای شکست اتحاد جماهیر شوروی در افغانستان استفاده میکرد، روسیه نیز شروع به استفاده از ابزار دقیق علیه ایالات متحده که در افغانستان گرفتار شده بود، کرد.
رادیکالترین تغییر سیاست در قبال طالبان، تغییر سیاست ایالات متحدهاست. به آمریکا که طالبان تروریست بودند و برای کشتن برخی از رهبران طالبان قیمت گذاشتند. در جنگ علیه طالبان، ایالات متحده بیش از ۲۰۰۰ سرباز خود را در افغانستان از دست دادهاست. با اینحال، ایالات متحده شروع به تغییر سیاست خود در قبال طالبان کرد و سعی کرد مانند دهه ۸۰ آنها را به عنوان ابزاری برای دستیابی به منافع خود ببیند.
روایت کاخ سفید نسبت به طالبان از تروریستهای شرور به شورشیان و شرکای محلی تبدیل شد. آمریکا در دوحه با طالبان به توافق رسید، در حالی که توافق دوجانبهای را که با دولت افغانستان بسته بود را زیر پا گذاشت و علیه حکومتی که در افغانستان ساخته بود، حرکت کرد. این معامله در حالی صورت گرفت که بسیاری هشدار میدادند که این یک سیاست نابخردانه است.
اچ آر مک مستر از این هم فراتر رفت و گفت که معامله دونالد ترامپ با طالبان شراکت با طالبان است و برخلاف دولت افغانستان است. به عبارت دیگر آنها با پشت کردن به متحدان خود در افغانستان و انعقاد توافق با دشمنان خود به آنها خیانت کردند. توافق ایالات متحده با طالبان برای خروج از کشور و قطع حمایت از نیروهای مسلح افغانستان منجر به فروپاشی دولت دموکراتیک افغانستان شد که توسط غرب در طی دو دهه ساخته شده بود.
منطق واگذاری افغانستان به طالبان، استفاده از طالبان علیه داعش در افغانستان بود. از قضا، ایالات متحده از تروریستها برای حفظ امنیت افغانستان استفاده میکند. این یک راه بسیار ارزانتر برای مبارزه با داعش و قطع نفوذ روسیه و ایران است. اما این توهم دیگری است که دیر یا زود به فاجعه تبدیل خواهد شد. متاسفانه بار دیگر هزینهی چنین توهماتی را افغانستانیها خواهند پرداخت.
با نگاهی به تاریخ چهار دههی اخیر افغانستان، میتوان یک رویکرد مشترک همه قدرتهای جهانی و محلی را در قبال افغانستان مشاهده کرد که از هر ابزار لازم برای رسیدن به منافع خود در کشور و منطقه استفاده میکنند. همه کورکورانه از تروریستها و حتا دشمنان آنها حمایت میکنند تا به آنچه میخواهند برسند.
این سیاست هیچ ارزشی برای مردم افغانستان قایل نیست. زمانی که ایالات متحده در دهه ۸۰ شروع به حمایت از اسلامگرایان در افغانستان کرد تا از آنها در جنگ نیابتی علیه اتحاد جماهیر شوروی استفاده کند، مردم افغانستان ارزش صفر داشتند.
حقوق بشر و حقوق زنان هرگز دغدغه یا منافع ایالات متحده در افغانستان نبودهاست. به همین ترتیب کشورهای منطقه برای زندگی افغانستانیها ارزش و احترام قایل نیستند. سیاست همه در افغانستان این بوده است که به هر وسیله ممکن منافع خود را دنبال کنند. با وجود اینکه همه دست اندرکاران چنین سیاستگذاری آسیب دیدهاند و از عواقب اقدامات خود متحمل شدهاند، آنها همچنان برای تامین منافع و اهداف خود به هر وسیلهای تلاش میکنند.
برای حل مشکل در افغانستان و تصور آیندهای امن و صلحآمیز برای افغانستان باید بهدنبال سیاستهایی باشیم که به دنبال ابزارهای مناسب برای دستیابی به اهداف درست در افغانستان باشند.
در این اهداف باید به جان انسانی افغانستانیها احترام گذاشته شود و کشور و مردم این کشور را وسیلهای برای رسیدن به منافع دیگران تلقی نکنند. کشور را باید جایی دید که بیش از سی میلیون نفر در آن زندگی میکنند و آنها انسان هستند نه سنگ. مردم سزاوار احترام هستند و حقوق انسانی آنها باید حفظ شود.