خبرگزاری راسک: تجربههای تاریخی دنیا در برابر نظامهای استبدادی مانند گروه طالبان نشان داده است که شهروندان کشورها یا تسلیم زور و اعمال جنایتبار شده یا هم برای رهایی از اسارت، مبارزات مسلحانه راهاندازی نمودهاند.
چهرههای سیاسی و رهبران قومی که پایگاه اصلی حرکتهای مردمی برضد گروه طالبان شمرده میشوند، در نزدیک به سهسال سلطه گروه طالبان بر افغانستان خاموش بودند، طوریکه مردم دنبال آزادی بودهاند؛ اما چهرههای سیاسی دنبال کسب منفعت شخصی.
سکوت مرگبار رهبران سیاسی در برابر رفتارهای گروه طالبان منجرشده است تا اینگروه به گونهی روزافزون به سرکوب گستردهی مردم، اختطاف و تجاوز بر زنان و دختران، محکمهی صحرایی و دهها مورد دیگر دست بزنند.
در همینحال شهروندان کشور با ستایش مبارزات نظامی جبهات نظامی مخالف این گروه، خاموشی شماری از رهبران سیاسی را در برابر اینگروه پرسشبرانگیز خوانده میگویند، برای رهایی از اسارت سلطهی طالبان، خود دست بهکار شده و در تلاش ایجاد جبهات نظامی هستند.
آغاز حرکتهای معنادار سیاسی و نبردهای بزرگ نظامی در مقابل گروه طالبان که انتظار جمعی مردم افغانستان بوده است، نزدیک به سهسال حاکمیت گروه طالبان در گِرو شماری از چهرههایی قرار گرفته است که خود را به عنوان رهبران سیاسی بر اقوام کشور تحمیل نموده و از آنان نفع بردهاند.
آگاهان میگویند، باوصف اینکه گروه طالبان در نزدیک به سهسال سلطه بر افغانستان تمامی ابزارهای جنایتبار بشری را برای تحکیم منافع گروهی و قومی خویش بهکار بردهاند، اما با واکنشهای نظامی وسیاسی چندانی از سوی رهبران و کشورهای جهان مواجه نشدهاند.
کشتار جمعی در استانهای شمال افغانستان، بازداشت و تجاوز بر دختران و زنان افغانستانی، سرکوب و حشتناک حرکتهای مردمی، کوچ اجباری، تجاوز برخانوادههای نظامیان پیشین، محکمهی صحرایی کارمندان دولت پیشین خصوصا نظامیان و اختطاف زنان و دختران از جادهها در کنار هزاران اقدام دیگر گروه طالبان، از موارد انگشتشماری اند که نیاز به حرکت جمعی و نظامی در مقابل اینگروه داشته است.
هرچند جبههی مقاومت ملی و جبههی آزادی از نخستین روزهای سلطهی گروه طالبان بهعنوان حرکتهای نظامی قدرتمند مردمی در مقابل اینگروه مبارزهی مسلحانه نموده و تهدید جدی برعلیه اینگروه شناخته میشوند، اما خاموشی شماری از چهرههای بزرگ مردمی در مقابل اقدامات اینگروه برای مردم پرسشبرانگیز است.
رهبران سیاسی اقوام غیرپشتون مانند مارشال عبدالرشید دوستم، عطامحمدنور، محمد محقق، کریم خلیلی و غیره که در بیستسال گذشته از آدرس اقوام تاجیک، اوزبیک و هزاره صاحب کرسیهای بلند دولتی و میلیاردها دالر سرمایه شدهاند، به جز نوشتن متن در شبکههای اجتماعی هیچ اقدامی در برابر جنایات گروه طالبان انجام ندادهاند.
اقدامی که مردم کشور را از آنان ناامید نموده و میگویند، بیش از این به آنان امیدوار نیستند وخود دست بهکار شده از حقوق انسانی خویش دفاع خواهند کرد.
به گفتهی شهروندان، در بیشتر از دوسال گذشته به رهبران سیاسی و قومی برای مبارزه با گروه طالبان چشم دوخته بودند، اما پاسخ آنان در برابر سلطهی طالبانی ناامیدکننده بوده است.
گروه طالبان از اوایل سال جاری خورشیدی تاکنون همزمان با آغاز پروژهی انتقال وزیرستانیها به شمال، زمینهای مردم را در استانهای شمال عمدتا اوزبیکنشین و تاجیکنشین غصب نموده و با توزیع آنان به پشتونهای وزیرستانی مردم بومی را از مناطقشان کوچ اجباری دادهاند.
در کنار این، گزارشهای متعددی در دوسال گذشته از تجاوز جنسی بر زنان و محکمهی صحرایی در این استانها نیز نشر شده است، اما واکنش مارشال عبدالرشید دوستم بهعنوان تنها رهبر اوزبیکتبار افغانستانی به این اقدامات منحصر به صفحات اجتماعی بوده و اقدام ملموسی در این راستا انجام نداده است.
آقای دوستم که از چهرههای پرنفوذ سیاسی در افغانستان شناخته میشود، در دوسال گذشته هیچ حرکتی را برضد گروه طالبان راهاندازی نکرده است.
آگاهان میگویند، آقای دوستم از یکسو جایگاه مردمی در میان اوزبیکها دارد و در سوی دیگر رفتار ظالمانهی گروه طالبان زمینه را برای ایجاد جبهات نظامی مساعد ساخته است، اما آقای دوستم از فرصت پیشآمده استفاده نکرده است.
محمدمحقق و کریم خلیلی بهعنوان رهبران سیاسی هزارهتبار کشور نیز نظارهگر استبداد طالبانی مبنی بر کوچ اجباری، قتلعام و تجاوز گروه طالبان بر زنان و دختران بوده و واکنشهای ملموسی در برابر جنایات اینگروه در نزدیک به سهسال گذشته نداشتهاند.
گروه طالبان که از نخستین روزهای سلطه بر افغانستان در کنار تاختوتازهای مذهبی، پیروان مذهب اهل تشیع را تکفیر نموده و شماری از دختران آنها را بازداشت و محکمهی صحرایی کردهاند، اما هیچ واکنشی در برابر این اقدامات از سوی رهبران سیاسی هزاره انجام نشده است.
آگاهان خاموشی رهبرانی مانند مارشال دوستم، محمدمحقق و کریم خلیلی را در برابر جنایات روزافزون گروه طالبان به وقایع تاریخی افغانستان و سرکوب آنان از سوی ناسیونالیسم پشتون یا همان افغان پیوند داده و گفتهاند، اقوام اوزبیک و هزاره در تاریخ افغانستان به اندازهای از سوی رهبران ناسیونالیست افغان مانند عبدالرحمنخان، نادرشاه، ظاهرشاه، داود و گروه طالبان سرکوب شدهاند که اعتماد به نفس اجتماعی خویش را در برابر اینگروه از دست دادهاند.
شمسالرحمن فروتن، آگاه مسایل سیاسی میگوید، آنچه اوزبیکها و هزارهها پس از دههی شصت در کشور توانستند در عرصهی سیاست افغانستان انجام دهند و به گونهی نسبی عرضاندام نمایند، پیامدهای ایجاد حرکت سیاسیای بود که توسط پروفیسور استاد برهانالدین ربانی و قهرمان ملی افغانستان صورت گرفته بود؛ پیش از آن، آنان نه در سیاست کشور حضور داشتند و نه جرئت سخنگفتن در برابر ناسیونالیستهای افغان را داشتند.
آقای فروتن با اشاره به سرکوبهای جنایتبار اقوام اوزبیک و هزاره توسط ناسیونالیسم افغانی یا همان پشتون در تاریخ کشور میگوید: «رهبران فاشیست افغان از عبدالرحمن گرفته تا طالبان با روشهای مختلف در صدد حذف و سرکوب اقوام اوزبیک و هزاره بودهاند و هیچ حق سیاسی، اجتماعی و انسانی به آنان قایل نبوده و با کوچکترین اعتراض، شدیدا سرکوب میشدند؛ به همین دلیل عدم اقدام رهبران اوزبیک و هزاره در برابر گروه طالبان برمیگردد به سابقهی این سرکوبهای بی رحمانه و عدم اعتماد بهنفس سیاسی، اجتماعی و تاریخی که در میان آنان شکل گرفته و امروزه نیز وجود دارد.»
آقای فروتن همچنان میگوید، اقدام اقوام اوزبیک و هزاره در برابرگروه طالبان وابسته به اقدام تاجیکها بوده و اگر آنان در این راستا خاموش بمانند هیچ چراغی از سوی اوزبیکها و هزارهها روشن نخواهد شد.
آقای فروتن در مورد علت خاموشی شماری از رهبران تاجیک از جمله عطامحمد نور در برابر اقدامات گروه طالبان میگوید: «رهبران تاجیک بیشتر دچار معامله و خیانت شدهاند و به همین دلیل ناسیونالیستهای پشتون روشهای متفاوتی را برای سرکوب تاجیکها استفاده نموده و رهبران آنان را تطمیع نموده و در راستای سیاست ترویج «غلامبچهی دربار» از آنان استفاده مینمایند.»
در همینحال آگاهان میگویند، مردم افغانستان برای ایستادگی در برابر گروه طالبان نباید بیش از این منتظر رهبران سیاسی باشند. آقای فروتن خلای رهبری در میان مخالفان سیاسی گروه طالبان را عامل اصلی ادامهی وضعیت اسفناک مردم دانسته میگوید، اگرآنان میتوانستند یک جریان واحد سیاسی با خطمشی مشخص را برای مبارزه با گروه طالبان ایجاد کنند، مبارزهی سیاسی و نظامی آنان میتوانست بهتر از این باشد.
با آنکه اکثریت مطلق مردم افغانستان از سلطهی سیاسی ونظامی گروه طالبان برکشور متنفر بوده و از حرکتهای نظامی در برابر اینگروه حمایت کردهاند، اما ایجاد جبهات نظامی در برابر اینگروه از سوی افراد بانفوذ سیاسی ضرورت نظامی دانسته میشود، موردی که تا به حال به صورت کامل انجام نگرفته است.