نویسنده: سیامک خراسانی
در دورۀ زمامداری حکومت مطلقه و دیکتاتوری اشرفغنی احمدزی تعصب قومی و زبانی به اوج خود رسید، او در ابتدا از ناتوانی داکتر عبدالله استفاده کرد و او را که برندۀ واقعی انتخابات بود، خلع صلاحیت کرد، سپس جنرال دوستم که از نشانی رأی مردم آمده بود و غنی را رهبری میدانست که تازه پیدا کرده است، به بدترین شکل خلع قدرت نمود و سرانجام از کشور بیرونش کرد. بعد از منزوی کردن اینها، نوبت به کارمندان ادارات حکومتی رسید، فرمانهای پر از تعصب و تبعیض قومی از سوی طرفداران غنی و حکومت او صادر شد که در آنها به برکناری و راندن اقوام غیر پشتون بهویژه«تاجیکها» تأکیده شده بود. گذشته از این سندهای قومگرایانه، افشا سازی برخی مسایل مبنی بر قومگرایی و اوج تعصب اشرف غنی احمدزی، همه چیز را برهم زد. یکی از این افشا سازی توسط احمد ولی مسعود برادر قهرمان ملی افغانستان بود، او در یکی از برنامههای سیاسی تلویزیونی آریانا گفت: « غنی در محضرِ بیست نفر برایم گفت که شما را یا از طریق قوم یا باشمشیر ویا به زور خارجیها از این کشور گم میکنم» این روایت دردناک تاریخی چنان بهجا و مستند بود که هیچ مقامِ حکومتی و اهل دربار غنی نتوانست حتا در مورد آن ابراز نظر کند، چه رسد به رد آن! از سخنانی آقای مسعود دیری نگذشته بود که همایون همایون معاون مجلس نمایندگان گذشته و نماینده مردم خوست در یکی از رسانهها به صراحت بیان کرد که حکومت وحدت ملی مسایل قومی را دامن میزند و به همدیگر پذیری باورمند نیست. او گفت که «معصوم ستانکزی» رئیس امنیت ملی افغانستان باری برایم گفت «ما و شما پشتون هستیم، نباید به دیگر اقوام اجازه دهیم که حکومت کنند»(گفتگوی همایون همایون با تلویزیون خورشید ۱۳۹۶ / ۱۰/ ۱۵). این روایتها بیشتر از هر زمانی دیگر پرده از روی قومگرایی تیم تمامیتخواه و شئونیست غنی بر داشت و ثابت نمود که این گروه در صددِ حذف بقیه اقوام برآمده اند و نیت اصلی شان استبداد و خودکامگی قومی است.
نخبهگان سیاسی و فکری افغانستان برنامهها و مرام اصلی غنی احمدزی را از گذشتههای دور بدینسو میدانستند و چیستی کار و برنامه آیندۀ اشرفغنی احمدزی خیلی بعید به نظر نمیرسید. اما پرده از روی خود رأیی و کینهتوزی ایشان وقتی برملا شد که او به هدایتی سازمانهای جاسوسی جهان وارد انتخابات ریاست جمهوری شد. احمدزی؛ این دیکتاتور لجام گسیخته، بیمار و فاشیست برنامههای سیاسیاش را از مساوی بودن زندانیان(مصاحبۀ اشرف غنی با شبکۀ تلویزیونی یک (۱۳۹۳) و بمباران مناطق غیر پشتون(شمال) شروع کرد؛ شروعی که مسلماً آیندۀ خوبی را گواه نبود. بعد از پیروزی غنی هرچه در شمال و بعدها در کل کشور گذشت، نتیجۀ برنامهها و اندیشههای یخ زدۀ قومی و تباری او و تیم همراهش بود.
اشرفغنی احمدزی سرانجام، با مداخلۀ کشورها و قدرتهای دور و نزدیک چون «پاکستان، انگلیس، امریکا و ترکیه» بر اریکۀ قدرت تکیه زد و در اولین برخورد، جایگاهِ ریاست اجرایی به رهبری( عبدالله آن مامور مزدور و جاسوس درجه سوم استخبارات جهانی) را نادیده گرفت و شخص داکتر عبدالله را از دایره قدرت و تصمیم گیری دور انداخت. داکتر عبدالله تمام ناتوانیها و تنبلیهایش را بر گردن «وحدت ملی» انداخت و به مردم و حامیانش چنان وانمود کرد که بهخاطر اتحاد و وحدت میان مردم افغانستان کوتاهی کرده است. اشرفغنی احمدزی و تیم تمامیتخواه دور و برش وقتی دیدند که رقیب و شریک قدرتش به سادهگی منزوی شده است، شروع به پیاده کردن اهداف و برنامههای سیاسی و از پیش تعیین شدۀ شان کردند. یکی از این برنامهها کشانیدن پای تروریسم و دهشت افگنی به شمال افغانستان بود. کشتار مردم ملکی و ویرانی در شمال افغانستان دقیقاً نتیجۀ همان طرحهایی بود که در زمان حامدکرزی ریخته شده بود و توسط تیم غنی به اجرا در آمد. ولی هیچکسی بهخاطرِ خراب نشدن «وحدت ملی» لب به اعتراض نگشود. نیم قرن میشود که ما اقوام غیر پشتون به ویژه تاجیکها مکلف به نگهداری گفتمان دروغین و بیریشۀ «وحدت ملی» هستیم، حمایت از تروریسم و دامن زدن به تبعیض و تعصبات قومی از طرف تمامیتخواهان یک قوم، هیچ مشکلی را به «وحدت ملی» به بار نمیآورد! اگر حامدکرزی طالبان را محق میداند که بیایند و یک شهری را بگیرند؛ بکشند، بخورند و به آتش بکشند و اگر فرماندۀ سابق پولیس قندهار (عبدالرازق) ملاعمر، ملا داد الله و تروریستان طالب را شهید و مجاهد واقعی میخواند، هیچ مشکلی به وحدت ملی به بار نمیآورد! اگر شهر کندز(کهندژ) قربانی جهالت و بربریت یک تبار میشود و مردم آن آواره و در بهدر میشوند، هیچ نگرانی را نسبت به گفتمان کاذب وحدت ملی به وجود نمیآورد! اگر طالبان زندانها را از قوم تاجیک پر میکند، مشکلی به وحدت ملی ایجاد نمی کند! اگر رژیم طالبان ۹۸ درصد کابینه شان را از قوم پشتون تشکیل میدهند، نه تنها وحدت ملی خراب نمیشود؛ بلکه این کار را عین وحدت ملی و اسلامی واقعی میدانند! اما همین که اقوام دیگر صدای عدالت را بلند کنند و داعیۀ برابری شهروندی و انسانیت را بلند نمایند، متهم به نفاق افگنی شده و صدایشان مخالف «منافع ملی» و «وحدت ملی؟» تلقی میشود! اگر کسی و یا کسانی فریاد برآرند که بالای چشم فلان قوم ابرو است، متهم به جاسوسی و بیگانهگرایی میشوند. دلیلش این است که این وحدت ملی همیشه یکطرفه طراحی شده و به خورد عموم مردم داده شده است. وحدت ملی افغانی/ پشتونی همیشه نقش سلطهگیری و توجیه برنامههای قومی و تباری یک گروه قومی را داشته است. اگرچه دور از تصور بود که خوابهای تمامیت خواهان تباری به حقیقت بپیوندد، ولی فاشیستها سرانجام پیروز شدند و این کشور کثیرالملیتِ را بدست یک گروه قومی سپردند، اما این تئوری موفقیتی به همراه ندارد. چون در هیچ جای جهان شئونیسم موفق نبوده است. فاشیستها و شئونیستها در بسیاری از کشورهای جهان پیروز شده اند، اما موفق نشده اند. موفقیت غیر از پیروزی است. به همین دلیل خواب فاشیسم افغانی هم روزی سر به نیست میشود. و آیندگان خواهند خواند که روزی یکی از قرون وسطاترین و بدوی ترین گروه قومی بدترین ظلم و جهالت را در قرن بیست و یکم در حق مردمان یک کشور روا داشتند، دروازههای مکاتب و دانشگاهها را بستند، ولی آنانی که آینده این بربریت را میدانستند، بخاطر مسایل فرهنگ پشتونوالی سکوت کردند و لب به اعتراض نگشودند.