نویسنده: صفار سامانی
تاجیک نامی است ملی بر اقوام ایرانیتبار و فارسیزبان که از کهنترین زمان در آسیای مرکزی و خراسان زندگی میکردند. در «کتاب تاجیکان در قرن بیستم» میخوانیم: بر پایهی پژوهشهای پرفیسور عبدالاحمد جاوید «یکی از قومهای اصیل و بومی آریانای باستان، خراسان عهد اسلامی و افغانستان امروزی تاجیکها هستند.» میرمحمد صدیق فرهنگ در همین راستا تأکید دارد که: «در هنگام گشوده شدن خراسان بدست مسلمانان/عربها، بخش بزرگ ساکنان این سرزمین را تاجیکها تشکیل میدادند.» بر اساس کاوشها و پژوهشهای باستان شناسان، تاجیکان مردمان اصلی و بومی سرزمینهای ایران کهن، خراسان بزرگ و فرارود باستانی میباشند. ولادیمیر بارتولد خاورشناس شناخته شده روسی مینگارد: «مطالعات ما در باب تاریخ آسیای میانه نشان میدهد که مردم بومی آنجا آریاییان تاجیک نژاد بودهاند.» تاجیک ها نمایندهی یکی از قدیمیترین و بزرگترین اقوام آسیای میانه هستند. ایشان قبل از ظهور ترکان درین ناحیه زندگی میکردند. مراکز عمدهی سکونت تاجیک ها آسیای میانه، خراسان بزرگ بشمول خراسان شرقی و غربی یعنی باشندگان تاجیکستان، افغانستان و ایران کنونی، فرارود و پاکستان میباشد. و در کتاب تولد دوباره هویت و اقتدار تاجیکان به نقل از بیلیو (۱۸۸۰ م.) میخوانیم که میگوید: «تاجیک ها که غالبا به نام پارسیوان یاد میشوند یک بخش بزرگ و وسیعا پراگندەی باشندگان خراسان/افغانستان را تشکیل داده؛ زبان، ادارەی داخلی، رسوم و عادات آنها با دیگران فرق دارد. آنها اولادەی باشندگان باستانی پارسی همین سرزمین میباشند، در حالیکه افغانها اولادەی باشندگان باستانی هندیان اند. قرار معلوم، افغانها (که مسکن اصلی آنها وادیهای کندهار و ارغنداب میباشد) با مردمان هندی که آنها را اشغال نمودند، مخلوط و مزدوج گردیده و نام خود را به قوم مخلوط خود دادند. کلمهی تاجیک به معنی پارسی بوده و دلایلی زیادی نیز وجود دارد که کلمهی «تاوچی چینائی»، عین واژەی تاجیک معاصر است. لذا تاجیک نام باستانی دهقانان یا زراعتپیشهگان پارسی میباشد. این واژه در حقیقت یک واژەی پارسی بوده و شامل ساحاتی است که قبلا در اختیار شاهان پارسی قرار داشت. تاجیک ها در تمام جلگههای خراسان/افغانستان از هرات تا خیبر و از کندهار تا اکسوس (و حتی در کاشغر) زندگی دارند. این نام در این روزها به شکل وسیعتر استعمال شده و شامل تمام مردمان پارسی زبان به استثنای هزاره، افغان و یا سید می باشد». پروفیسور لعلزاد به نقل از ص۷۳ کتاب لتنبیه والاشراف، مسعودی (۳۴۵ق/۹۵۶م) در رخنامه یا فیسبوکش نوشت: «کسانیکه با اخبار اقوام قدیم و مسکنهایشان علاقه دارند، گفتهاند که اقوام معتبر و بزرگ قدیم هفت بودند که به سه چیز امتیاز داشته اند: اخلاق و زبان و اندام. پارسیان قومی بودند که قلمروشان دیار جبل بود از ماهات وغیره و آذربایجان تا مجاور ارمینیه، اران، بیلقان تا دربند که باب و ابواب است و ری و طبرستان و مسقط و شابران و گرگان و ابرشهر که نیشابور است و هرات و مرو و دیگر ولایتهای خراسان و سیستان و کرمان و فارس و اهواز با دیگر سرزمین عجمان که در وقت حاضر باین ولایتها پیوسته است. همه این ولایتها یک مملکت بود، پادشاهش یکی بود و زبانش یکی بود، فقط در بعضی کلمات تفاوت داشتند، زیرا وقتی حروفی که زبان را بدان مینوسند یکی باشد و ترکیب کلمات یکی باشد زبان یکیست، گرچه در چیزهای دیگر تفاوت داشته باشد، چون پهلوی و دری و آذری و دیگر زبانهای پارسی.» در این رابطه، امیر حسین خنجی در کتاب تاجیکستان پاره تن ایران زمین نگاشته است: «سرزمینی که روسها چندی پس از اشغالِ سرزمینهای شرقی و شمالیِ ایران، نامِ کشورِ «تاجیکستان» بر آن نهادند در شرقیترین بخشِ ایرانزمین واقع است و جایگاه ِنژادهترین و دیرپاترین مردمان از قومِ ایرانی است. کشورِ تاجیکستان از ترکیبِ بخشهایی از دو سرزمینِ باستانیِ سُغدِیانه (سُغد) و باختریه (بلخ) تشکیل شده است. از سُغدیانه سرزمینِ اُسروشِنه و نیمی از فرغانَه را دارد و از باختریه بخشِ عمدهی بدخشان و نیمی از خَتلان را دارد. سُغدیانه و باختریه در دوران هخامنشی دو کشور خودمختارِ واقع در قلمرو شاهنشاهی بودهاند و نامشان در سنگنبشتهی داریوش بزرگ در کنار شش کشورِ دیگرِ واقع در نیمهی شرقیِ ایرانزمین آمدهاست. این کشورها عبارتاند از: هیرکانِیه که بعدها گرکان شده است و اکنون بیشینهی آن در کشورِ تُرکمنستان است، پَرَتآوَه که بعدها پارت شده است و اکنون بیشینهی آن در کشورِ تُرکمنستان است و بخشی از جنوبِ آن نیمهی شمالیِ خراسانِ ایرانِ کنونی است، مَرغِیانه که بعدها مَرو شده است و اکنون بیشینهی آن در کشور تُرکمنستان و نواری از جنوبِ آن در کشورِ افغانستان است، هَرَیوَه که بعدها هرات شده است و اکنون در کشورِ افغانستان است و پارهی کوچکی از غربِ آن در خراسانِ ایرانِ کنونی است، درَنگِیانه که بعدها سَکستان و سَژستان و سجستان و سَیِستان شده است و بیشینهی آن در کشور افغانستان است و نواری از غربِ آن در ایرانِ کنونی است، سُغدیانه که بعدها سُغد شده است و اکنون بخش عمدهی آن در کشورِ اوزبکستان و بخش کوچکی از آن در تاجیکستان است، هُوارَزمِیه که بعدها خوارزم شده است و بخش عمدهی آن در کشور اوزبکستان و پارهی کوچکی از جنوب آن در شمالِ کشورِ تُرکمنستان است، باختریه که بعدها باختر و سپس بلخ شده است و بخشی از آن در افغانستان و بخشی ازشرقِ آن درتاجیکستان است. این این سرزمینها همگی سرزمینهای قومِ آریه بوده است. داریوشِ بزرگ نیز خودش را آریهیی نامیده و در همین سنگنوشته تأکید کرده است که من «هخامنشی، پارسی فرزندِ پارس، آریایی از ذاتِ آریا» استم (هَخامَنِشی، پارسهییپارسهیَپُترَ، آرِیهییآرِیَهیَچِترَ.) دیدگاه ایبیتسن یکی دگر از پژوهشگران را از کتاب تولد دوباره هویت و اقتدار تاجیکان در رابطه نقل میکنم که میگوید: «نام تاجیک به صورت عام نه تنها در خراسان/افغانستان، بلکه در مورد تمام جمعیت ایرانیهایی استعمال میشود که قدیمترین باشندگان موجود در منطقه را تشکیل میدهند. بعضیها میگویند که نام تاجیک نمایندگی از نام دادیک هرودوتس نموده و حتی تصور میشود که پاسکای پتولیمی نیز عین واژه باشد که حرف اول آن تی بوده است. تاجیک ها به صورت کامل جوامع کشاورزی بوده و بدون شک باشندگان تمام مناطق حاصلخیز کشور پیش از گسترش افغانها از کوههای شرقی بودند. آنها در جوامع روستایی تنظیم بوده و زندگی قبیلوی ندارند. آنها تامین کنندهی نیازهای طبقات بازرگانی شهرها را تشکیل میدهند. غرایز بازرگانی بعضی از گروههای غلجایی شاید نتیجهی همخونی با تاجیک ها باشد. کوهستانیهای ولایت کابل، خنجانیها، برکیهای لوگر و بتخاک و فرمولیها که باشندگان غرب کابل اند، تاجیک اند. باشندگان کابل عمدتا تاجیکها بوده و زبان آنها پارسی است. مردم سیستان نیز عمدتا تاجیک اند که با بلوچها مخلوط شده و رسوم نگهداری شده در شهنامه، این منطقه را یکی از قدیمترین مراکز ایرانیان میداند. یکتعداد خانوادههای کیانی که ادعا میکنند اخلف شاهان کیانی یا هخامنشی اند، هنوز در سیستان یافت میشوند. ولایت زرنگیا یا درنگیا/زرنج که بعد به نام ساکستان، سجستان و سیستان نامیده میشود و تا زمینداور را در بر میگیرد، در همین جا و در کوههای مجاور غور است که سلطنت مقتدر تاجیک های غوری در سده ۵ و ۶ هجری به وجود آمده، سلطنت رو به زوال غزنویان را سقوط داده و شمال هند را برای اشغال گران فراهم میکنند. تاجیک ها عناصر مهم و عمده در تمام ارتشها بوده و مقاومت جانبازانهی غوریهای کوهنورد که برای مغولها پیشکش میکنند، نشان دهندهی خصایل رزمندگی آنهاست. سلسلهی آل کرت که حاکمان افغانستان در زمان مغولهای پارسی بودند، نیز تاجیک ها بودند. باشندگان دارای منشای تاجیکی در جنوب که تا داخل بلوچستان گسترش مییابد، به نامهای دهوار یا دیگان به معنای روستایی یاد میشود. پشهایها که باشندهی دامنههای کوههای شمال دریای کابل در ولایت جلال آباد اند، نیز ممکن است به حیث تاجیک ها طبقهبندی شوند، با وجودیکه با یک زبان غیر ایرانی صحبت میکنند که شبیه کافرهای سیهپوش همسایه است. اورمریهای لوگر و کانیگورام در منطقه مسهود وزیر که با یک گویش ایرانی به نام برگاسته صحبت میکنند، نیز باید در بین تاجیکها جا داده شوند. و به باور پولیاک(۱۹۶۴م):
دودمانهای محلی تاجیکان خراسان
«افغانستان یک دولت چندین-قومی است که در آن بیش از ۲۰ قوم و قبیلهی مختلف زندگی دارند. چنین تنوع و رنگارنگی قومی نشان میدهد که این آب و خاک بارها مورد یورش و اشغال بیگانگان قرار گرفته و یا گذرگاه مردمان مختلفی بوده است. باشندگان اصلی و بومی آن غالبآ توسط اشغال کنندگان از جاهای خود بیرون گردیده و به عوض آنها استیلاگران و غاصبین در محلات بود و باش آنها متوطن و جایگزین شده اند. عامل عمده و اساسیکه باعث تغییر در ترکیب قومی کشور گردیده، پایان شدن قبیلههای کوچی افغان از مرزهای دامنههای کوههای سلیمان است. از شروع سده ۱۵ قبیلههای افغان به تصاحب و غصب سرزمینهای اقوام ساکن غیرافغان و همسایههای خود آغاز کرده و این پروسه به ویژه پس از تشکیل دولت مستقل قبایل افغان در سال ۱۷۴۷ به شدت ادامه مییابد. با تشکیل دولت افغانان جریان اشغال و تصاحب زمینهای دیگران بیشتر از پیش شکل و رنگ سازمانیافته به خود میگیرد. پس از آن، افغانان شروع به غصب زمینهای تاجیکان، ازبیکان، ترکمنان و سایر مردمان و اقوام آسیای میانه کردند. شهزاده نشینان تاجیک و ازبیک در بلخ، درواز، شغنان، قندوز، مزار، اندخوی، شبرغان، آقچه، میمنه و غیره که اکنون در تشکیل دولت افغانی جبراً پیوند داده شده اند، در آن وقت به اندازههای متفاوت وابسته به امارت بخارا بودند. احمدخان ابدالی شهزادهنشینان ازبیک و تاجیک را که در ساحل چپ رود آمو موقعیت و اسکان داشتند، اشغال میکند. با وجود آنکه ازبیکان و تاجیکان در برابر اشغالگران افغان ایستادگی مینمودند، اما تلاش آنها به دلیل از همگسیختگی به پیروزی نمیانجامید. تا اینکه امیرعبدالرحمن با مساعدت و زیر نظر مستقیم استعمارگران انگلیس سلطهی خویش را به گونهای کامل در ساحل چپ دریای آمو قطعی میسازد. به این ترتیب در زمان نسبتاً کوتاه افغانان از مرزهای کوههای سلیمان به سوی شرق تا هند و به جانب شمال تا دریای آمو رسیدند. نبرد و جنگ افغانان به خاطر به چنگ آوردن زمین نه تنها با مردمان غیر افغان، مانند: تاجیکان، ازبیکان، هزارهگان، ترکمنان وغیره بلکه با قبیلههای دیگر افغانی نیز در میگرفت. در جریان اشغال و کوچیدن، قبایل قویتر زمینهای بهتر را از آن خود میکردند و قبیلههای ضعیف تر از خود را یا می راندند و یا مطیع و فرمان بردار خود میساختند. به گونهی مثال: دلزاکی به صورت کامل از وادی پشاور به سوی کرانههای چپ هند رانده شده و همین سرنوشت دچار قبیلههای لودی، پرانگی، سور و سروانیها گردید. قبیلهی منگل از دشتهای بنو به زور توسط قبایل پُر زور دیگر به ساحات کم حاصل قسمتهای بالای وادی کرم و زرمت متواری شدند”. همچنان؛ دیدگاه حق نظر نظروف(۱۹۹۹ م) را در مورد بخوانید که اشاره به ریشه و پیشینهی واژهی تاجیک دارد و از ستمگریها در حق تاجیکان افغانستان/خراسان میگوید: «طبق نظر شرق شناسان روس مانند خانیکف و دیگران، ریشهی پیدایش واژههای تاج، تاج داری، تاجوری که نسبت به پیروان آیین زردشتی استفاده میشده است، از زمان ساسانیان هم تاریخ قدیمتر داشته است. چنانکه از نوشتهجات چینی معلوم میگردد، هنوز در سال ۱۲۲پم سخن در بارهی حکمرانی خاندان «تاجی»ها می رود که مکررا استعمال شدن این مفهوم را در سالنامههای چینی خانیکوف به خلاصه آورده بود که آن را مرادف تاجیک ها در تلفظ چینی حساب نماید…» و در جای دیگری میافزاید: «از گرانی بار مالیات و باقیات سال ۱۸۹۵م، ۶۵۸ خانهوار مردم طالقان با اهل و عیال خود به ماورالنهر فرار کردند. سال ۱۸۹۷ در بین مردم درواز شورش کلان به وجود آمد و آنها تاب و توان مقاومت زیاد را در خود ندیده، یک هزار خانه وار به ملک های بخارا فرار کردند که این سه یک اهالی درواز را تشکیل می داد. از جور و ستم حکومت داران افغان سال ۱۸۹۲م ،۴۰ هزار اهالی میمنه، ۱۶ هزار ویرزابیها و گرزیوانیها، ۱۳ هزار چخچرانیها و ۱۲ هزار اهالی سرپل به نام امیر بخارا و والی ترکستان روسی عریضه فرستاده التماس نموده بودند که آنها را به هیئت بخارا یا روسیه قبول نمایند. سال ۱۸۸۹ امیر در بین مردم کوهستان کابل، نجراب، تگاب، لغمان، جلل آباد و نواحی آن چون مردمان خوگیان وغیره چنین اشتهارات پهن نموده که «هر که از مردم مواضع مذکوره بی زمین و کم ملک باشد با عیال و اطفالش تواما نقل مکان کرده راه ولایت قطغن برگیرد، تا در آنجا به اندازهی کفاف ملک و زمین از دولت یافته، تا چهار سال خود را از جمیع تکلیف باج و خراج معاف دانسته/بداند. سال ۱۸۸۶م امیر مهاجران ۱۳۶۳ خانهوار مردم کوچی درانی را به مرغاب و بادغیس تشویق نموده. بعد از سرکوب کردن شورش غلزاییها ۲۵ هزار خانواده غلزاییها به طرف مرغاب کوچانیده شد. ۱۰ هزار خانواده غلزایی به شمال هندوکش مهاجر کرده/جابجا شد. پس از سرکوب شورش هزاره ها، ۱۲ هزار خانوادهی درانی، ۵۰ هزار خانوادهی غلزایی و ۲۵ هزار خانوادهی وردکی در هزاره جات جایگیر کرده شد. سال ۱۸۹۷ امیر خواست که ۲۵ هزار خانواده وردکیها را به شمال افغانستان مهاجر نماید و آنها در این زمینه قیام کردند. حکومت امیر آنها را با مکر و حیله به کابل دعوت کرده، دستگیر و گرفتار زنجیر میسازد و نقشههای خود را خواسته و ناخواسته عملی مینماید.»