نویسنده: بیبی سوره
در داستانهای دختربودا طوریکه نامش زنانه است، زن نقش محور را دارد. در این مجموعه هفده داستان استکه در شانزده داستان زن بازیگر، محور و زنده است. در داستان «یلماز» و «دختربودا» زن جسم شکستخوره است، زن تهیدست و بازنده و مانده است. اینجا زن خون زندگیست و با چشیدن مزه تلخ زندگی عادت کرده است. زندگی تلخ که در روستاها میچشد و در کلبه فقیرانه روستا حبس میشود و با دستان بسته روحش خورده میشود.
در داستانهای بقیه نیز زن جنس لطیف و شکسته است، از هردری خنجری میخورد و از هر باب تیشهای. آنقدر تیشه عمیق که جسمش بهسوز میآید و دلش بهگریان. در داستان منیژه زن شدیدا شکست میخورد و بهسادگی قربانی میشود. قربانی وابستگان خود، قربانی توسط نزدیکترین خویشاوندان خود. اینجا زن نیز دشمن زن است، بجای حمایت از زن از خواست خود حمایت میکند و بر خواست زن دیگر آب دهن میپاشد. اینجا زن قربانی دست زن و مرد است، در واقع، یک زن در دام مرد و زن افتیده و خساره میپردازد.
بیشترین داستانها با زنان دچار است و از جامعه روایت میکند که کمردشمنی با زنان را بستهاند و از تبلیغ درین راه گرفته تا خنجرزنی را فراموش نکردهاند. بهجای حمایت از بیچارگی و بیکسی منت میگذارند و سنگ میزنند. دختربودا روایت از فرخندههای زمان است، فرخندههای که قربانی جهل و جهالت شدند، قربانی نادانان دانامشرب شدند. این کتاب روایت از تبعیض، از نابرابری، از ستم و از مظلومیت است. ستم که روی زن میآید و مظلومیت که زن محورش است.
زن در دختر بودا جنس شکسته، گرفته و خسته شده استکه گاهی به جنس سرکش وحشی تبدیل میشود، اما نمیتواند از دود و سیاهی جامعه فلاکتزده براید، بلکه گرفتار و دچار به آن جامعه میشود و در آتش سوزاننده آن جامعه میسوزد و ملاق میزند. اینجا زنان نیز مبارز و سختکوش هستند، اما جبر روزگار از آنها قویتر استکه سبب میشود آنها در جبر گیربکنند و بسوزند. جبری که زن کتابخوان و دانا را قربانی میکند و از دنیای نویسندگی بهکوچه و گاودوشی میکشاند. سقوط به این حد دال بربیچارگی زنان است. شکست اینقدر عمیق دال بر عدم حمایت جامعه و مردم از زنان است. پس باید خلاصه کرد، دختربودا روایت از فرخندههای زمان استکه قربانی دستهای جبر و زور شدهاند و در این راه نفس خود را تسلیم و در آتش سوختهاند.