نویسنده: نصرتالله سکندری
ادبیات داستانی شیرازهی قوهی تخیل با ترکیب عواطف درونی نویسنده چقدر میتواند مخاطبان خود را اغوا کند؟
از کدام بُعد باید داستان روایت کرد و برای چه باید نوشت؟
پدیدهها و هنجارهای اجتماعی؛ درگیریها و تجربیات فکری و درونی نویسندگان چگونه روی جملات قدم میگذارند و جانمایهای داستانهای بُلند و کوتاه را برجسته و هنر زیباشناختی را در ادبیات داستانی برای مخاطبان عرضه میدارند؛ این همه قدرت خلق و بافت جملات یک نویسنده است که بیشتر روی آن میپردازیم.
ادبیات داستانی در جامعهی ادبی افغانستان و سایر کشورها؛ علاقهمندان منحصر بهخودش را دارد و روند تکامل خودش را همواره با رخدادهای فرهنگی و اجتماعی بههمراه داشته است و متاثر فکری جامعه شده است.
شمار زیادی از نویسندگان کشور، پدیدههای اجتماعی، فرهنگی و واقیعتهای جامعه را با زبان قلم و هنر نویسندگی و بافت جملات در قالب داستانهای کوتاه، رمان، فلمنامه و سایر ژانرهای ادبی بیان کرده و در برخی موارد راه حل برای هنجارهای اجتماعی درلابلای محتوای اثر داستانی شان برای مخاطبان پیشنهاد کردهاند.
محتوایی داستانهای «دختر بودا» که شامل هفده داستان کوتاه میشود، هرکدام روایت منحصر به خود را با شخصیتهای متفاوت و حوادثی که مبنی آن را سنتهای تحمیلی حاکم در جامعهی طبقاتی جریان دارد در قالب داستانهای مختلف بهمعرفی گرفته که بیشتر زندگی دخترانی به تصویر کشیده که قربانی خشونتهای خانوادگی و جامعه شدهاند و کمتر مورد مِهر و حمایت قرار گرفتهاند. خشونت در برابر زنان و دختران در کشورهای جهان سوم، کشورهای در حال توسعه و حتی کشورهای که مدعیان رعایت حقوق بشر به ویژه حقوق زنان اند اتفاق افتاده. قربانیان خشونتها همواره بار ملامتی را از سوی خانواده و آنهای که مرتکب عمل خشونت شدهاند، تحمل کردهاند و در بسیاری موارد نهادهای حقوقی مصلحت را بجای تطبیق قوانین بالای افراد متهم به خشونت اولویت دادهاند؛ موردی که در جامعهی همچون افغانستان بارها با واکنشهای مختلف به همراه بوده است.
دختر دانشگاهی کوچه را حیف کرده، دخترهمسایه، من سرطان دارم، منیژه، دختر بودا، سلام یلماز، سرمعلم مکتب و فاطمه، مگم مرده وزوز میکند؟ آنها گم میشوند، انتقام، یک بجه شب، تولد محبوبه، رییسجمهور و پودری، چرسی، بیا بمیر، رییسجمهور کجا بود؟ و غفور کجاست؟ نامهای داستانهای این مجموعه هستند که هر کدام روایت خاص خودش را دارد.
خواستگاه اندیشههای این داستانها
خواستگاه اندیشههای داستانهای این مجموعه برگرفته شده از حقایق جامعهی طبقاتی افغانستان بهویژه خانوادههای سُنتی هستند که متاثر از باورهای تودهای پدرسالارانه شدند.
شمار زیادی از شخصیتهای مرکزی داستانهای این مجموعه اشتراکات مشابه دارند که وقایع زندگی آنها را در مکانهای مختلف قربانی رسمهای ناپسند و خشونتآمیز ساخته و هستهی مرکزی داستانها را تشکیل داده است، بومیگرایی در میان جملات و تصویرسازی شخصیتهای داستانهای این مجموعه برجسته نمایان شده و نویسنده متاثر از رویدادهای شده که جامعهی طبقاتی افغانستان به آن مبتلا بوده است.
درمان غصههای دختران این سرزمین را چی کسی درمان خواهد کرد، مگر با نوشتن داستانهای میشود صورت دیگر تاریخ را به یادگار گذاشت.
شیوهی روایت داستانها
اکثر داستانهای این مجموعه از زبان شخص سوم روایت شده؛ این شیوه عام و معمول در میان مخاطبان بیشتر است و در این قالب نویسندگان میتوانند اندیشهها، عواطف، باورمندیهای خود را از زبان شخص سوم و با انتخاب شخصیتها بیان کنند. البته نویسنده این اثر در شماری از موارد از توضیحات لازم چگونگی حوادث و شخصیتهای داستان خود داری کرده شاید این کار عمدی بوده یا هم نویسنده استدلال خودش را در این مورد خواهد داشت.
زوایهی دید نویسنده
نویسنده بیشتر متاثر از قالب کلاسیک شده و داستانها را بهروش سادهنگاری بهتصویر کشیده است. هرچند این مورد از اهمیت خوبی برای درک زود هنگام مخاطبان موثر است اما از تصویرسازی و توضیحات کمتر بهرمنده شده، هسته مرکزی و اندیشه خلق داستانها را میتوانست بیشتر وسعت داد. شخصیتهای در این داستانها با حوادث بهمعرفی گرفته شده اند. در اینجا حوادث نقش کلیدی در شخصیتسازی دارند اما نویسنده سحطی از طبیعت و رفتارهای شخصیتهای داستانها گذشته است و حوادث را در بُعد عاطفی کمتر رنگ داده، هرچند تلاش برای تصویرسازی نموده است اما استفاده از آرایههای ادبی کمتر به چشم میخورد. قوه تخیل بازی با واژهها تنها در برخی موارد به چشم میخورد.
زمان روایت و بافت جملات
-زمان روایت و حوادث: در این داستانها مشخص است و تنها در داستانهای «دخترهمسایه و سرمعلم مکتب و فاطمه» دو دستگی در زمان روایت حوادث احساس میشود که سبب سردرگمی مخاطب خواهد شد. این که نویسنده در شماری از داستانها توانسته زمان حوادث را با معرفی شخصیتها قدم به قدم دنبال کند از برجستگیهای این مجموعه استند.
-بافت جملات: بافت جملات در شمار زیادی از داستانهای این مجموعه زیبا روایت شده و قابلیت نفوذ در افکار و قوه تخیل مخاطب را فراهم ساخته است. تصویرسازیهای مناسب مورد استفاده قرار گرفته به گونه نمونه « داستان دختر بودا» ظرافتهای نویسنده را به نمایش گذاشته و مخاطب را اغوا میکند تا سایر داستانها را دنبال کند. اما این کافی نیست نویسنده میتوانست بیشتر تصویرسازی نماید از حوادثیکه برای شخصیتهای اتفاق افتاده و طبیعت و عملکرد شخصیتها را ساده گذشته است حالانکه فرصت خوبی برای پرورش تخیلات و بافتهای عاطفی را با قوه تخیل خودش بیشتر نماید.
نگرش مختصر بر چند داستان
داستان «دختردانشگاهی کوچه را حیف کرد» مبنای این داستان واقیعتهای جامعه را از زبان شخص سوم، به شیوهی ساده بیان کرده و آرایههای ادبی کمتری دراین داستان استفاده شده، مشت نمونه خِروار حقایق زندگی شمار زیادی از دخترانی است که تنها شخصیت مرکزی این داستان بهنام “مریم” در این داستان حوادث را تجریه میکند. مشکلات املایی و جملهبندی در این داستان در برخی جملات به چشم میخورد، پشنهاد میشود اگر از آرایههای ادبی بیشتر استفاده میشد زیبایی لفظی داستان را بیشتر میساخت.در این داستان بیشتر روی کلیات تمرکز شده. اما در کل گوشهای از حقایق پنهان و آشکار جامعه را در قالب داستان برجسته بیان نموده.
داستان «دختر همسایه»
آغاز این داستان مبهم و گنگ است ولی تصویریسازی در این داستان خیلی با مهارت مورد استفاده قرار گرفته و برای مخاطبان فرصت ایجاد میکند تا پیروی از داستان نموده و دنبال نماید.
پرسشیکه درهسته مرکزی داستان به میان میآید این که دو دستگی صنحهآرایی حوادثیست که شخصیت مرکزی داستان در آن به معرفی گرفته میشود« گلثوم» دختری که توسط پدرش فرار داده میشود آیا بد گرفتن دختر دیگری توسط پدر گلثوم توجیه منطقی است؟
و نکته دوم این که بعد از چهار ماه هنوز برف است و چگونه « گلثوم» که فرار کرده و همسایه شده است؟
معرفی سایر شخصیتها که در حاشیه داستان قرار دارند روایت گونه بیان شده و تنها عملکردشان در اینجان ثابت ساخته که برای والدین شان توجه چندان نکردند هرچند که از لحاظ دانش به درجه خوبتری رسیدن، خانواده که پسرانش انجنیر وداکتر شدند ولی دختران شان را مقید ساخته و مانع تحصلات شان شده اند.
نمونههای برجسته از زیباییهای جمله بندی این داستان
«طیارههای آمریکایی بمب میپاشیدند»
« رنگ لباسش در مغزم تزریق شده بود، چه چشمکی داشت مثل که آشنای کهنه باشد.»
داستان شماره پنجم؛ دختر بودا
داستان دختر بودا که نام کتاب هم برگرفته از محتوای همین داستان است. هسته مرگزی داستان رنگ بو خوشایندی دارد و رسم و تصویر با ویژگیهای عاطفی خیلی با مهارت گنجاینده شده و روایتهای درون جامعه را در میان جملات بیان کرده، نویسنده توانسته در این داستان عملکرد بهتر داشته باشد، واقعه گرایی، نمایش صحنهها و رفتارهای شخصیتهای داستان حس خوبی را برای مخاطب تزریق میکند هر چند داستان تمام میشود اما تفکر را در اندیشه مخاطبان به همراه دارد.
داستان شماره هشتم؛ مگم مرده وزوز میکند؟
هیجان خیالات یا یک رویا بوده که مرگ را به تصویر کشیده اما از دردهای نه؛ بلکه از نعمتهای بعد ازمرگ روایت کرده.
در این داستان بافت جملات هنرمندانه جلوه کرده. نویسنده فرصت داشت از قوه تخیل بیشتر بهرمند شود و از درد عذاب به گونه کنایه آمیز یاد کند. اما توانسته کنایه آمیز رفتارهای مردم دنیا را مورد انتقاد قرار دهد. در حاشیهها جنبه اروتیک را به خود گرفته و به تخیلات سکسی پرداخته نویسنده خواسته تا بازی با واژهها نماید.
داستان شماره چهاردهم؛ چرسی
روایت ادبیات شفاهی مردم روستایکه هنوز تعریف مشخص از ارزشها را ندارند و پیروی از افکار تودهیی می کنند. این داستان یک نواخت است و آرایههای ادبی کمتری استفاده شده و تصویرسازیها هم کمتر به چشم میخورند.
بنابرین نویسنده توانسته در محدود فکری جامعه طبقاتی افغانستان و شرایط حاکم جامعه حقایق را در قالب داستانهای کوتاه نمایان سازد، مطعمن که در آیندهای نه چندان دور از نویسنده این اثر، داستانهای ارزشمند دیگر را با روشهای مختلف نوین شاهد خواهیم بود، این مجموعه توانسته تاریخ را در بُعد داستانهای کوتاه از زندگی زنان و دخترانی که مورد خشونتهای خانودگی و جامعه قرار گرفته اند به تصویر کشیده. و غیر مستقیم راه های فکری را برای برابر و احترام به ارزشها پیشنهاد کرده.