خبرگزاری راسک: گزارش جهانی شادی ۲۰۲۴ حداقل یک واقعیت تلخ را که نیاز به توجه سیاسی و آکادمیک جهانی دارد، از بین بردهاست و واقعیت اینست که افغانستان در سال جاری نیز وضعیت خود را به عنوان ناخوشترین کشور جهان حفظ کردهاست. افغانستانیها استقلال را دوست دارند و میخواهند معمار سرنوشت خود باشند، همانطوریکه در عزم آنها برای خروج قدرتهای خارجی از کشور از امپراتوری بریتانیا و روسیه تا اتحاد جماهیر شوروی آن زمان و خروج آمریکا در سال ۲۰۲۱ مشهود است.
اهمیت موقعیت ژئواستراتژیک کشور برای سیاست موازنهی قوا و همچنین سیاست انرژی، بازیگران خارجی را به دخالت در امور داخلی آن سوق داد تا جایی که پس از خروج شرمآور آنها نیز استقلال کشور به معنای واقعی یک آرزوی دور باقی میماند. قبرستان امپراتوریها به قبرستان عناصر رادیکال کشور تبدیل شدهاست.
رادیکالشدن جامعهی افغانستان
حمایت آمریکا از شورش علیه اشغال افغانستان توسط شوروی در سال ۱۹۷۹ و کمک پاکستان به مهار استراتژی آمریکا با آموزش گروههای شورشی در مدارس که نه تنها برای ارضای اشتیاق آن برای کمکهای مالی و نظامی بیشتر از سوی ایالات متحده برای خنثیکردن این مشکل طراحی شده بود را شامل میشود. کسری قدرت در مقایسه با هند، اما تلاش برای تامین عمق استراتژیک در برابر هند در افغانستان با کمک چنین نیروهایی برای گروههای رادیکال مشروعیت و منطقی برای عملکرد فراهم کرد. سایر بازیگران خارجی مانند عربستان سعودی به این گروهها کمک مالی کردند و اتحادی مثلثی بین ایالات متحده، پاکستان و چین برای مهار اتحاد جماهیر شوروی در افغانستان شکل گرفت. همهی این تلاشها در حالی که تسلط شوروی بر افغانستان را تضعیف میکرد، جامعهی افغانستان را به طور غیرقابل برگشتی رادیکال کرد.
زمانیکه آمریکاییها در سال ۲۰۰۱ تحت عنوان «جنگ علیه ترور» در افغانستان مداخله کردند، پدیدهی دیگری از رادیکالیزهشدن جامعهی افغانستان به وجود آمد. برای مقابله با تروریسم، نیروهای ایالات متحده به جنگ سالاران افغانستان متکی بودند که به هیچ وجه خشونت کمتری نداشتند و قدرتشان کمتر بود. دههها جنگ طولانی که ابتدا با هدف نابودی القاعده و سپس به سمت شکست طالبان افغانستان انجام شد، تا حدی موفقیتآمیز بود تا جاییکه به تضعیف اساسی گروه القاعده مربوط میشد، اما طالبان افغانستان به اندازهی کافی انعطافپذیر ماند تا عزم نیروهای آمریکایی را از بین ببرد. آمریکاییها با شرمساری از کشور خارج شدند و تعداد زیادی از غیرنظامیان افغانستان، پرسنل امنیتی و سربازان آمریکایی آن را به قبرستانی دایمی تبدیل کردند.
جنگ علیه ترور علیه طالبان افغانستان یک خلاء قدرت پایدار ایجاد کرد که در آن عناصر رادیکال دیگری مانند «آیاسکپی» داعش نسخهی افغانستانی شاخکهای خود را گسترش دادند، حملاتی را آغاز کردند. بسیاری از نیروهای رادیکال دیگر نیز در فضای بیقانونی پناهگاههایی یافتند، از جمله شورشیان با هدف ایجاد بیثباتی در آسیای مرکزی و هند. با آرزوی به رسمیت شناختن بینالمللی، طالبان افغانستان در سناریوی عقبنشینی پس از آمریکا، تنها جابجایی عناصر مختلف رادیکال را تضمین کرده است تا از بینبردن آنها.
سیاست موازنهی قدرت و سیاست انرژی
هیچ یک از بازیگران خارجی هرگز برای مشاهدهی گسترش نفوذ مدعیانش در افغانستان آماده نبودند. توازن قدرت بین امپراتوریهای روسیه و بریتانیا در قرن نوزدهم، اتحاد جماهیر شوروی و ایالات متحده در دوران جنگ سرد و ایالات متحده از یک سو و بسیاری از قدرتهای منطقهای از سوی دیگر در دوران پس از جنگ سرد، افغانستان را دایماً در سیاست قدرت جهانی درگیر نگه داشتند.
موقعیت افغانستان به مثابهی پلی بین هارتلند اوراسیا از یک سو و اقیانوس هند در انتهای دیگر طیف، بازیگران خارجی را وادار کرد تا برای دست بالا در کشور برای مانور استراتژیهای قارهای و دریایی دست و پا بزنند. به همین ترتیب، زمانیکه کشورهای آسیای مرکزی دارای ذخایر غنی از منابع طبیعی بودند به عنوان بازیگران مستقل بینالمللی پس از فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی ظاهر شدند، روسیه انحصار خود را بر سیاست انرژی حفظ کرد.
افغانستان به عنوان پلی بین منطقهی آسیای مرکزی و اقیانوس هند برای استراتژیهای این بازیگران خارجی حیاتی شد. این سیاست انرژی تاثیر منفی بر تحول سناریوی سیاسی افغانستان داشت، زیرا بازیگران در جنگ افغانستان و تلاشهای آشتی، طرفهای مختلف را انتخاب کردند و هر نوع راهحل سیاسی برای درگیری را به طور فزایندهای غیرقابل حل کردند. طالبان افغانستان و «آیاسکپی» به دنبال دستکاری چنین پویاییهای خارجی به نفع خود بودند.
جغرافیا به مثابهی یک بانه
در حالیکه جغرافیای افغانستان منبعی برای جذب قدرتهای خارجی بودهاست، اما برای خود این کشور یک فاجعه به شمار میرود. دسترسی مستقیم به اقیانوس هند و بازار جهانی ندارد. این کشور برای تجارت و بازرگانی به شدت به پاکستان وابسته بودهاست. از سوی دیگر، پاکستان با مداخله در امور داخلی کشور در جستجوی عمق استراتژیک خود در برابر هند و با تبانی به بافتهای سیاسی کشور، از این وابستگی به نفع خود استفاده کرد.
عناصر رادیکال در مرز سمت پاکستان آموزش و تسلیحات میدیدند و سپس به جامعهی افغانستان تزریق میشدند. یک پشتونستان مستقل که میتوانست به افغانستان اجازه خروجی به دریا بدهد توسط پاکستان در چتر بزرگتر بنیادگرایی اسلامی مانند نیروهای جهادی از جمله طالبان سرکوب شد. تحت رژیم کنونی طالبان در افغانستان، پاکستان به دور از تامین عمق استراتژیک در برابر هند، خود به عناصر رادیکال حمله کردهاست که از حملات تحریک طالبان در سرزمین اصلی پاکستان گواه است. این گروه ظاهرا پناهگاههایی در افغانستان پیدا کردهاند. این امر نه تنها منجر به اخراج بسیاری از افغانستانیها از پاکستان شد، بلکه به تلاشهای اسلامآباد برای خفهکردن تجارت منجر شد. بدون منابع درآمد داخلی مشروع و محدودیتهایی که بر سیستم بانکی افغانستان اعمال شود، میلیونها عودتکننده از پاکستان چالشهای اقتصادی دشواری را برای این کشور ایجاد میکنند.
چالشهای دیگری که زندگی مردم عادی افغانستان را پیچیده میکند
افغانستانیها از داشتن کشوری محروم هستند چه رسد به اینکه کارکرد عادی نهادهای اجتماعی_اقتصادی را احیا کنند. در حالیکه طالبان به دنبال به رسمیتشناختن بینالمللی برای مشروع دانستن حکومتشان بودهاند، بهسختی هیچ پیشرفتی در میدانی بهجز دستیابی دیپلماتیک چند کشور همسایه حاصل نشدهاست. آخرین کنفرانس دوحه با حمایت سازمان ملل متحد در مورد افغانستان در ۱۸ تا ۱۹ فوریه ۲۰۲۴ با تصمیم طالبان برای نپیوستن به آن شکست خورد. این روند تعامل بینالمللی با افغانستان را پیچیدهتر کرده و به سمت عدم قطعیت سوق دادهاست.
مسایل مهم مربوط به زندگی روزمره مردم عادی افغانستان مانند حقوق زنان، تحصیل دختران (۱.۴ میلیون دختر از تحصیلات متوسطه محروم شدهاند)، نیاز به غذا و تغذیهی اولیه، نیاز به تامین مداوم آب به عنوان اثرات تغییرات آب و هوایی منجر به بحران آب شدهاست. حفاظت از آلودگی مینها و مواد منفجره، آزادی رفتوآمد همراه با حفاظت از جابجاییهای اجباری نیازمند توجه سریع برای بهبود زندگی مردم عادی افغانستان است.
اقدامهای برای مهار خشونت مبتنی بر جنسیت، کار کودکان، ازدواج زودهنگام که به دلیل احکام تبعیضآمیز جنسیتی طالبان افزایش یافته، باید برای بازگرداندن زندگی عادی اجتماعی در کشور اتخاذ شود. در فضای جنگ و ویرانی، سلامت روانی و حمایتهای روانی اجتماعی باید از افغانستانیها صورت گیرد. محرومیت زنان از جامعه بزرگتر نه تنها مانع از اجرای برنامههای کمکهای بشردوستانه شدهاست، بلکه بخش عمدهای از دریافت این خدمات محروم است. مداخله سیاسی باید پایان یابد، زیرا این امر تاثیرات منفی بر این گونه برنامهها گذاشته است. کل سیستم قضایی و حقوقی نیاز به سکولاریزه شدن و مصوون ماندن از مداخلهی سیاسی دارد و بخش خصوصی اقتصاد باید احیا شود.
همه بازیگران خارجی که برای موازنهی قدرت و یا سیاست انرژی در افغانستان درگیر شدند و گروههای مختلف رادیکال داخلی که معادلات متنوعی را با این بازیگران خارجی برای تبدیلشدن به نهادهای قدرتمند در داخل کشور حفظ کردند، برای ناراضی کردن افغانستانیها مسوولیت مشخصی دارند.
(گزارش جهانی شادی با تلاشهای ترکیبی گالوپ، مرکز تحقیقات رفاه آکسفورد، شبکهی راهحلهای توسعه پایدار سازمان ملل و هیات تحریریه «دبلیوایچآر» تهیه شدهاست. این گزارش در سال ۲۰۱۲ برای حمایت از اهداف توسعهی پایدار سازمان ملل ارایه شد.)