مروز ۲۵ اسفند/حوت برابر با شصتوششمین سالروز درگذشت «ابوالقاسم الهامی» متخلص به «لاهوتی» شاعر، مبارز، روزنامهنگار، نویسنده و سیاستمدار حوزه فرهنگی ما است. وی در ۲۰ مهر ۱۲۶۴خورشیدی در یک خانواده معروف مذهبی و عارفمسلک در کرمانشاه متولد شد. پدرش میرزا «احمد الهامی» کتاب «باغ فردوس» را در مراثی امام حسین(ع) به وزن و سبک شاهنامه فردوسی سروده است. لاهوتی هم در نوجوانی و اوایل جوانی گرایشهای شدید دینی و مذهبی داشت اما به تدریج مسیر خود را تغییر داد و به یکی از رهبران کمونیست جامعه فارسیزبان آن زمان تبدیل شد و جزو اولین کمونیستها در ایران بود که در سال ۱۹۲۰میلادی به عضویت حزب کمونیست این کشور درآمد. لاهوتی جدا از فعالیتهای فرهنگی، در برابر نظام رضاشاه پهلوی هم مبارزه میکرد و در سال ۱۹۲۱میلادی رهبری نبردی را در تبریز به عهده داشت که به نام «شورش لاهوتیخان» مشهور است. وی پس از شکست قیام، زمانی که عرصه را بر خود در ایران تنگ دید، به قلمرو شوروی سابق رفت و بیشتر عمر خود را در کشورهای اقمار شوروی مثل تاجیکستان و یا در خود روسیه گذراند. سرانجام لاهوتی در ۲۵ حوت ۱۳۳۵خورشیدی در مسکو درگذشت و در قبرستان «نووودویچی» این شهر به خاک سپرده شد. یک روایت از آخرین لحظات زندگی او میگوید که لاهوتی مسلمان از دنیا رفت. این روایت در مقالهای که تحت عنوان «آخرین کلام لاهوتی» در مجله «صدای شرق» شماره ۶ سال ۲۰۱۰ به قلم «قاسم نور بادوف» نویسنده ترکمن در تاجیکستان به چاپ رسیده است، وجود دارد. نور بادوف به نقل از پرستار روسی که آخرین لحظات عمر لاهوتی بالای سرش بوده و نیز از قول بانو «سیسیلیا» همسر روسیتبار لاهوتی مینویسد که لاهوتی در لحظه جان سپردن، شهادتین را به زبان آورده است. قول سیسیلیا به عنوان فرد بیطرف که خود یکی از نویسندگان مطرح و بزرگ در تاریخ روسیه است، میتواند حجت باشد. لاهوتی شاهنامه فردوسی را با کمک همین خانم که به «سلسلهبانو» هم شناخته میشود، به زبان روسی ترجمه کرد که اکنون این شاهنامه، یکی از شاهکارهای زبان روسی به شمار میرود.
جدا از شاهنامه روسی لاهوتی، از او مجموعهای شامل قطعات، غزلیات و چند تصنیف هم به جای مانده است. لاهوتی واژهها، استعارات و تشبیههای جدیدی را وارد زبان شعر کرد که با این نوآوری، زبان شعر او برای همه قابل فهم است. این مبارز معاصر، افزون بر دست داشتن در ادب و شعر فارسی، فردی مطرح در ادبیات زبان روسی نیز است. در کنار این، لاهوتی سیاستمداری شناخته شده برای روسها بوده و مکاتبات او با «استالین» مشهور است. او برای مردم تاجیکستان هم شخصیتی مورد احترام به شمار میرود زیرا مدتی سِمت وزیر فرهنگ و هنر تاجیکستان شوروی را به عهده داشت و خدماتی را برای ادب و زبان فارسی در این کشور انجام داد. البته این ادیب و شاعر معاصر ما به دلیل مبارزه با رژیم پهلوی و تضاد افکارش با انقلاب اسلامی ایران، کمتر در ایران مورد توجه قرار گرفته است. آثار لاهوتی تا پیش از انقلاب اسلامی در ایران ممنوع بود و رژیم شاه از مشهور شدن او جلوگیری میکرد. درحالی که در افغانستان کتابها و آثار لاهوتی آزادانه وارد میشد و در دسترس علاقمندان قرار میگرفت. به یقین در افغانستان بیشتر از هرجایی اشعار لاهوتی توسط آهنگسازان و خوانندگان نامدار افغانستان مانند «احمدظاهر»، «نینواز»، «ساربان»، «فرهاد دریا» و استاد «هماهنگ» مورد توجه قرار گرفته و خوانده شدهاند که من این اتفاق را «طنین شعر لاهوتی در موسیقی افغانستان» مینامم.
در گذشته وقتی آهنگسازان افغانستان ترانهای میساختند، بهترین دستاورد و امتیاز بر شعر لاهوتی استوار بود. زمانی که هنوز موسیقی و اشعار آن در افغانستان به ابتذال کشیده نشده بود، شعر لاهوتی مانند مرواریدی بر تارک موسیقی افغانستان میدرخشید و بهترین کمپوزهای موسیقی زمان را از آن خود کرد. مثلاً از مشهورترین اشعار لاهوتی که توسط احمدظاهر اجرا شد، قطعه «میهن ای میهن» است:
تنیده یاد تو در تارو پودم، میهن ای میهن
بود لبریز از عشقت وجودم، میهن ای میهن
تو بودم کردی از نابودی و با مهر پروردی
فدای نام تو بود و نبودم، میهن ای میهن
به هر مجلس به هر زندان، به هر شادی، به هر ماتم
به هر حالت که بودم با تو بودم، میهن ای میهن
به دشت دل گیاهی جز گل رویت نمیروید
من این زیبا زمین را آزمودم، میهن ای میهن
همینطور احمد ظاهر ترانههای زیر را نیز با استفاده از شعر لاهوتی خلق کرد:
– فقط سوز دلم را در جهان پروانه میداند
– عاشقم عاشق به رویت گر نمیدانی بدان
– بت نازنینم مه مهربانم
– زندگی آخر سرآید بندگی در کار نیست
– صد ره در انتظارت تا پشت در دویدم
– یار از دل من خبر ندارد
– عاشقم عاشق به رویت
این تنها احمدظاهر نبود که به اشعار لاهوتی توجه داشت بلکه «عبدالرحیم محمودی» مشهور به ساربان هم در آهنگ مشهور خود از شعر لاهوتی تحت عنوان «خورشید من کجایی» بهره برده و به بهترین شکل اجرا کرده است:
دور از رخت، سرای درد است خانه من
خورشید من کجایی؟ سرد است خانه من
دیدم تو را ز شادی، از آسمان گذشتم
جانان من که گشتی دیگر ز جان گذشتم
آخر خودت گواهی: من از جهان گذشتم
بی تو کنون سرای درد است خانه من
خورشید من کجایی؟
سرد است خانه من
من دردمند عشقم، درمان من تویی، تو
من پایبند صدقم، پیمان من تویی، تو
امید من تویی، تو. ایمان من تویی، تو
دور از رخت، سرای درد است خانه من
خورشید من کجایی؟
سرد است خانه من
غیر از تو من به دنیا، یار دگر ندارم
جز از خیال عشقت فکری به سر ندارم
سر میدهم ولیکن دست از تو برندارم
دور از رخت، سرای درد است خانه من
خورشید من کجایی؟
سرد است خانه من
«فرهاد دریا» و خانم «نجوا» نیز این شعر را اجرا کرده و خواندهاند ولی آهنگ ساربان به عنوان ترانه خاطرهانگیز، علاقمندان خود را حفظ کرده است.
همچنین ساربان آهنگهایی با مطلع زیر از شعر لاهوتی را نیز خوانده است:
– دیوانه نمودم دل فرزانه خود را
– فراق آتش به جان افروخت
جا دارد که در این یادداشت از استاد هماهنگ هم یادی شود. این هنرمند و استاد موسیقی کلاسیک افغانستان که در ۱۷ جوزای ۱۳۹۱خورشیدی در دنیایی از بیکسی در کابل در گذشت، آهنگ مشهور خود را با شعر لاهوتی آراسته است:
چه کردهام که ز جانان خود جدا شدهام
چه گفتهام که گرفتار این بلا شدهام
به من نگفته کسی تاکنون، گناهم چیست
کز آن گناه، سزاوار این جزا شدهام
همینطور آهنگ فولکلور «کمر باریک» که برای دوستداران موسیقی در افغانستان و تاجیکستان آشنا است، شعر آن از لاهوتی است. تاکنون خوانندگان زیادی در افغانستان و تاجیکستان این شعر را اجرا کردهاند که مشهورترین آن ترانه کمر باریک «ظاهر هویدا» است.
البته علاقه اهالی افغانستان به لاهوتی و اشعار او یکطرفه نبود بلکه لاهوتی هم به افغانستان و اهالی آن علاقه و توجه خاصی داشت. مثلاً او در پاسخ به شعر و نامه یکی از شاعران معاصر افغانستان که متأسفانه اسم این شاعر را پیدا نکردم، چنین پاسخ احساسی، حماسی و سیاسی داده است:
نامه دوست رسیده است و اتاقم چمن است
خانهام روشن از آن خامه پرتوفکن است
خط از او، پاکت از او، کاغذ از او، شعر از او
چمن اندر چمن اندر چمن اندر چمن است
نام ناخوانده، از آن عطر و حلاوت که در اوست
نامه خود گفت کز آن طوطی شکرشکن است
من زمین سخن، او مِهر درخشان سخن
این عجب نیست که روی سخن او به من است
عجب آن است که از گرمی آن آب نشد
دل که دل نیست، پدرسوخته گویی چدن است!
من و او، صاحب آزادی و بختیم اینجا
خلق ما آنجا، قلاده کش اهرمن است
ای خوش آن دم، که شود خانه آزادی و بخت
گلشن ما، که کنون لانه زاغ و زغن است
شیون، آن روز شود شادی مطلق، آری
خندد آن دیده که بگشاده به روی وطن است
لاهوتی این شعر را در سال ۱۹۴۹میلادی سروده است و از فحوای کلام او مشخص میشود که مخاطبش یا همان شاعر افغانستانی، مثل خودش از کشور به دور بوده است. البته دیدگاه لاهوتی به افغانستان و افغانستانیها تنها از باب آزادیخواهی و سیاسی نبود بلکه مشهورترین شعر عاشقانه لاهوتی هم مرتبط با افغانستان سروده شده است. این قطعه را که به «دلبر افغان» شهرت دارد، آوازخوان مبارز و مقتول «فضلاحمد زکریا» مشهور به نینواز خوانده است؛ با این توضیح که در آهنگ نینواز، کلمه «دلبر» به «دختر» تغییر یافته است. این نکته هم قابل ذکر است که واژه «برد» در شعر زیر، فعل حال بوده که با ضمه «بُ» و فتحه «رَ» «بُرَد» خوانده میشود:
آن دلبر افغان چه سلحشور برد دل
چشم بد از او دور، که مغرور برد دل
مرغ ار شود و ماهی اگر، از مژه و مو
با تیر برد راهش و با تور برد دل
نزدیک بیائید و ببینید چه جانیست
آن دیده که با یک نگه، از دور برد دل
دل را بده و آبروی خویش نگهدار
گر خود ندهی، خندد و با زور برد دل
پیداست که دلدار شدن کیف بزرگیست
اینگونه که مستانه و مسرور برد دل
بی تیره نقاب آید و صید افکند آزاد
دزد است نه جانانه، که مستور برد دل
همچون دل من، عبد وفادار که دارد
پس این همه دیگر به چه منظور برد دل؟
این بود یادداشت دیگر از سلسله مطالب تاریخی و فرهنگی حوزه مشترک ما که امیدوارم از پس شرح آن به خوبی برآمده باشم.
محمد مرادی