نوروز برای نخستین بار در سال (۵٣٨پ م) توسط کوروش بنیان گذار امپراتوری هخامنشیان “فارس ها” به عنوان جشن ملی اعلام گردید. این جشن طبیعت در دوران اشکانیان و ساسانیان نیز برای (٨٩٠) سال ادامه داشت.
نوروز بعد از ظهور اسلام:
بر اساس روایت علمای اهل سنت، پیامبر اسلام “ص”گروهی را در مدینه دید که شاد مانی می کردند، فرمودند: “این شادمانی از بهر چیست؟ ” پاسخ دادند، این دو عید دوران جاهلیت است. فرمودند: “خداوند بهتر از آن ها، جایگزین کرده است: عیدقربان و عید فطر.” این روایت اصلی ترین دلیل مخالفت مخالفین، با نوروز است.
اما موافقین نوروز به این باور اند که این روایت دقیق نیست؛ چون مدینه در هیچ برهه ای از تاریخ بخش از امپراتوری فارس، از دوران کوروش کبیر تا اشکانیان و ساسانیان نبوده است؛ لذا نسبت دادن دو جشن عرب ها و جایگزین آن ها به دوعید توسط پیامبر اسلام، اصولا هیچ ربطی به نوروز ندارد.
دوما، نوروز یک جشن آریایی است که همیشه حد اقل برای پنج و حد اکثر سیزده روز تجلیل شده است؛ در حالی که پیامبر اسلام دو روز را مشخص جای گزین دو روز دیگر ساخت.
سوما، اگر این فرضیه را بپذیریم که منظور پیامبر اسلام نوروز بوده؛ آن زمان منظور از تجلیل نوروز نیاش و پرستش خدای خدایان (آتش) بود؛ در حالیکه امروز هدف از تجلیل نوروز، پاس داری از ارزش های فرهنگی و تاریخی آن است و هیچ گونه نیت غیر آن نیست؛ همانگونه که پیامبر اسلام فرمودند: “هر عمل و کار به نیت افراد وابسته است.” نیت کسانی که امروز نوروز را حرمت و تکریم می کنند، مسئله تاریخی و فرهنگی آن است، نه ترویج خرافات و ستایش خدای خدایان. بنأ جشن نوروز هیچ گونه اشکال دینی ندارد؛ الا این که اندیشه سیاسی و تاریخی در آن دخیل باشد.
ریشه ای دشمنی با نوروز:
عرب ها، از سال (۶٣٣م) ببعد با امپراتوری ساسانیان “فارس ها” وارد جنگ شدند، این جنگ ٣٠ سال به درازا کشید تا جغرافیا و قلمرو امپراتوری ساسانیان به شمول خراسان و آسیایی میانه را به صورت کامل تصرف کنند.
کشتار، حریق کتاب خانه های فارسی و ممنوع قرار دادن تجلیل از جشن های باستانی؛ من جمله نوروز و تجاوز به زنان و برده گرفتن و … را می توان مشت نمونه ای خروار از جنایت های غیر قابل توجیه اعراب نام برد.
اما در زمان خلافت امویان برای نخستین بار مردم مرو خراسان که اکنون بخش از ترکمنستان هست، از نوروز تجلیل کردند و این انسجام مجدد پارسی تباران، زنگ خطری بود برای خلافت؛ رهبری خلافت دستور سرکوب تجلیل کنندگان نوروز را صادر کرد و این سرکوب سر آغاز مقاومت مردم مرو در برابر خلافت أموی بود؛ با گذشت زمان این مخالفت ها بیشتر شد و سرانجام با عث پیدایش “جنبش سیاه جامگان ” به رهبری ابو مسلم خراسانی تاجیک تبار و سرنگونی خلافت ٩١ ساله امویان در سال (٧۵٠م) توسط این جنبش رقم خورد.
ابومسلم خراسانی خلافت امویان عرب تبار را سرنگون کرد؛ اما زمانی بینش سیاسی نباشد، اشتباه سیاسی حتمی است؛ خلافت را مجددأ به یک عرب دیگر به نام عباس سفاح، نخستین خلیفه ای عباسی تسلیم کرد. سرنگونی خلافت أموی توسط فارس ها، یک بار دیگر عقده و بغض های دیرینه ای عرب ها،نسبت به فارس ها را زنده ساخت. منصور خلیفه دوم عباسی نه تنها خدمات ابو مسلم در سرنگونی خلافت أموی را پاس نداشت که او را به جرمی سرنگونی خلافت عرب ها و ترس از قیام مجدد، به دار زد. هم زمان امام ابوحنیفه تاجیک تبار با مشاهده ای ظلم، بی عدالتی و سرکوب هم تبارانش، نسبت ندانستن زبان عربی، فتوای تاریخی داد: کسانی که عربی بلد نیستند، می توانند نماز فارسی بخوانند، هیچ گونه مشکل شرعی ندارد. این فتوای بزرگترین فقه جهان اسلام، سیلی محکمی بود بر صورت خلیفه ای مسلمانان که دستور سرکوب زبان فارسی و نابودی این تمدن را سترگ را صادر کرده بود؛ سر انجام منصور، امام ابو حنیفه را به بهانه ای نپذیرفتن امر خلیفه مسلمانان در مسند قضا، در زندان بغداد با ضرب شلاق، شهید ساخت.
منصور با این دو جنایت بزرگ نه تنها بسنده نکرد که مجددأ دستور به سرکوب کامل حوزه ای تمدن زبان فارسی از جمله ممنوع قرار دادن بر گزاری جشن نوروز را داد.
ترس از انسجام حول محور جشن های باستانی و باز گشت به اقتدار از دسته رفته و سرنگونی مجدد خلافت عربی؛ دلیل و انگیزه ای اصلی مخالفت با نوروز و جشن باستانی فارس ها به حساب می آمد.
که نمونه چنین مخالفتی را می توان در ممانعت “طائع ” خلیفه ای عباسی با احیا و گسترش حوزه تمدنی فارسی، در زمان حکومت سامانیان مشاهده …