نویسنده: کامبخش نیکویی
پیشخوان:
میخواهم سخنم را با گفتاری از دکترعلی شریعتی رونده راه روشنفکر دینی مشرب انقلابی، آغاز کنم که با چنان زیبایی با ریختبندی واژگان زیبا از این جشن جمشیدی ستایش کرده است: «… جشن نوروز یکی از استوارترین و زیباترین سنتها است. در آن هنگامی که مراسم نوروز را به پا میداریم، گویی خود را در همه نوروزهایی که هرساله در این سرزمین برپا میکردهاند، حاضر مییابیم و در این حال صحنههای تاریک و روشن و صفحات سیاه و سفید تاریخ ملت کهن ما در برابر دیدگانمان ورق میخورد و رژه میرود.»
تکوین تاریخی جشن پرشکوه نوروز، بر میگردد به درازنایی تاریخ سههزار ساله این سرزمین، که چسپیدن در دامن تاریخیاش بحث ما را به درازا و پهنه پژوهش تاریخی و نگاه شفاهی به سنتها و رسمهای آدمیان این خطه میاندازد. از سیر تکوین تاریخی این سنت کهن و گهرین نیاکانمان میگذریم و رویکرد نوشتاری و خوانشیمان را به متنی واگذار میکنیم که برخاسته از شاکلههای ذهنبرداری تاریخی و زایشگرایی در فراخور طبیعت باشد، نه در سراشیب تاریخی که دامنهاش به درازا است.
به هرانجام، نوروز آیین پرشکوه و پر درخششی است که در درازنای تاریخ این سرزمین در بین ملتهای گونهگون به نیکویی تجلیل و بزرگداشت شده است که یادآوری از گذشتهای این نکوداشتها جای دیگری و مجال دیگری را میطلبد. این رسم نیاکان ما و این جشن جمشیدی در سیاهچالهای تاریخ و درههای تنگ تعصب و حقارتهای شوم بیهویتان نفس در نفس این سرزمین، از دیرگاهها به ما رسیدهاست و این جشن پرشکوه و این جشن جمشیدی کهنترین آیین ملی است که در جهان تا ایندم جاودانه مانده و باعث همزیستی و تداوم فرهنگی بین ما ملتهای گونهگون گردیده است. نکوداشت و برگزاری این جشن جمشیدی در زمانهای حاضر با تاریخ کهن ما هیچ تفاوتی نداشته است و پیوسته ملتهای این قارهای پهناور (آسیا) براساس تکوین تاریخی این جشن را به نیکویی تجلیل کرده و میکنند و بزرگ میدارند. به همین جهت است که اندیشمندان «نوروز» را مظهر پایداری و ثبات بین ملتهای گونهگون این قاره دانسته و تاریخنگاران، در قوه محرکهای این جشن پرشکوه تردید ندارند؛ زیرا که در طول ادوار گذشته نیروی بزرگ و کار آیینهای فراوان را درک کرده و در پژوهشهای تاریخیشان نگاشتهاند. این جشن جمشیدی چه در رویکرد تاریخیاش و چه در رویکردهای اجتماعیاش، باعث مستحکم بودن ملتها و مردمان این سرزمین بودهاست.
براین پایه، نوروز یکی از جشنهای ملی و آیین کهنسالهای ملت آسیا بهویژه ایران (باستان) زمین است که از کوهپایههای سنگیانگ چین و کوههای پامیر بدخشان شروع تا انتهای کوههای دماوند ایران و سوریه و از کوههای افسانهای و یا همان کوههای قفقاز تا رود سند و حوزه خلیج فارس هرساله به نیکویی تجلیل و برزگداشت میگردد، [به اضافه این که یونسکو این جشن را جشن جهانی اعلام کرد.] که این نکوداشتها باعث مستحکم شدن روابط بین ملتها و مردمان این ناحیه میگردد. نوروز آیین کهن و جشن ملی است که در بارهاش چنین و چنان گفتهاند و همگان شنیده و خواندهاند و میدانند که نوروز چیست و چه رویکردهای را در پهنه دامن خویش دارد و با چه رویکردی مسیر همزیستی و همبودن را بر ملتها برتابیده است. بنابراین، از تکرار چیستی آن میگذریم و چنانکه گفته آمدیم با خوانش دیگری از این زایش طبیعت و زیباییهای دلانگیز آن میگوییم. نوروز یک زایش و یک رویکرد شدن در مسیر پویایی و شکوفایی طبیعت است. طبیعت را تعریف میکند و هویت رنگین بر آن میبخشد، زایش میآفریند، رستاخیز طبیعت را در شاکلههای گهرین بهارینش نمایان میسازد. فصل سیاه و سرمایی زمستان را که بر طبیعت ستمدیده و به سیاهچالها کشانده و لکههای سیاه زمین و طبیعت را با رویش و پویش گلهای رنگارنگ هویت دیگری و درخشش دیگری میبخشد.
نوروز نخستین روز بهار و سرآغاز زایش طبیعت بر پیکر زمستانی آن است، نخستین روز سبزترین فصل سال، سرآغاز زندهشدن زمین و زایش طبیعت و شکوفاییها و وزیدن نسیم دلانگیز بهاری و چهچه مرغان، همه چیز در بهار نشانگر نشاط و سرور و طراوت است، و حتا باد شفابخش بهاری نوید زندگی تازه و زایش فصل روییدنها و شدنهای طبیعت را میدهد. چنان که خداوندگار بلخ در وصف باد بهاری گفته است:
گفت: پیغمبر به اصحاب کبار
تن مپوشانید از باد بهار
آنچه با برگ درختان میکند
با تن و جان شما آن میکند.
تن پوشیدن از باد بهار و گریز از فصل زایش و رویش طبیعت کاریست ناشایست و ناسازگار، آدمیان در همه حال از تکرار طبیعت و روییدن و شدن طبیعت و فصل نمودها و نمادهای رنگین روح ژولیده و خمیدهاش را صیقل بخشیده و گام به گام طبیعت دلانگیز راه میرود و نفس در نفس بادها روانش را شاد میسازد.
شاعران و بزرگان حوزه فرهنگی ما با واژههای نظیف و آرایششدهی روزگار خویش به پذیرایی نوروز و جشن بهاری میرفتند. از فردوسی شروع تا خیام و مولوی و سعدی و حافظ و… و حتا شاعران معاصر ما. نویسندگان و شاعران و نخبهگان حوزه فرهنگی با تلنگار ذهنیشان همیشه به ستایش این فصل و این زایش طبیعت رفته و با چنان وصف پذیرای آن شدهاند که آدمی با خوانش شعر و متن اینها روح و روانش را بهاری میسازد.
بهار فصل زایش و فروآمدن فروهرهای آسمانی است که برای طبیعت نیرو و توان شدن و بودن در هستی خودش را میدهد. بهار فصلی است که از زایش و نوین و آغاز جدید زایش در جهان طبیعی را هدیه میدهد. و این نوین بودن بر کلیت آدمی که شالودهی احساس، عاطفه و قوههای از این دست را دارد، صیقل بخشیده و توان شدن و تازگی را بر آنها میبخشد. اگر چه این فصل تکرار در تکرار است و تکرار در تکرار برای خرد و عقل بیهوده و نابجا است، چرا که خرد از شدنها و تغییرات کلی در حوزهی پویایی و پایایی حرف میزند و یکسکونی و یکنواختی را هیچگاهی نمیپذیرد، اما این تکرار و این گردش آمدنها برای طبیعت و احساس آدمی خوشآیند و خوشنما است. زیبایی طبیعت در تکرار لالهها و زایشهای رنگین آن است. طبیعت در تلنگار ذهنیاش همیشه در تکرار است و با تکرار رنگارنگ هویت و نمادهای خودش را تعریف میکند. این تکرار طبیعت برای عقل و خرد هیچ شوری و رونقی ندارد. اما برای احساس و عاطفهی آدمی و نمادهای پنهان انسان، زیبا و دلانگیز است. ولی در میان این تکرارها فصل بهار و نوروز زایشی است که هم طبیعت رنگین میشود وهم احساس آدمی. آنجا که سعدی سخندان به چنان زیبایی و پراحساس به ستایش بهار و فصل روییدنها میپردازد:
که تواند بدهد میوه رنگین از چوب
یا که باشد که برآرد گل صد برگ از خار
این همه نقش عجب بر در و دیوار وجود
هر که فکرت نکند نقش بود بر دیوار
ارغوان ریخته بردرگه خضرای چمن
چشمههای که در او خیره بماند ابصار
کوه و دریا و درختان همه در تسبیحاند
نه همه مستمعان فهم کنند این اسرار
آفرینش همه تنبیه خداوند دل است
دل ندارد که ندارد به خداوند اقرار
خبرت هست که مرغان سحر میگویند
کآخر ای خفته سر از بالش غفلت بردار.
با آنکه بهار زایش طبیعت و تکرار بودن طبیعت در لالهگونی آن است، اما برای آدمی نویدیست که هدیه شدنها و بودنها در خود و خویشتن خود را میدهد، چنانکه سعدی از خفتهگان و فرورفتهگان در خواب غفلت خبر میدهد که سر از بالش ناکارهایتان بردارید و معرفت جدید و معادشناسی و تحول و تکامل بودن را در شاکلههای ذهنیتان تعریف کنید، هم خود را و هم جهان هستی تان را. این خواب غفلت نه به طبیعت میزیبد و نه به آدمیان. آنچنانکه طبیعت زایش میکند و زیبا میشود، شما هم زیبایی را در تفکر و اندیشهایتان جا دهید و هویت نوینی و راه و رسم نوین را در مسیر تکامل اجتماعیتان جای داده تا این شکوفایی و زایش طبیعت بر شما تأثیر ژرفی داشته باشد.