نویسنده: ذبیح الله ساعی
از دید استورهای-تاریخی، جشن نوروز تعلق به دورهی پادشاهی جمشید دارد که از شاهان بزرگ سلسلهی پیشدادی یا پَرَداتی شناخته میشود. جمشید که پس از کیومرث، هوشنگ و تهمورث فرمانروایی آریاییان را عهدهدار میگردد، سالیان درازی پادشاهی میکند تا اینکه به عمر سلطنتاش از سوی ضحاک ماردوش نقطهی پایان گذاشته میشود. جمشید و ضحاک که در واقع نمادهایی از دورههای ویژهی تاریخی-تمدنی هستند، اولی سهصد و دومی هزار سال بر جغرافیای کهن نیاکانی ما فرمان میرانند تا اینکه سرانجام ضحاک ماردوش توسط فریدون که از تبار جمشید است، سرنگون میگردد. فریدون نیز سالهای زیادی فرمانروایی میکند و پس از وی فرمانفرمایی سلسلهی پیشدادی با شاهانی چون منوچهر و نوذر ادامه مییابد تا اینکه نوذر توسط عموزادهگان آریاییتبار تورانیاش سرنگون گشته و افراسیاب تورانی به تخت سلطنت تکیه میزند اما این پایان کار سلسلهی پیشدادی نیست و مرد دیگری از همین سلسله بهنام زوتهماسب به سلطنت میرسد و برای اعتلای دوبارهی سرزمین ایرج میکوشد. او یاهم فرزند وی گرشاسب را آخرین پادشاه سلسلهی پیشدادی میشناسند که پس از آن سلسلهی فرمانروایی کیانی با رویکار آمدن کیقباد آغاز میگردد. پس از کیقباد هشت فرمانروای دیگر از سلسلهی کیانی به ترتیب به تخت سلطنت تکیه میزنند و زرتشت در دورهی فرمانروایی گشتاسب/ویشتاسب پنجمین پادشاه این سلسله که شماری او را دومین پادشاه خاندان اسپه پس از لهراسب میشناسند، ظهور میکند. به این ترتیب میان سلطنت جمشید و به تبع رواج جشن نوروز تا ظهور زرتشت پیامبر بیشتر از ده پادشاه سلطنت کرده است و اگر سالیان مطرح شده در مورد دورهی سلطنت آن پادشاهان را دقیق فرض کنیم، فاصلهی زمانی چندهزار ساله یا حداقل بیش از هزار و چند صد ساله میان رواجیابی جشن نوروز و ظهور زرتشت وجود دارد. اکنون اگر کسی میآید و نوروز را جشن زرتشتی قلمداد میکند، معنایش این است که نهتنها با تاریخ و اساتیر این مرز و بوم کهن آشنایی ندارد که حتا برگی از آن را هم نخوانده است!