۱- کتاب«جایگاه دیپلماسی فرهنگی در سیاست خارجی افغانستان» تألیف آقای توریالی غیاثی در پنج فصل و ۲۲۴ صفحه توسط انتشارات پرند چاپ و منتشر گردیده است.
نخست، چاپ و انتشار این اثر پژوهشی مهم را به دوست گرامی ام جناب غیاثی صمیمانه مبارکباد می گویم.
فضل الرحمن فاضل، دیپلمات نویسنده و مترجم نام آشنای کشور
در یادداشتی براین کتاب، اثر فوق را منحصر بهفرد دانسته و نوشته اند:
«یکی از محدود کتابهایی است که به بیان نیاز و اهمیت «دیپلماسی فرهنگی» می پردازد و حتی میتوانیم ادعا کنیم نخستین کتابی است که با این تفصیل و جزئیات و ریزبینی، مسالۀ دیپلماسی فرهنگی افغانستان را به عنوان یک رویکرد در امر تحکیم گسترش روابط
فرهنگی با جهان امروز، مورد توجه قرار داده است. بهویژه وقتی که در تلاش شویم تا در درازنای یک سدهء اخیر، دیپلماسی فرهنگی را به صورت مدون در سیاست خارجی افغانستان پیگیری کنیم، به یقین درخواهیم یافت که سند مدونی در این زمینه وجود ندارد، از همینرو به اهمیت این کتاب بیشتر پی میبریم.»
۲- مولف بعد از تدوین و ترتیب نظریه های موجود در این عرصه که اهمیت موضوع و بحث را برای مخاطبان روشن می سازد؛ از فقدان تدوین و مشی سیاست فرهنگی و دیپلماسی فرهنگی در افغانستان یاد نموده و نقاط ضعف را به صورت روشن و شفاف بازگو می نماید.
مهمترین بخش کتاب فصل پنجم می باشد، که به «بررسی جایگاه دیپلماسی فرهنگی در سیاست خارجی افغانستان» پرداخته است.
آقای غیاثی دراین فصل بعد از بیان فرصت ها و ظرفیت ها، چالش های بازدارنده فراراه دیپلماسی فرهنگی در افغانستان را چنین برشمرده اند:
«قوم گرایی، نگاه عنعنهیی و غیر مدرن به شیرازه قدرت، ناکامی در روند دولت سازی، مسلهٔ ملت بودن، تئوری توطیه، جنگ ها و بی ثباتی سیاسی، فقدان (کمبود فرهنگ سیاسی ایجابی و کثرت گرا در رهبری دولت ها بر سر اقتدار)فرهنگ سیاسی و سیاست فرهنگی.»
این بخش را می توان جان کلام و بن مایهٔ اصلی اثر و بیان عدم موفقیت و فقدان استراتیژی فرهنگی در کشور دانست.
۳- مولف با ذکر «همگرایی های قومی درجهان» از اروپا یاد نموده و آنرا با آسیای مرکزی مقایسه نموده اند.
آقای غیاثی ظاهراً به اعتبار منیع(صالحی امیری و محمدی) تمدن فرارودان را با ورود اسلام و نخستین گسست را کودتای ۱۹۱۷ اوکتبر دانسته اند.
اینجا می خواهم این نکته را ذکر کنم؛ که لشکر کشی اسلام به فلات ایرانشهر فرهنگی؛ خود نخستین گسست ما با تاریخ و تمدن باستانی بود.
دومین گسست بزرگ ظهور امپراطوری صفوی و دولتی شدن مذهب در غرب ایرانشهر تمدنی بود که سبب فترت و سقوط تمدن ایرانی/ خراسانی را فراهم آورد.
کودتای اوکتبر ۱۹۱۷ و سقوط بخارا دراثر تهاجم ارتش سرخ به فرارودان را می توان سومین گسست تاریخی برشمرد.
درپایان، انتشار این اثر را فتح باب مبارکی در باره سیاست فرهنگی افغانستان می دانم؛ که بستر تحقیق و پژوهش های گسترده تر را هموار کرده است.