نویسنده: غلام محمد محمدی
گذشته چراغ آینده است، سروری هر ملیت و ملتی به گذشتهی تمدنی آن استوار است. دیروز سازندهی هویت تاریخی و تمدنی هر ملت است. اگر به تاریخ بشر مراجعه کنیم، همه اقوام و نژادها، خویشاوند هم هستند و حدود ششهزارسال قبل نشانههای تمدن اولیه آنها بهوجود آمدهاست. اقوام آریایی یکی از آنهاست، تاجیکها در صدر تاریخ این خطه جا دارند و از قدیمیترین اقوام بهشمار میروند، یعنی واژهی آریا در اوستا و ریگویدا ۳۶ بار آمده است، معیار شهرت، آبر و عزت و مقام هر قوم و ملیتی، نه به کثرت جمعیت، کشورگشایی خونخواری، غصب، غارت و لشکرکشی سران آن؛ بلکه به سابقهی فرهنگی، تمدنی، خدمتگذاری، عدالتپسندی و افکار عالی انسانی نیاکان و فرزندان آن میباشد. خوشبختانه جهانخواری، غصب و غارت، تجاوزگری، وطنفروشی، معامله با اجانب و کسب قدرت بهوسیلهی بیگانهها، ثبت تاریخ اجداد تاجیکان نیست، آنها بر خاک دیگران تجاوز نکرده، نفرت و انزجار برجا نگذاشتهاند.
به عقیدهی دانشمندان بزرگی چون: بارتولد، دبیرسیاقی، علامهصدرالدین عینی، استادسید نفیسی، محمدمحیط طباطبایی، پروفیسور عبدالاحمد جاوید، میرمحمدصدیق فرهنگ و شادروان داکترجلالالدین صدیقی، تاجیکها قوم اصیل آریایی خراسان بزرگ بوده و دانشمندانی چون ابوعبدالله رودکی سمرقندی (پدر شعر فارسی) ابوریحان بیرونی، خوارزمی، ابونصرفارابی، ابوعلی سینای بلخی، ناصرخسرو قبادیانی، فردوسی طوسی، عمرخیام نیشابوری، جامی هروی، فرخی سیستانی و… از بزرگترین دانشمندان نامدارجهان، همه زادهی خراسان بودهاند. خلق تاجیک راه دور و درازی را تا کنون پیموده تا به مرحله تکامل کنونی رسیدهاست. هیچ عرصهای وجود ندارد که تاجیکها و در مجموع فارسیزبانان آثار ماندگاری از خود بهجا نگذاشته باشند.
به نوشتهی مؤرخان چینی و یونانی، نام تاجیک در آغاز سالشماری میلادی نیز موجود بوده و قبل از حمله اعراب مسلمان بر خراسان، زبانهای تخاری، سُغدی و پهلوی منحیث پدر زبان فارسی وجود داشتهاند که کتیبههای سُرخکوتل، ناور غزنی، جغتوی غزنی و توچی وزیرستان (پاکستان امروزی) شاهد این ادعا است. عدهای از مؤرخان واژهی «تاجیک» را مربوط به دوران آیین زردشتی میدانند، چون آنها کلاه تاجمانند میپوشیدند، اما امروز واژهی تاجیک، یک گسترهی زبانی، تباری، دینی، فرهنگی و اجتماعی است و دولتهای مستقل و نیمهمستقل طاهری، صفاری، سامانی، غزنوی، سلجوقی، غوری، سوری، خلجی، لودی، از هر تباریکه بودند، بدون تعصب حامی زبان فارسی بودهاند. به عقیدهی فردوسی طوسی در سالهای قبل از میلاد نیز زبان فارسی وجود داشته و غرض آموزش به تهومرث پیشنهاد شده است:
نبشتن یکی نه که نزدیک سی
چه رومی، چه تازی و چه فارسی
چه سغدی، چه چینی و چه پهلوی
نگاریدن آن کجا بشنوی
به نوشتهی مرحوم ملکالشعرای بهار، در نوشتهها و کتیبههای شاهان هخامنشی نیز زبانهای (کلدانی، عیلامی و فارسی) آمدهاست و دورهی سامانیان، دورهی رستاخیز و نوزایی فرهنگی زبان فارسی بهشمار میرود. به گزارش سیاح چینی ایوان تسانگ، در قرن نهم میلادی زبان مردم بامیان، زبان تخاری بوده و به استناد کتیبهی توچی وزیرستان زبان مردم وزیرستان نیز تخاری بوده است و حدود یک قرن بعد در دورهی غزنویها فارسی شده است. به نوشتهی زبانشناسان، در مورد زبان فارسی در صفحهی ۴۸۱ جلد۲ تاریخ طبری آمده است: «مدت پادشاهی بشتاسب (گشتاسب) ۱۱۲ سال بودی»، چنانچه گفتهاند، شخصی از قوم بنی اسراییل بهنام «سمی» نزد بشتاسب به بلخ آمد و با زردشت دانا و جاماسب دانا (پسر فحد) بنشست. «سمی» که عبرانی سخن میکرد-زرداشت (زردشت) آنرا آموخته بود، گفتار «سمی» را به فارسی مینوشت و جاماسب دانا ناظر بود.
در صفحهی ۱۰۸-۱۱۰ کتاب فتوحالبلدان اثر بلاذری (۲۵۵-۲۷۵ هـ.ق) مطابق (۸۶۸-۸۹۲ م) آمده است: «دیوان سواد و دیگر بخشهای عراق به پارسی بودی، وقتی حجاج ولایت عراق را گرفت (۴۱-۹۵ هـ) امر کتابت را به زادان فرخ پسر پیری سیستانی سپرد. وقتی زادان فرخ به قتل رسید حجاج دیوانها را از فارسی به تازی (عربی) بگرداند و صالح بن عبدالرحمان سیستانی را که تازی و فارسی میدانست برآن گماشت. مردانشاه پسر زادان فرخ گفت: «حجاج! خدایت ریشه از جهان برکناد که ریشهی پارسی برکندی.»
تاریخ به تکرار و به وضاحت نشان میدهد که زبان فارسی بیش از ۱۳ قرن قدامت کتبی، اداری و دیوانی داشته، زبان مردم خراسان است و تاجیکان نمایندهی قدیمیترین اقوام و دارای قدیمیترین زبان و تمدن-از خراسان دورهی اسلامی تا کنون بوده و اجدادشان بیش از ششهزارسال در این سرزمین زندگی کردهاند.
به عقیدهی زبانشناسان، زبان واحد فارسی-دری-تاجیکی همراه با لهجه هزارگی، همریشه با زبان اوستا است. در ذهن بسیاریها که رشته و مسلکشان ادبیات نیست، این پرسش پیدا میشود که چرا این سه واژه برای یک زبان واحد بکار برده میشوند. به نوشتهی دکتر ناتل خانلری-دانشمند بزرگ ایران: «میان گویندهگان یا گویشوران لهجههایی که ترجمان ضرورت نباشد، همه یک زبان واحد هستند.» اگر آثار مولانا جلاالدین محمد بلخی، رودکی، جامی هروی، فردوسی طوسی، خیام نیشابوری، حافظ، سعدی، ملکالشعرای بهار، خلیلالله خلیلی، صدرالدین عینی، امیرخسرو دهلوی، بیدل، اقبال لاهوری و دیگران را مطالعه کنیم، هیچ تفاوت قابل ملاحظهای بین زبانشان وجود ندارد. در حالیکه این بزرگمردان ادبیات فارسی از لحاظ سیاسی، حالا مربوط چند کشور این حوزهی فرهنگی میشوند.
به نوشتهی دکتر ذبیحالله صفا در کتاب «تاریخ ادبیات ایران»، «همین زبانی که زبان فارسی نامیده میشود، به این معنا نیست که منشأ آن استان فارس یا پارس ایران امروزی باشد، این یک تسمیهی ظاهری است، اطلاق زبان فارسی به فارس ایران، باطل و از روی بیخبری میباشد، حال آنکه فارسی دری است و دری فارسی.» مرحوم کریم نزیهی پژوهشگر کشور ما میگوید: «بهطور مطلق فارسی دری است و دری فارسی.» مرحوم دکتر روان فرهادی نیز مینویسد: «این زبان واحد ادبی (فارسی، دری و تاجکی) از جهت صرف، نحو و جملهبندی واژگان، تا پیمانهی زیاد متحد و یک زبان است، هر چند در لهجهها تفاوت وجود دارد.» به گفتهی نجیب مایل هروی دانشمند کشور ما: «نهتنها این سه گویش از یک زبان واحداند، بلکه گذاشتن سه نام بالای یک زبان، برخواسته از دسیسههای استعماری است.»
آقای دکترجلال الدین کزازی استاد ادبیات در دانشگاه علامه طباطبایی میگوید:«این زبان، زبان پارس یعنی استان ایران امروزی نیست، بلکه مال مردم خراسان است.» و در آخر آقای کاظم کاظمی شاعر و پژوهشگر پرآوازهی کشور ما در کتاب «همزبانی و بیزبانی» مینویسد: «هیچ بحثی بهصورت مناسب مطرح نشده، چه رسد به نتیجهی منصفانه، تعدادی در این مورد بهجای اثبات برادری دعوای ارث و میراث میکنند. برای ما سخن مطرح اینست که: «ما همه همزبانیم و بس نظامهای سیاسی ما را سردرگم کردهاند.» متأسفانه در بخشهای عظیمی از خراسان بزرگ (فرارودان کهن) مانند: خوارزم، مرو، چاچ، فرغانه… زیر چکمههای خونین منغیتیها، کمونیستهای شوونیست، پانترکیستهای کمونیست و بقایای آنها از حدود یکصدسال بدینسو زبان ۱۵۰۰ سالهی کتبی و پربار خود را از دست داده، زبان تحمیلی بیگانه را با نفرت یدک میکشند و نابودی تدریجی زبان و فرهنگ خود را شاهداند. زبان فارسی در افغانستان، هندوستان و فرارودان طی حملات وحشیانه از چنگیز تا انگریز، روسها و پانترکیستهای کمونیست و عُمال روس و انگلیس قرار داشته، زبان واحدشان جبراً یا قدغن و یا بهنامهای جداگانهی سیاسی و استعماری تجزیه شدهاند.
نقش زبان فارسی در تاریخ و خدمات آن به دین اسلام
بنیادگذار بزرگترین مذهب در دین اسلام حضرت نعمان ابن ثابت، مشهور به امام اعظماست که اجدادش اهل خراسان و تاجیک بودهاند. به نوشتهی دکتر احمد پاکتچی: «یگانه مرد آزاداندیش نعمان بن ثابت است که بر فقه و کلام احاطهی کامل داشته، مذهب حنفی را کیفیتی علمی و اعتبار جهانی بخشید و آزاداندیشی خود را در فقه ترویج کرد. وی مدت دو سال شاگرد امام جعفر صادق بود و به قولی به مشورهی وی مذهب حنفی را بنیادگذاشته است.»
به قول امام سرخسی که درکتاب «المبسوط» نیز آمده است: «فارسیزبانها از حضرت سلمان فارسی خواستند سورهها را برای آنها ترجمه کند، تا در نماز آنها را به زبان فارسی بخوانند. حضرت سلمان فارسی از پیغمبر بزرگ اسلام که با وی دوستی بسیار صمیمی داشت اجازه خواست، پیغمبر گرامی فرمود: «تا وقتی تلفظ زبان عربی را خوب بلد نشدهاند میتوانند سورهی فاتحه را در نماز به فارسی بخوانند.» خواندن نماز به زبان فارسی برای بار دوم نیز روایت شده، چنانچه در ص۶۴ تا ۶۷ تاریخ بخارا اثر نرشخی آمده است: «در سال ۹۴ هـ.ش هنگامی که قتیبه بن مسلم، بخارای شریف را تصرف کرد، مردم به زبان فارسی نماز خواندندی و قتیبه وقتی مسجد بزرگ بساخت، منادی فرمودی، هرکس در نماز آدینه آید دو درهم دهم.» بار سوم بعد از خلفایراشدین در اوج تعصب دولتهای اموی و عباسی علیه فارسیزبانها که حتا در بعضی موارد حاضر نبودند عقب یک عالم دینی غیر عرب نماز بخوانند، حضرت امام اعظم فتوای جنجال برانگیزی را صادر کرد که: «فارسیزبانها میتوانند تا وقتی به زبان عربی بلد نشدهاند به زبان خودشان نماز بخوانند.» این فتوا زمانی در بغداد صادر شد که حجاج بن یوسف مستبد، حاکم بغداد بود، امام اعظم از فارسیزبانان دفاع کرد و به مشکلات آنها که زبان عربی نمیدانستند پاسخ دینی گفت. این سه سند عظمت زبان فارسی را نشان میدهند و ثابت میکنند که زبان فارسی، زبان اهل بهشت است.
امروز از خلیج فارس تا خلیج بنگال، از بلوچستان تا خوارزم و جنوب روسیه، از سینکیانگ چین تا آسیای صغیر بیش از ۴۰۰ تا ۵۰۰ ملیون مسلمان زندگی میکنند، اجداد تمام این مردم به زبان فارسی مسلمان شده، به زبان فارسی تعالیم دینی آموخته و تربیت شدهاند. در هیچ گوشهای از جهان اسلام به اندازهی زبان فارسی کتاب دینی و علمی نوشته نشده و به هیچ زبانی تا این حد دین اسلام گسترش نیافتهاست. بههمین سبب بوده است که محدث، فقهی، مفسر، عارف و هشتمین زاهد در قرون صدر اسلام و یکی از پیشگامان سلسلهی تصوف در جهان اسلام-حضرت حسن بصری (رح) فرموده است: «زبان فارسی، زبان اهل بهشت است.»
عبدالحی گردیزی در کتاب زینالاخبار هزارسال قبل گفته است: «زبان فارسی، زبان علم است، موبدان و اهل علم به آن حرف میزنند.» در کتاب فضایل بلخ نیز آمده است: «زبان فارسی، زبان اهل بهشت و زبان فارسی، زبان مردم بلخ است.» بههمین سبب متعصبین عرب حاکمان سلسله اموی و عباسی از جمله منصور، قاتل مردم خراسان و فارس بود. این سلسله که در سال ۱۳۲ هـ بهوسیلهی قهرمان افسانهای خراسان، ابومسلم خراسانی به قدرت رسیده بودند، در سال ۱۴۸ هـ خورشیدی امام جعفرصادق (رح) و در سال ۱۵۰ هـ امام ابوحنیفه (رح) را به شهادت رساندند. چون فقهیهای حنفی هر دو زبان (عربی و فارسی) میدانستند و در ترویج دین و تعلیمات اسلامی به زبان مادری خودشان خدمات بزرگ و ارزندهای انجام داده و ابوحنیفه (رح) در بدترین شرایط سلطه اعراب که فارسیزبانها حامیای نداشتند، از آنها حمایت و از توطئههای اعراب جلوگیری کرد. یکی از عوامل شهادت خودش همین موضوع یعنی استقلال فکری و مبارزه با تعصب کور برخی اعراب بوده است.
از سوی دیگر زمامداران خراسان-اعم از صفاری، سامانی، غوری، غزنوی، خلجی، لودی، بابری… در کنار گسترش دین اسلام بهسوی شرق، خدمات بزرگی به زبان فارسی انجام داده، دین اسلام را با همین زبان (فارسی) تا بنگال بردهاند. علما، عرفا، شعرا و دانشمندان زیادی در این دورهها-از فارس و خراسان به هند رفتند که آقای دکتر افضلی تعداد بزرگان، عالمان، عارفان، شاعران و ادیبان نامدار خراسان را در هند، بیش از پنجاهتن برشمرده که از آن جمله: شیخ معینالدین چشتی (سیستانی)، شیخ فریدالدین گنجشکر به قولی کابلی و به قولی پنجشیری، خواجه نظامالدین اولیای بخارایی، خواجه قطبالدین بختیار کاکی (فرغانهای)، امیرخسرو دهلوی (معروف به سعدی هند)، خواجه مودود چشتی، ابوالمعانی بیدل به قولی کابلی و به قولی بدخشانی و دیگراناند که در دهها شهر هند خانقاها، مساجد و مدارس بنا کردند. همین طریقه چشتیه، دین اسلام را با زبان فارسی، تایوهانسبوگ وکپتاون درجنوب افریقا و شهرهای دیگر جهان بردهاست. امروز سالانه ملیونها انسان به زیارت خواجه نظامالدین اولیا شرف حضور مییابند و روزانه یک موتر گل را نثار آرامگاهاش مینمایند. در حالیکه لشکر اعراب طی ۹ بار حمله به کابل نتوانسته بودند، حتا مردم کابل را تابع خود ساخته مسلمان سازند.
به نوشتهی پروفیسور عزیز احمد پنجشیری استاد دانشگاه کابل، در تاریخ «مکه» آمده است: «زمانیکه مامون برادر هارونالرشید خلیفه عباسی حکمران مرو بود، در سال۱۷۶ هـ (۷۹۳م) حسن بن سهیل سرخسی برادر فضل بن سهیل (وزیر مامون حکمران خراسان) را غرض فتح کابل اعزام کرد که به مدد این دو برادر، اکثر مردمان اهل خراسان، از زابل تا کابل، بامیان و قندهار را تا سند و کشمیر فتح کردند و تاج کابلشاه را به مکه فرستاده به دروازه خانه کعبه آویختند.
اما، به قول دیگر اکثر این مناطق بهوسیلهی یعقوب لیث صفاری، عیارمرد خراسان و بهطور کامل در دورهی غزنویها به دین اسلام مشرف شدند. تاریخ نشان میدهد که مردم خراسان و فارس و نیمقارهی هند از خلیج فارس تا بنگال، به زبان فارسی مسلمان شدهاند. زبان فارسی در واقعیت امر، زبان مردمانی است که امروز در آن بیش از ۴۰۰ ملیون مسلمان زندگی میکنند، اجداد این جمعیت بزرگ، همه به زبان فارسی مسلمان شده، تعلیمات دینی، اخلاقی و شرعی را به زبان فارسی آموختهاند؛ چون در آنزمان کسی زبان عربی نمیدانسته به جز تعداد معدود عالمان دینی.
زبان فارسی؛ زبان بینالاقوامی، بینالمنطقهای، بینالمللی، برادری و ملی است!
به نوشتهی آقای دکتر مهدی: «ترکتباران صدها سال حاکم سیاسی خراسان بزرگ بودهاند، ولی هیچگاه، میان ترک و تاجیک، برسر زبان، غایلهای رخ نداده و همواره زبان دربارهای این شاهان فارسی بوده است. ترکتباران حاکم، زبان فارسی را همچون زبان مادری خویش حمایت کرده و پرورش دادهاند و بزرگترین شهکاریهای ادبیات فارسی در دوران حاکمیت آنها نوشته شده است.» شاهنامه فردوسی به محمود غزنوی اهدا شده. مثنوی معنوی زیرسایه سلاطین ترک سلجوفی سروده شده، انوری ابیوردی دلکشترین چکامههای خود را به سلطانسنجر سلجوقی تقدیم کرده است. خیام نیشابوری شاعر جهانی از حمایت مستقیم ملکشاه سلجوقی و وزیر علمپرورش-خواجه نظامالملک بهرهمند بوده است. امیر تیمور گورگانی هرچند تعدادی از شهرهای خراسان را ویران کرده، اما تعدادی بازماندگانش رنسانس دوم را در خراسان برپا کردند. (رنسانس و نوزایی نخست خراسان در دورهی سامانی گفته شده است.) جامی هروی، کمالالدین بهزاد، علیشیرنوایی… در همین دوره حاکمیت ترکان درخشیدند. بابرشاه از نوادگان تیمور، بخشهای بزرگ هندوستان را با زبان فارسی و ترکی مسلمان ساخت و دانشمندان زیادی مانند صائب، بیدل، امیرخسرو، فیضی، علامی، کلیم… در همین دوره به کمال رسیدند و نهضت بزرگ ادبی و علمی ایجاد کردند که در رأس این نهضتها زبان فارسی میدرخشید. آقای دکترمهدی در ادامه مینویسد:
«زبان فارسی مانند بعضی زبانهای کممایه هرگز تحمیلی نبوده است و از سوی دیگر هرگز زبان یک قوم به تنهایی نیست.» در این مورد دکتر ذبیح الله صفا مینویسد: «زبان فارسی، زبان کل ایرانزمین در عهد اسلامی است. اما در تکوین، رشد و باروری آن اکثر اقوام ساکن در شرق قلمرو اسلامی (از خلیج فارس تا بنگال اعم از کردها، ترکها، لرها، هندیها، بخاراییها، کابلیها، سیستانیها، قندهاریها، هراتیها، بلخیها… نقش و سهم همسان دارند. واژهی تاجیک با فارسی گره خورده و هر دو در یک گستره عمل کرده و میکنند.»
سبکتگین غلام، و بعدها داماد آلپتگین به هند لشکر کشید، هر چند غصب و غارت کرد، اما با همان مال غصب و غارت شده، غزنی را آباد و به دارالعلم تبدیل کرد که ۴۰۰ دانشمند در دربار وی مورد توجه بودند. اگر غزنی در سال ۲۰۱۲م پایتخت فرهنگ و تمدن اسلامی گردید، به خاطر گردنکُلفتی سلطان محمود غزنه نه، بلکه بخاطر همین علما، عرفا، شعرا و دانشمندان زبان فارسی بوده است. سلجوقیان که از جمله ترکان اغوز آسیای مرکزی بودند، هرچند خصلت قبیلهای خود را حفظ کرده بودند، اما از خدمتگاران واقعی فرهنگ و زبان فارسی بهشمار میروند. سلاجقه که به چند دسته تقسیم شده بودند-شاخههای غربی آن زبان فارسی را به عراق، آذربایجان و آسیای صغیر بردند. غوریان که تاجیک بودنشان از سوی بزرگترین پژوهشگران داخلی و خارجی تثبیت گردیده، در نهضت عباسی بر ضد اموی با ابومسلم خراسانی همکاری داشتند، قلمروشان از کنار بحیرهی کسپین (خزر) تا ساحل جمنا در هند و از بلوچستان تا جیحون در شمال امتداد داشت-در دوران حاکمیت آنها، فارسی به اوج وسعت و ترقی رسید، حتا شخص علاوالدین جهانسوز که به بیرحمی شهرت داشت، فرهنگدوست و ادبپرور نیز بوده است. خوارزمشاهیان که اصلاً اهل غرجستان (هزارهجات کنونی) بودند و در سال ۱۲۲۱م مورد هجوم چنگیز قرارگرفتند، در زمان این سلسله از انوشگین غرجه تا سلطان محمد خوارزمشاه زبان فارسی در قلمروشان مانند آفتاب میدرخشید و زبان دیوانها، دربارها، آموزش و تألیف بود. تاریخ به وضاحت نشان میدهد که زبان فارسی، زبان بینالاقوامی، بینالمنطقهای، زبان اسلامی و ملی بوده و خواهد بود. به نوشتهی «بیلیو» پژوهشگر ژرفنگر انگلیسی: «تاجیکها در نواحی بزرگ خراسان (بخشی از آن، افغانستان امروزی) از هرات تا قندهار، بلوچستان، زابل، غزنی، ارگون، وزیرستان، لوگر، گردیز، لغمان، ننگرهار، کنرها و کابل تا شمال-از میمنه تا بدخشان و کاشغر در چین سکونت دارند و همچنان کلمه تاجیک به مردمانی اطلاق میشودکه به فارسی تکلم میکنند.»
به نوشتهی آقای داکتر صاحبنظر مرادی: «زبان فارسی منحصر به تاجیکها نیست، بلکه زبان آمیزش داد وستد، تعلیم، تحصیل، اداره و دیپلوماسی بوده، میراث فرهنگی همه خراسانیان یعنی باشندگان، افغانستان، ایران، فرارودان تا پاکستان امروزی و چین است.» به نظر اکثریت تاجیکهای فرهنگی و واقعبین، این مهم نیست که فلان دانشمند از کجا بوده، در کجا زندگی کرده یا گورستانش در کجاست، مهم اینست که او چگونه فکر کرده، چه چیزی اختراع و نوآوری نموده، چه فرهنگ و تمدن مادی و معنوی به یادگار گذاشته است و از دستآوردهای آنها چگونه استفاده کنیم؟ وقتی مرزهای موجود سیاسی بشکنند، توجه ونگاها به علم، هنر، فرهنگ و تمدن معطوف خواهد گشت. آقای علی معلم دامغانی-شاعر و دانشمند ایران میگوید: «اگر قرار باشد روزی به نام «شعر و ادبیات» نامگذاری شود، باید به نام سعدی، حافظ یا فردوسی باشد، چنانچه عطار نیشابوری قبل از این گفته است:
«شعر و «شرع» و «عرش» از هم خواستند
تا دو عالم این سه حرف آراستند»
حافظ شاعر عرشیزبان پربار فارسی میباشد. کمال این معنا در لسانالغیب است که با تکیه بر شریعت، شعر فارسی را با آیات قرآنی، از زمین تا آسمان برده است. «شهریار» میتواند خلف صادقی برای حافظ و سعدی باشد.
این سعدی بود که شعر فارسی را بر سر دروازه ملل جهان حک کرد و نوع دوستی را برای بشریت آموخت:
بنی آدم اعضای یک دیگراند
که در آفرینش زیک جوهراند
تاریخ، عظمت و گسترهی زبان فارسی
آقای الحاج سید عبدالواحد سیدی، زبان فارسی را-زبان دو هزارساله و خویشاوند زبانهای عالم خوانده است. به نوشتهی زبانشناسان، کمتر زبانی در دنیا قدمت تاریخی و گستردگی زبان فارسی را دارد. چون طی هزارسال قرون وسطا-که قرون تاریک خوانده شده، گستردهترین زبان درجهان-زبان فارسی بوده است. به استناد کتیبهی سرخکوتل بغلان و رباطک بهطور موثق حدود دو هزارسال سابقه تاریخی دارد. بههمین سبب ادوارد براون، شرقشناس انگلیسی، زبان پهلوی (پارتی) را- زبان فارسی میانه و فارسی دوره اسلامی را- فارسی جدید نامیده است. عظمت این زبان از یک بُعد- گستره آن است که هیچ زبانی در قرون وسطا، گستردگی آنرا نداشته است و از بُعد دیگر این زبان هفتصدسال در هندوستان، در اکثر دربارها زبان رسمی، ادبی، دیوانی، علمی، تألیف و تدریس بوده است و در این مدت مراکز عمده فرهنگی، زبان فارسی در هندوستان عبارت بودند از:
- دهلی در عهد غوریان تاجیکتبار؛
- لاهور در عهد خسروشاه غزنوی و پسرش خسروملک؛
- بنگال در عصر خلجیهای ترکتبار؛
- دکن در عصر بهمنیان؛
- ملتان در عصر ناصرالدین قباجه؛
- کشمیر در عصر لودیها؛
- اوتراپردیش در عصر بابریها.
همچنان در عصرسلاجقه رومی و عصر ترکان عثمانی، زبان فارسی دری حدود ۳۰۰ سال زبان رسمی درباری و ادبی بوده است. بعد از حمله وحشیانه مغولها دانشمندان این خطه تمدنآفرین کشته یا گوشهنشین یا متواری شدند و بقیه که جان به سلامت برده بودند، درسه مرکز بزرگتر مورد حمایت قرار گرفتند:
- در اطراف خواجه نصیرالدین طوسی که به خاطر منجم و ریاضیدان بودنش از ساتور مغل جان به سلامت برده بود؛
- حلقه دیگری در آسیای صغیر (ترکیه امروزی)؛
- حلقه سوم در شهرهای هندوستان.
زبان فارسی بالای اکثر زبانهای منطقه تأثیر ژرفی دارد، بهنوشته م.پیگولین پژوهشگر روسی، تا هنگام تسلط انگلیس بالای بلوچستان، زبان درباری و اداری حکومتهای محلی بلوچستان زبان فارسی بوده است، چون تا آنزمان بلوچها زبان نوشتاری نداشتند. بهنوشتهی هویشمان دانشمند آلمانی و اندرانیک هویان پژوهشگر ارمنی، از جمله ۱۱ هزار واژههای ریشهای زبان ارمنی، ۱۴۱۱ واژه آن فارسی است. این شواهد و مدارک، عظمت و تأثیرگذاری زبان ما را نشان میدهد. جواهر لعل نهرو نخستوزیر فقید هند مینویسد: «در تمام ملل و نژادهایی که با سرزمین هند در تماس بودهاند، هیچکدام به اندازه زبان فارسی بهصورت پایدار در زندگی و فرهنگ مردم هند، تأثیرگذار نبودهاند.» بهنوشتهی مرحوم داکترجلالالدین صدیقی: «بدترین اثرات منفی را جنگ دوم پانیپت (۱۷۶۱) بهوسیله احمدشاه ابدالی بالای مردم هندوستان داشته است. بهنوشته آقای عبدالحمید محتاط در تاریخ تحلیلی افغانستان: «حکومت بزرگ مرهتهها به اثر این جنگ از بین رفت و هندوستان به ۱۲ قسمت تقسیم شد-در حقیقت این جنگ احمدشاه ابدالی، دروازه هند را بهروی انگلیسها باز کرد. نه تنها هندوستان، بلکه افغانستان را نیز اشغال کردند و زبان فارسی را در نیمقاره هند ممنوع و قدغن کردند.»
دکتر سید محمد اکرم دانشمند پاکستانی با دیده خونبار مینویسد: «زبانی که برای اعصار متوالی، زبان دربارهای هند، آموزش و پرورش و زبان تألیف بود و عزیزترین زبان دینی و ادبی برای مردم ما بهشمار میرفت، زبان شعر، زبان دل و زبان روح بود، حالا از سوی استعمار در دیار هند غریب، اجنبی و ناشناس گردانیده شده، این داستان بسیار غمانگیز است که قلم برآن میگرید.» منتشر کننده دین اسلام در نیمقاره هند، زمامداران، عالمان و عارفان خراسان بودند که با زبان فارسی دین را تا بنگال، دهلی و دکن گسترش دادند. عربها صرف در سال ۹۰ هـ به منطقه سند رسیدند که فرماندهشان کشته شد. محمد بن قاسم تا سند و ملتان پیشرفت، آنهم متوقف شده لشکر عرب از هند خارج شدند و دیگر رخ بهسوی هند نکردند.
به گفته دکتور تاراچند، مورخ و دانشمند هندی:
«رسمی، درباری و دینیبودن زبان فارسی در مدت بیش از هفتصد سال تشابههای فلسفی، تاریخی اخلاقی، دینی و زبانی بهوجود آورده، دین اسلام از خراسان به هند راه یافت و مبلغان برای انتشار دین اسلام، همه فارسیزبان و غالباً دارای مذهب حنفی بودند.»
عظمت و نفوذ زبان فارسی در اروپا و افریقا و قارههای دیگر چشمگیر است. شاردن، لوبیل،آبهبلانشه، دیدرو، ولتر، ویکتورهوگو، پرنس بیبسگو، لازارکارنو، پارناس، پروفیسور آنهماری شیمل، مونتسکیو، ژول موهل، جان لاهور، نیکلس و صدها تن دیگر آثار فردوسی طوسی، خیام، مولانا، حافظ و سعدی را به زبانهای اروپایی از سال ۱۷۰۴م به بعد ترجمه کرده و انقلاب بزرگی را در اروپا پدید آوردند، از جمله پروفیسور آنهماری شیمل آلمانی بیش از چهلسال عمرش را صرف پژوهش در آثار دانشمندان زبان فارسی کرد که آخرین کتابش «غربی-شرقی من» است. نیچه دانشمند آلمانی که در جهان به هیچ دانشمندی سرخم نکرد، نام کتابش را «چنین گفت زردشت» گذاشت، کتاب «هزار افسانه پهلوی» که خلاف واقعیت «افسانههای هزار و یک شب» عربی گفته میشود، طی سالهای ۱۷۰۴-۱۷۸۷م (۸۲ سال) بیش از ۷۰ بار در اروپا به زبانهای مختلف ترجمه شد، چاپ گردید و راه را برای فرهنگ و ادب فارسی در اروپا باز کرد. «لوبیل انگلس» و شاردن فرانسوی، شاهنامهفردوسی را به پیمانه «الیاد و اودیسه»ی اومر میدانستند. ویکتورهوگوی فرانسوی پارهای از شاهنامهفردوسی را ترجمه کرد که در فرانسه غوغا به پا شد. یکی از استادان دانشگاه «سوربن» فرانسه در سال ۱۸۳۹م نوشت:
«شاهنامهفردوسی یکی از بزرگترین نبوغ بشر است.» شاهنامهفردوسی را بعد از وفات خودش تا سال ۷۲۱هـ که حمدالله مستوفی آنرا تصحیح و نسخهبرداری کرد. طی همین سهقرن بیش از ۳۰۰ بار نسخهبرداری گردیده. یکبار شهزاده بایسنقر در هرات نیز امر نسخهبرداری آنرا صادر کرد. قرار اخبار رسمی شاهنامهفردوسی بیش از ۵۲ بار با ماشینهای مدرن امروزی به چاپ رسیده است که ۲۵بار در ایران، ۱۵بار در هند و همچنان در کشورهای روسیه، انگلستان، فرانسه، هالند، آلمان… به چاپ رسیده، متأسفانه صرف یکبار در افغانستان. کتاب کلیلهودمنه (پانچا تانترا) یعنی کتاب سیرتاریخی، اخلاقی و فلسفی هند (تألیف قرون ۳ و ۴ م) در زمان خسرو انوشیروان به فارسی میانه ترجمه شد و در قرن ۶ میلادی آنرا به پهلوی ترجمه کردند. بعد به فارسیدری. زردشتیهای فارس و خراسان بعد از حملات اعراب مسلمان زیر فشار، ظلم و تهدید قرار گرفته به غرب هند پناه بردند و هنوز هم بیش از ۱۳ قرن میشود در بمبیی، حیدرآباد، کراچی، سورت، احمدآباد، دکن وغیره شهرها هنوز هم پرچمدار زبان فارسی اند وآنها را «پارسی» مینامند و به پارسی هنوز علاقه دارند وحرف میزنند. زردشتیان یا فارسیها بنیادگذار صنعت تجارت بانکداری، کشتیسازی، بیمارستانهای مدرن و مدارس عالی بوده نخستین کارخانههای ذوب آهن در جمشیدپور، شرکت مسافربری «ایرهندیا» نخستین شرکت نساجی… مربوط به همین فارسیهای متمدن است. مدیران، مهندسان، پزشکان، پژوهشگران، افسران بزرگ و نخبهگان زیادی از جمله فارسیان در هندوستان اند و یگانه مارشال هند در جنگ علیه پاکستان از جمله همین پارسیها است. یکی از پرشکوهترین دورههای تاریخی هند، دوره گورگانیان است که در دوران زمامداری آنها در قرون معاصر «عصر زرین» خوانده میشود. دارا شکوه نوه جهانگیر پسر شاهجهان، پنجاه اوپانیشاد (رسالههای فلسفی، اخلاقی ودینی هندی) را به فارسی ترجمه کرده و نام آنها را «سِرِ اکبر» گذاشته است.» «لازارکارنو» جد «سعدی کارنو» که در سال ۱۸۸۷م رییس جمهور فرانسه شد. نام دو پسرش را سعدی گذاشت که هر دو درگذشتند، فرزند سومیاش که زنده مانده بود نام پسر خود را «سعدی کارنو» گذاشت، همین شخص (سعدی کارنو) رییس جمهور فرانسه شد.
چرنیشفسکی ادیب، مورخ، فیلسوف، منتقد ادبی، نویسنده، اقتصاد دان و انقلابی روس میگوید:
«تنها دو زبان در جهان ارزش آموختن را دارند که یکی فارسی و دیگری زبان یونانی.» وی اضافه میکند که «شاهنامهفردوسی بالاتر و والاتر و گرانبهاتر از الیاد و اودیسه یونان است.» رابندرانات تاگور، شاعر، متفکر، ادیب و نابغه بنگالی (متولد۱۸۰۱م) که در ۱۹۱۳جایزه ادبی نوبل گرفت، میگوید: «اجدادم فارسیزبان بودند و به هندوستان آمده اند، پدرم اشعار حافظ را برایم زمزمه میکرد و من به اندازه پدرم فارسی نمیدانستم. من به زبان فارسی افتخار میکنم.» در سینکیانگ چین هنوز هم ۳۵ دهکده فارسیزبان است. بزرگانشان به زبان فارسی تکلم میکنند و هنوز هم صدای آذان محمدی از مساجدشان طنینانداز است. دانشمندان چین دهها اثر از جمله رباعیات خیام را ترجمه و ده بار نشرکرده اند. در دانشگاه پیکن یک مضمون زبان فارسی تدریس میشود. همان طوریکه جشن نوروز جهانی شد، زبان فارسی در یونسکو بهزودی ثبت و بهرسمیت شناخته میشود. بنیاد سعدیرح به عنوان حامی زبان فارسی در جهان تلاش دارد. این زبان را به عنوان هفتمین یا هشتمین زبان بینالمللی در یونسکو به ثبت رساند.
این نهاد (بنیاد سعدی) ۹پیششرط جدید و علمی را بهجای شرایط استعماری برای بینالمللی شدن زبانها مطرح کرده است. به گفته دانشمندان بزرگ جهان، زبان فارسیدری در تاریخ بشر، غنیترین، پویاترین، پربارترین و بالندهترین زبان عالم محسوب میشود. بهنوشته منصورشاه میرزا پژوهشگر تاجیک با وجود همه فشارهای سیاسی جهانی امروز، زبان فارسی در ۱۲۵ مراکز علمی و دنشگاههای معتبر جهان تدریس میشود و ۴۰ دانشگاه معتبر دیگر در جهان تقاضای راهاندازی کرسی زبان فارسی را در دانشگاههایشان دارند. آقای شاهمیرزا اضافه میکند که: «طی۱۵۰۰ سال بیش از ۲۰ هزار تن دانشمندان، شاعران، ادبا و نویسندگان در خراسان بزرگ زیسته و آثار ارزشمندی خلق نموده اند. اگر تمام آثار نوشته شده در این منطقه آسیا را در یک کفه ترازو بگذارند و آثار نوشته شده به زبان فارسی را درکفه دیگر-حتماً به نفع زبان ما سنگینی میکند. این شمه بود از عظمت تاریخی و غنامندی فرهنگی زبان فارسی. همچنان آخرین کتاب چاپ شده شاهنامهفردوسی با ماشینهای امروزی بیش از ۱۰۰۰۰ ده هزار افغانی قیمت دارد که در ایران چاپ شده و آخرین چاپ مثنوی معنوی که در ترکیه چاپ شده، هر جلد آن بیش از ۲۰۰۰۰۰ دوصدهزار افغانی قیمت دارد.
بیجا نبوده است که فردوسی طوسی در هجو سلطان بزرگ غزنه که در برابر هدیه شاهنامه صرف۶۰ هزار درهم برای موصوف هدیه داده بود، فردوسی را عصبانی ساخته، شاهنامه را از کتابدار سلطان غزنه به بهانه گرفته در آخرکتاب این هجونامه را اضافه کرد:
اگر شاه را شاه بودی پدر
مرا بر نهادی به سر تاج زر
اگر مادر شاه بانو بُدی
مرا سیم زر تا به زانو بودی
همانا که شهبانو آزاده است
بهایی دوصد نان به من داده است
«فردوسی بزرگ»
واژه تاجیک بیانگر هویت فرهنگی، تباری، زبانی و مساوی به زبان فارسی است
واژه تاجیک تنها یک ملیت نیست، بلکه یک گستره تباری، قومی، زبانی، اجتماعی و فرهنگی است. وقتی تاجیک میگوییم همه این مفاهیم را در ذهن ما تداعی میکند. به همین سبب تاجیک ها درقاره آسیا بهویژه در افغانستان کنونی دارای یک وزنه فرهنگی، سیاسی، زبانی و اجتماعی هستند. در این خطه هرکسی به زبان فارسی تکلم کند، به او تاجیک میگویند.به یقین که خراسان بزرگ، پر رونقترین، فرهنگیترین، مدنیترین، اسلامیترین ایالت در گستره خلافت اسلامی بعد از ظهور اسلام بوده است و ولیعهد خلافت اکثراً والی خراسان و شخص شماره دوم امپراتوری اسلامی محسوب میشده است. در مورد منشأ تاجیک بحثها و نظریات زیادی وجود دارد که از آنها میگذریم. بهنوشته محمود کاشغری که هزارسال قبل (۴۶۶هـ) فرهنگ زبان ترکی را نوشته، آمده است: «کم از کم هزارسال پیش از امروز (۴۶۶ هـ) تاجیکان در آسیای مرکزی حضور داشته اند که ترکها آنها را «تات» یا «تت» میگفتند. کاشعری مثلی دارد که میگوید:
تات سیز، تورک بولمس
باش سیز، بورک بولمس
یعنی تورک بدون تات (تاجیک) پید انمیشود، مانند اینکه سری بدون کلاه نیست. از صفحه ۶۴ تا ۱۲۶ کتاب «تاجیکان در منابع تاریخی» اثر پروفیسور دکتر لعل زاد. در ۸۶ جلد کتابهای تاریخی یکصد و دوبار واژههای ترک و تاجیک و یا تاجیک و ترک در پهلوی هم آمده اند. ولادمیر بارتولد، شرقشناس مشهور روس میگوید: «تاجیکها از قدیمترین اقوام آریایی هستند که قدامت تاریخی آنها در آریانا به شش قرن پیش از میلاد میرسد.» زندهیاد پروفیسور جاوید، پژوهشگر برجسته کشور ما میگوید: «تاجیکها یکی از اقوام اصلی-بومی خراسان و آریانا هستند و از لحاظ پیوستگی نژادی با ساکنان دیگر آریایینژاد این کشور مانند: بلوچها، هزارهها، بخاراییها، خوارزمیها، سغدیها، عربها، ترکتبارها، پشتونها و دیگران، زندگی صلحآمیز، انسانی و پیوندهای مشترک دارند.»
ابوالاسفار بلخی مینویسد:
«در ادبیات و تاریخ، نام تاجیک و تورک مانند دو جسم و یک روح بوده اند.»
مرحوم ملک الشعرای بهارمی گوید: «فقط استعمار، مانند اژدهای دوسر، از شمال مفکوره نفاق را در بعضی مقاطع تاریخی وارد این حوزه فرهنگی و تاریخی کرده است.» در هرات اکثر اقوام مانند: ساغری، بلوچ، پشتون، طاهری، عرب، فیروزکوهی هزاره بختیاری، تایمنی، بابری… همه زبان فارسی را به لهجه هراتی صحبت میکنند. یعنی همه در مجموعه تاجیکان جا گرفته و فرهنگ پربار خراسانی را پذیرفته اند و با تاجیکها دارای افکار، تمایلات، اندیشهها و خواستهای مدنی، اقتصادی، اجتماعی، دینی مشترک داشته اند؛ به همین سبب است که «تاجیک» یک ملیت نه، بلکه یک «ملت بزرگ» محسوب میشود. حدود ۸۰ درصد مردم افعانستان امروزی از هرقوم و قبیله، ملیت وگروهی که هستند به فارسی میخوانند، مینویسند، حرف میزنند، مراودات روزانه خود را انجام میدهند. اگر در کشور ما زبانی «ملی» باشد، آن زبان فارسی است. مرحوم پروفسور جاوید، هزارهها را تاجیک میداند، چون آنها با تاجیکها، زبان مشترک، خواست مشترک، عدالتپسندی مشترک، دین مشترک و به یکی از لهجههای زبان فارسی تکلم میکنند. آقای نجیت مایل هروی و پروفسور جاوید هردو، ایماقها، قلعچهییها، پامیریها، پاشاییها، آرمولیها (فورملیها) را تاجیک میدانند. آقای دکترظاهرطنین در کتاب «افغانستان در قرن۲۰» شادروان داکترمحمد یوسف-نخستوزیر بادرایت، مبتکر، کارآزموده یگانه نخست وزیری که در ظف شش روزکابینه تشکیل داده را تاجیک، ولی آقای احسان پژوهش او را قزلباش و همچنان آقای پژوهش خود داکترجاوید را نیز قزلباش خوانده است. عدهای شادروان محمدطاهربدخشی مبارز راه آزادی و عدالتخواهی را نیز ترکتبار میدانند. مرحوم غبار فورمولی (تاجیک) و استاد خلیلالله خلیلی فارسیزبان، مربوط قوم «صافی» (بقولی پشتونتبار) گفته میشود. در حالیکه به نظر بسیاری از پژوهشگران، صافیها پشتون نه، بلکه پشتونشده هستند، چون صافیها در هر منطقهای که زیست دارند به زبان همان مردم تکلم میکنند؛ مثلاً در کنرها و لغمان به زبان پشتو و فارسی و در تگاب و آلهسای به زبان پشتو و پاشایی و در کاپیسا و پنجشیر و پروان به زبان فارسی صحبت میکنند. حقیقت اینست که بسیاری دانشمندان به هرقوم، گروه و تباری که هستند در خدمت زبان فارسی بوده و به این زبان پربار افتخار میکنند.
زبان فارسی، زبان مردم خراسان است
طوریکه در گذشته نیز یادآوری گردید، به نوشتهی بسیاری از مورخان ژرف نگر، واژهی خراسان پیش از ظهور اسلام نیزوجودداشته ،درتاریخ ارمنستان که در قرن پنج میلادی نوشته شد آمده است: «شاهان یفتلی خود را «خوتای» یا «خراسان خاتای» خوانده اند و این لقب را نیز در مشکوکات خود مانند: «خراسان خاتاو» منقوش کرده اند. و در یکی از مشکوکات آنها بهزبان پهلوی عنوان «نگین شاه» نوشته شده است.» با کشف کتیبه سرخکوتل بغلان معلوم گردید که زبان فارسی که امروز در افغانستان مکالمه میشود، از زبان پارتی (پهلوی) زاده نشده است، بلکه بین ۱۸۰۰ تا دوهزارسال، در تخارستان، زبان تحریر، تکلم، ادبی و درباری بوده و در قرون-۳ ۴-۵ هجری به قیافت امروزی درآمده که نمونه آن در شاهنامه ابومنصوری (تالیف شده در ۳۴۶ هـ.ق) موجود است. استاد حبیبی به استناد کتیبه یا سنگنوشتههای بدست آمده، از ناور غزنی میگوید: «جای تعجب است که در نیمه قرن سوم هجری زبان مردم وزیرستان (پاکستان امروزی) هنگام لشکرکشی یعقوب لیث صفاری، زبان تخاری و حدود یک قرن بعد (دوره غزنویان) زبان وزیرستانیها سوات کشمیر و پشاور تا چترال، زبان فارسی بوده است.» بابر در تیزک بابری، ابن بطوطه، در سفرنامه خود، رنجیتسنگ حاکم پنجاب، در ظفرنامه خود، عبدالله خان فوفلزایی، در تاریخ «بنای شهر احمدشاهی» شاهولی خان وزیر احمدشاه ابدالی در تاریخ منظومه خود، شهر قندهار را شهر خراسان، و احمدشاه ابدالی را پادشاه خراسان گفته اند. در فرمان تاریخی ۱۶ شوال ۱۱۶۷هـ.ق (۱۷۵۳م) احمدشاه ابدالی که در نشریه «فرهنگ ایرانزمین» چاپ شده، خودش را ایرانی خوانده است. در پیمان مورخ ۱۷۲۶ میلادی میان شاهاشرف و دولت عثمانی، موصوف شاه ایران نوشته شده است، نه افغانستان.
حتا در سجع مهر افضل خان (پدر عبدالرحمان خان) موصوف خود را شاه خراسان گفته است. هیچ سندی تا کنون وجود ندارد که احمدشاه ابدالی، تیمورشاه، زمانشاه یا محمودشاه، طی فرمانی، جرگهای و «یاسایی» نام خراسان را به افغانستان تبدیل کرده باشند، تا دور اول پادشاهی شاهشجاع ۱۸۰۹م نام کشور ما خراسان است و در کتاب «واقعات» شاهشجاع نیز خراسان درج است. تنها در معاهده سهجانبه لاهور (۱۸۳۸م) انگلیسها نام خراسان را به نام یکی از اقوام خراسان (افغانستان) تبدیل و شاهشجاع را پادشاه آن ساخته، دولتسازی کردند. پیش از این معاهده، در معاهده ۱۸۰۱م که با دولت قاجاری فارس امضأ کرده بودند، از واژه «افغانستان» نام برده اند. یعنی «افغانستان» و «افغان»سازی کار انگلیسهاست که ما امروز عذاب آنرا میکشیم.
موقعیت خراسان از نظر مورخان
در صفحه ۳۰۱ جلد ۲ تاریخ معجمالبلدان، اثر یاقوت حموی قلمرو خراسان به ۴ قسمت تقسیم شده:
ربع اول: هرات، مشتمل بر نیشابور، قهستان، طبس، ابرشهر، پوشنگ، بادغیس، طایران، طوس…
ربع دوم: مروشاهجان، سرخس، نسا، ابیورد، مرو رود، تالقان، خوارزم، آمل بالای جیحون…
ربع سوم: فاریاب، جوزجانان، تخارستان علیا، خوست، اندراب، بامیان، بغلان، ولوالج، رستاق، بدخشان..
ربع چهارم: ماورالنهر(فرارودان) از بخارا تا شاش و سغد وفرغانه و ثمرقند…
اما ابن فریغون مولف حدودالعام… (تالیف شده در۳۷۲ هـ.ق)حدود خراسان را در شرق هندوستان، در غرب نواحی گرگان و در شمال رود جیحون تعیین نموده؛ اما شاعر عرب بعد از دیدن خراسان-خراسان را «نصف جهان» توصیف کرده است. یعنی زبان فارسی زبان نصف جهان بوده است. وآخرین مدارک معتبر از لحاظ زبانشناسی طوریکه در بحث «فارسی دری است، دری فارسی» به تفصیل آمده است، نه تنها دانشمندان افغانستان امروزی، بلکه بزرگترین زبانشناسان ایران امروزی، تصدیق دارند که زبان فارسی مال مردم خراسان است، نه ایالتی از ایران امروزی (فارس). آخرین نظریات اینست که زبان آریک یا آری (تخاری-باختری) و پهلوی، مادر زبان پربار فارسی امروزی هستند. دانشمندانی چون ناتل خانلری، دکتر ذبیحالله صفار، دکترجلالالدین کزازی (دانشمند و زبانشناس کردی ایرانی) و مرحوم ملکالشعرای بهار، همه با یک صدا میگویند: «زبان فارسی مال مردم خراسان است و تمام ملیتهای این حوزه فرهنگی، از خلیج فارس تا خلیج بنگال، از بلوچستان تا خوارزم، درآن نقش و سهم همانند دارند.» دیگر جایی برای تقلبکاران، متعصبان کور و بیخبران باقی نمیماند که میگویند، زبان فارسی ایرانی و بیگانه است، بجای آن مصطلحات مزخرف خود را جاگزین مینمایند.
بلاهای عظیم و تاریخی که بالای فرهنگ، زبان و تمدن تاجیکها طی هزارسال وارد گردید
هرچند دین اسلام، فرهنگ و تمدن جدیدی آورد که با تمدنهای قدیم تفاوتهای زیادی دارد وسرزمینهایی را که عقبمانده، بدوی و غرق در جهالت بودند هدایت فرمود، اما حملات فرماندهان عرب بر فارس و خراسان در دوران امپراتوری امویها، عباسیها و حکومتهای نیمه مستقل و مستقل محلی خراسان، زمینه را برای گسترش دین اسلام مساعد ساخت. یعنی کابل امروزی در سال ۱۷۶هـ بهوسیله حسن بن سهیل سرخسی، هنگامی که مامون عباسی والی خراسان بود فتح کامل شده تاج کابل را به بغداد فرستاد که آنرا بالای دروازه مکه آویزان کردند. نخستین ویرانی تمدن و فرهنگ سرزمین فارس و خراسان بهوسیله سکندر مقدونی و دومین آن بهوسیله فرماندهان عرب صورت گرفت، آنها کتابخانهها و مراکز فرهنگی زیادی را از خلیج فارس تا بخارا، بلخ وسیستان ویران کردند؛ کتب و آثار تمدن گذشته را به آتش کشیدند که دیگر قابل جبران نبود. در حالیکه مردم این سرزمین دین اسلام را پذیرفته بودند و دیگر به ادیان گذشته اعتقادی نداشتند ولی کتب و آثار گذشته جز تمدن تاریخیشان به شمار میرفت.
دومین بلای عظیمی که بعد از اسلام به سرزمین تاجیکها، فرهنگ و تمدن آنها وارد شد صاعقه چنگیز بود. این بلای عظیم ۹۰درصد اسباب نابودی آثار مادی و معنوی و فرار دانشمندان و نابودی مراکز فرهنگی خراسان گردید. مراکز علمی، مکاتب، مدارس، کتابخانهها وگنجینههای تاریخی و ادبی تاجیکها و بسیاری از ملیتها به خاک مبدل گردید.
سومین بلای که بالای فرهنگ و تمدن شهرهای خراسان وارد آمد، عبارت از حملات تیمورگورگانی بود که شهرهای خراسان را از فرارودان تا هرات، سیستان و شهرهای دیگر ویران کرد، علما، ادبا و شعرا و بزرگان را متواری ساخت و نظام اجتماعی شهرهای خراسان را بهم زد، هرچند اولاده آن (تیموریان هرات) رنسانس دوم را در خراسان پدید آوردند و هرات را به مرکز علم، دانش و هنر مبدل کردند. بدنبال آن حملات محمد شیبانی سنی متعصب ازبیک و دولت صفوی شیعه متعصب، در رقابت با هم ودرکشاکش با دولت بابری هند، خراسان را برای دوصدسال به انحطاط بردند.
چهارمین بلای عظیم حضور انگلیس در منطقه است و یکی از عوامل عمده حضور انگلیس، ایجاد زمینه مساعد از سوی احمد شاه ابدالی بوده است. زیرا احمدشاه، علاوه برآنکه نتوانست هندوستان را اداره کند، بهوسیله جنگها و تجاوزات پیهم، بهویژه جنگ دوم پانیپت ۱۷۶۱م نیم قاره هند را به ۱۲قسمت جدا از هم تبدیل کرد. دولت قوی مرهته را که چون سدی در برابر انگلیس بود از بین برد. بالآخره در سال ۱۸۳۶م مامور سیاسی انگلیس زبان فارسی دری را که بیش از ۷۰۰ سال زبان رسمی، درباری، تحریر و تالیف بود قدغن کرد و تا سال ۱۸۵۷م (قیام بزرگ ملی هند) ریشهکن ساخت. انگلیسها در نتیجه اثرات منفی ونجس جنگ پانیپت نه تنها هند را مسخر کردند، بلکه پایتخت احمدشاه ابدالی را نیز تسخیر و نواسهاش (شاه شجاع) را بحیث پادشاه دستنشانده بر تخت ابدالی نشانده نام خراسان بزرگ را نیز بعد از امضای قرارداد سهجانبه لاهور (۱۸۳۸م) با شاهشجاع به افعانستان تبدیل نموده، به گفته خودشان در این منطقه آسیا دولتسازی کردند.
پنجمین بلای عظیم بالای سرزمین خراسان، زبان، فرهنگ، تمدن و تاریخشان حکومت نادرخان به حمایت مستقیم مالی، نظامی وسیاسی انگلیس میباشد که در آن نقش بسیار مخرب، زیانبار و جنایتکارانه را به فرموده مرحوم غبار «برادر ششم ناردخان» یعنی فردی بهنام محمدگل مومند زیرحمایت نادرخان و برادرانش هاشمخان (نخستوزیر) وقت و گروپ فاشیستی آنها ایفا نموده است که جنایات محمدگل مومند زیر عنوان «بابای فاشیسم» یک بحث مبسوط است.
ششمین بلای عظیم را بالای فرهنگ، تمدن، زبان و زندگی اجتماعی تاجیکها و سایر ملیتهای مظلوم افغانستان برخی از گروهای جهادی وابسته به بیگانه و بدنبال آنها هفتمین بلای عظیم را گروه طالبان و سایرگروهها همفکرشان آوردند که از حدود ۲۰سال تا کنون به شدت ادامه دارد و فکر میکنم، نسل موجود شاهد جنایات تاریخی دهههای اخیر هستند، ضرورتی به تفصیل ندارد.
بیشتر بخوانید: