نویسندگان: شایگان کابلی و صابر میرزاد
ناپلیون بناپارت فرمانده و سیاستگر ایتالیاییتبار فرانسوی باری گفته بود که «مردان بزرگ مانند شهابِ هستند که میسوزند؛ ولی جامعۀ را از نور خود روشن میکنند» این سخن شامل مردان استثنایی در تاریخ بشری است که از آن مردان، یکی هم فرمانده ژنرال داوود داوود در کشور ما بود. زندهیاد شهید جنرال محمدداوود داوود فرزند حاجی حسین در سال ۱۳۴۹ هجری خورشیدی، در دهکدهی شاهانِ شهرستان فرخار از توابع استان تخار دیده به جهان گشود. او دورهی دبیرستان را در دبیرستان ابوعثمان تالقانی به پایان رسانید. سپس، مدرک دانشگاهی خویش را در رشتهی مهندسی از یکی از دانشگاههای کشور بهدست آورد.
فرمانده داوود بنابر شرایط موجود و درک مسوولیت فردی و میهنی خویش، برای نخستینبار مبارزات خود را علیه اشغال ارتش سرخ شوروی در کنار داکتر سیدحسین شهید، یکی دیگر از فرماندهان جمعیت اسلامی، در شمالشرق کشور آغاز کرد. پس از شهادت سیدحسین شهید و شهادت شماری از فرماندهان جمعیت اسلامی از سوی حزب گلبدین حکمتیار، قهرمان ملی کشور، زندهیاد احمدشاه مسعود، فرمانده داوود را به نزد خویش فراخواند. ابتکار عمل، تطبیق و تحقق برنامههای عملیاتی، سوق و ادارهی سالم از ویژگیهای جنرال داوود شهید بود که این ویژگیها باعث شد تا ایشان در کمترین وقت مورد توجه رهبری جهاد و مقاومت، بهویژه قهرمان ملی افغانستان، شهید احمدشاه مسعود قرار گیرد. در نهایت داوودخان شهید تبدیل به یکی از فرماندههان صادق، کاردان و مورد اعتماد مسعود کبیر گردید.
او درست سیزده سال پیش از امروز یعنی در تاریخ هفتم جوزای یک هزار و سیصد و نود هجری خورشیدی به اثر یک توطئه خائینانۀ قومی و استخباراتی در استان تخار به شهادت رسید. ژنرال داوود از دوره جوانی در صف جهاد و مبارزه پیوست و تا پایان راه، در خدمت مردم و کشورش باقی ماند و رنجهای فراوانی را در راه آزادی و عدالت ملی و اجتماعی متقبل شد؛ ولی به دشمنان داخلی، خارجی و مزدوران آنها نیز اجازه نداد که شمال کشور زیر سم سطوران اجنبی و نوکران قومی آنها لِه شود. شجاعت و مردانگی آن فرمانده دلیر و نامدار جوان به همه هویدا و مبرهن بود و دشمنانی سلاح بدستش میدانستند که ایستادگی در برابر او، کار سادهیی نیست؛ او ژنرال کار کشته و نترسی بود که یک عمر مبارزه آزادیخواهی را در کارنامۀ خویش به ثبت رسانده بود و در کنار یکی از نامدارترین فرماندههان تاریخ معاصر افغانستان/ خراسان زنده یاد احمدشاه مسعود مبارزه کرده بود. از همین لحاظ وقتی به فرماندهی قول اردوی ۳۰۳ پامیر گماشته شد، خواب را از چشمان گروه طالبان ویا همان جنگجویان راه فاشیسم ربُود. اما از دشمنان نکتاییدارِ لمیده در ارگ ریاست جمهوری غافل بود و گمان میکرد که حذف طالبان و گروههای تروریستی در شمال به مزاج طالبان نیکتاییدار کابل نشین خوش میخورد؛ اما چنین نشد، او همین که برای پاکسازی ملیشههای قومی و نوکران سازمانهای بیرونی دست و آستین برزد، به دربار فاشیسم فراخوانده شد و کرزی، آن شیاد افسونگر تاریخ، برایش مستقیماً گفته بود که تو در شمال چه برنامه داری؟ او فرمانده خوشسیما با صدای زیبا و نیت پاکش گفته بود که «تأمین امنیت و مبارزه با دهشت افگنی و تروریسم» اما کرزی با لحن تند برایش گفته بود که تو در شمال «پشتون کشی» میکنی. او با همان ژستهای منحصر به فردش برایش گفته بود که هرکسی که در شمال سلاح بر میدارد و علیه منافع ملی کشور میجنگد، هدف اصلی ماست، نه کشتن این و آن افراد قومی. این را گفت و برگشت که از دفتر آن شیاد تاریخ بیرون شود، او برایش گفته بود که «این آرمانت را به گور میبری» او فکر میکرد که رئیس جمهور کشورش از شنیدن «تأمین امنیت» در یک بخش بزرگ کشور و پایمردی این فرمانده، خوشحال میشود و برایش شادباش میگوید. اما در اصل او پیبرد که با نمایندۀ طالبان در ارگ ریاست جمهوری طرف است، نه به اصطلاح آدمی که نشان میداد با رأی مردم آمده و حکومت مردمسالار میخواهد و کشور دموکراتیک میسازد. اما چنین نبود، واقعیت کرزی و تیم همفکر و تبهکارش ایجاد نظام مردمسالار و حمایت از نظامیان شجاع و نترس نبود؛ بلکه قومی کردن سیاست و سپردن کشور به دست برادران ناراضی اش بود که در نهایت کشور را به همین مسیر بردند و امیدهای میلیونها انسان این کشور را که چشم به آیندۀ درخشان دوخته بودند را بر باد دادند. کرزی
و تیم تبهکار قومیاش در تبانی با استعمارگران بیرونی در یک برنامۀ از قبل طرحریزی شده او را به شهادت رساندند تا زمینه تحقق برنامههای قومی و تباری شان هموار شود. بیگمان از آن پس، شمال کشور به پروشگاه تروریسم قومی مبدل شد و گروههای قومی را از طریق زمین و هوا به شمال و شمالشرق فرستادند تا راه فاشیسم قومی-مذهبی را هموار نمایند.
وقتی امروز سیزده سال بعد از آن حادثۀ ناگوار، به برنامههای قومی و تباری ارگ نگاه میکنیم و حذف فزیکی یکی پی دیگری فرماندههان و رهبران شمال به ویژه فرماندههان تاجیک را بررسی میکنیم، میدانیم که وضعیت امروز کشور و تسلط دوباره طالبان، از همان روزگار برنامهریزی شده بود. اگر فرمانده داوود، سیدخیلی و زندهیاد استاد برهان الدین ربانی و دهها فرمانده دیگر، توسط دستگاه قومی فاشیسم افغانی ترور نمیشدند، امروز مردم ما چنین روزگاری نداشتند. اما سوالی که همچنان بیپاسخ ماند این است که چه زمانی قاتلین این فرماندههان به میز عدالت کشانده میشوند؟