نویسنده: معین اسلامپور
ارچند این پرسش با گذشت چهار سال از شهادت دکتر محمد ایاز نیازی نا پاسخ مانده است. هنوز هیچ نهاد و کمیتهی حقیقتیابیکه معمای ترور او را کشف کرده باشد یا حداقل سر نخی از چگونگی و دلایل ترور دکتر در اختیار مردم گذاشته شده باشد؛ متاسفانه کوچکترین کاری در پیوند به ترور ایشان نشده است؛ با آنکه دکتر نیازی نسبت به عاملان ترورش در حوزهی احکام فقهی مفسر حدیث و قرآن بود. از داعیهی داران کاذب امروزین مسلمانتر و دیندار بود. پیوسته از مشترکات قومی، مذهبی، برادری دینی و برابری سخن میگفت. با این وجود چرا اورا ترور کردند؟!
برای رد یابی و فرضههایی موجود، میتوان
دلایل و انگیزهای فراوانی را در پیوند به ترور آقای دکتر نیازی جدا از برخی بازیهایی استخباراتی و دستهایی پنهان ستون پنجمی درون ساختاری بهصورت کل شش عامل محوری را اینگونه خلاصه کرد و بهنحوی پاسخ پرسش فوق را دریافت؛
یک- او یک عالم خردمند و آگاهی تاجیکتبار بود. از شأن و جایگاهی اجتماعی-مردمی در سراسر کشور حتا در حوزهی تاجیکستان – پاکستان از محبوبیت ویژه و فوقالعادهی برخوردار بود. از همینروی او برای تسلط و حاکمیت رژیم آیندهی تروریستی-قومی«جویحاکم» سد محکم و مانعی بزرگ برای تطبیق آجندای فاشیستی نشانی شده بود. ارچند وی رویکرد اعتدالگرانه داشت، باوجود ویژگیها و صفات پسندیدهای منحصر فرد، ستون پنجم حکومتی در همسویی با تروریسم قومی، اورا ترور کردهاند.
دوم- دکتر نیازی یک قدرت استوار مردمی، معنوی را آنهم از تریبون محراب و منبر در خود جذب و متمرکز کرده بود. این برای گروههایی رادیکالی، تندرو، تروریست و فاشیزم قومی خطرناک محاسبه شده بود. با درک این مهم بادرنظرداشت آجندای آنی و آتی، فاشیزم طرح ترور او را سازماندهی و مدیریت نمودهاند. در نهایت دکتر نیازی را ناجوانمردانه حذف کردهاند.
سوم- او منتقد بیباک بود که بدون هیچ هراس و دلهرهی عملکرد حکومت و گروههایی تروریستی را نقد میکرد، پیوسته با سخنرانی و موضوعگیرهایی تندش این گروهها را بهچالش میکشید. تودههایی عوام بسیار زود در برابر واکنشهایی ایشان بسیج و انگیزه میگرفتند. حکومت و گروههایی تروریست نسبت به او عقده و کینه داشتند. این رویکرد مستقلانه و شجاعانه سبب ترورش شد.
چهارم- دکتر نیازی در چندین مناسبت از قهرمان ملی احمدشاه مسعود بهعنوان یک مجاهد واقعی و مسلمان اعتدالگرا نامبرده، همواره در مناسبتهایی گوناگون از او به نیکویی یاد میکرد. فاشیستها این مسأله را به تعلقتباری و تورم رگهایی عصبیتی دکتر نیازی نسبت دادهاند و در فرجام ترورش کردند.
پنجم- دکتر نیازی تنها روحانی سیاسی، آگاه و خردمندی بود که با رویکرد میانه و اعتدالگرایی توانسته بود، در میان اکثریت مطلق مردم از تمام طیفها، گروههایی خرد و بزرگ قومی در کشور از نفوذ و اقتدار مردمی برخوردار شده بود. گروههایی تروریستی و فاشیزم درون ساختاری متوجهی این نکتهای مهم شده بودهاند که دیر یا زود این روحانی با نفوذ در برابر آجندای قومی و تروریستی بهدرد سر کلان تبدیل میشود. از سوی دیگر ترکیب «فاشیزم دولتی و تروریستهایی قومی» احساس میکردند او شاید به تطبیق آجندا و هژمونیک و رویکرد تحجر گرایانه و انحصارگرایی مطلق قومی واکنش جدی نشان دهد؛ ممکن دکتر نیازی به اردوگاه سیاسی- هویتی خودش پناه برد، آنگاه باتوجه بهنفوذ مردمی خود عملاً در برابر برنامهها و آجندای آیندهی ما قرار گیرد.
شش- مسأله محوری دیگر نفوذ و جاذبهای جادویی اش در میان سایر اقوام بهویژه در میان تاجیکان بود که او را به یک رهبر سیاسی اعلام نشده مبدل کرده بود. فاشیزم و تروریسم قومی احساس مینمودهاند که او بهسان استاد ربانی به یک رهبر کاریزمای روحانی- معنوی آنهم با درک و فهم بلند متون مذهبی-دینی در آینده از حوزهی تاجیکان اعلام حضور میکند. همانند استاد ربانی سالیان سال مانع بزرگی در مسیر تطبیق برنامههایی قومی و پشتونوالی میشود. بنا او را راحت حذف نمودهاند چیزیکه کمتر خودش حدس و گمان میزند که روزگاری ترور میشود.
باتوجه بهمواد بالا میتوان رد پای توطیه و ترور دکتر نیازی را در لای گزینههایی برشمرده جستجو کرد. سرانجام اقتدار فردی، تعلقتباری، رک و راستگویی، نقدهایی جسورانهای او نسبت بهحکومت و گروههایی تروریست و تکفیری و… از عوامل کلی ترور دکتر نیازی محسوب میشود.
فرجام سخن اینکه تا هنگامیکه با دهل و دایرهای فاشیزم نهرقصید و بهسخن لابوتی برده اختیاری نباشید، ذرهای حس و احساس استقلالطلبی هویتی، زبانی و آزادیخواهی داشته باشید. برای فاشیزم مورد پذیرش و پسند واقع نمیشوید حتا که امام کعبه هم باشید.