دکتر مهران
جبهه مقاومت ملی افغانستان در بدترین شرایط اعلام حضور کرد و در برابر سیاستهای معاملهگرایانۀ داخلی و خارجی ایستاد شد و در کمترین زمان مشروعیت ملی و بین المللی گرفت و همچنان سر خط خبرهای رسانههایی جهان قرار گرفت؛ اما مشروعیت و جایگاه مردمی این جبهه روز به روز دچار اُفت سیاسی شد و اینک حامیان و متولیان دیروز این جبهه در صف منتقدان آن قرار گرفتند و امید که نسبت به آن وجود داشت از میان رفته است. برای بسیاری از آگاهان سیاسی که مسایل سیاسی افغانستان/ خراسان را از نزدیک دنبال میکردند و روایتها و بازیگران حوزۀ سیاست و کیاست را در افغانستان/ خراسان به درستی میدانستند، دور از انتظار نبود که به زودی کار این جبهه به اینجا منتهی میشود؛ چون عمدهترین بازیگران این جبهه، همانهایی بودند که دیروز در کنار غنی شعار میدادند و او را ناجی کشور میپنداشتند و برنامههای قومی و فاشیستی غنی احمدزی را برنامههایی ملی و راهگشا برای افغانستان/ خراسان میدانستند، همان آدمها دور و برِ احمد مسعود را گرفتند و برنامههای او را وارونه جلوه دادند و او را تبدیل به یک چهره ناتوان، بی برنامه و بیتجربه کرده اند. این چهرهها که از امرالله صالح شروع میشد تا بسم الله محمدی و جاهد و برخی از معاملهگران و تاجران سیاسی را نیز در بر میگرفت.
خیلیها در همان اوایل باورمند بودند که بودند که امرالله صالح در کنار احمد مسعود مرگ این جبهه را رقم میزند. چون امرالله صالح با وجود اینکه یک جاسوس معلومالحال است، همچنان دستش در فروپاشی نظام فاسد و پوشالی جمهوریت دخیل بود؛ چون او که خود را مغز اطلاعات و استخبارات کشور میدانست، هنگامی که کشور تسلیم داده شد، بی آنکه مردم را قبلاً در جریان بگذارد به پنجشیر گریخت و آنجا را تسلیم طالبان داد و به تاجیکستان فرار کرد.
او در دوره نظام جمهوری غنی احمدزی، هرچه در توان داشت علیه حوزۀ مقاومت و به ویژه سران وبزرگان تاجیکان به کار گرفت و برنامه ریخت و از طرف غنی و تیم شئونیست او در این راستا استفاده ابزاری شد. او حتی علیه احمد مسعود در همان روزگار موضع منتقدانه گرفت و بیرق قومی غنی را به اصطلاح عزت افغانستان/ خراسان نامید، چون احمد مسعود از بیرق مقاومت اول در یک همایش سیاسی استفا کرده بود. وقتی نظام فروپاشید امثال همین آدمها در کنار احمد مسعود قرار گرفتند و برنامههای او را سبوتاژ کردند. هنوز نگرانی حضور معاملهگران و تاجران سیاسی در جبهه مقاومت ملی رفع نشده بود که سرو کلۀ یکی دیگری که از لمپنهای فرصت طلب و مفت خور به نام راشد الدین محمدی که برادر خانم زنده یاد احمدشاه مسعود کبیر است، پیدا شد. او بی آنکه سواد سیاسی و تاریخی داشته باشد با روان پریشی و کینه و کدورت در یکی از شبکههای مجازی مصاحبه کرد و بر سر میلیونها آدمیکه به مقاومت ملی چشم دوخته بودند، آب سرد ریخت. این آدم که گفته میشود همۀ کارۀ جبهه مقاومت است، همان ادبیات را برای مردم تجویز کرد که غنی احمدزی و همۀ قومگرایان و فاشیستهای افغان/ پشتون به کار میبردند. من در این نوشته قصد ندارم که در باره مصاحبۀ او تبصره نمایم، چون او یک آدم بی سواد و معمولی است و به لحاظ شخصیتی در موقعیتی نیست که در باره اش سخن زده شود. اما از این حیث که او مامایی احمد مسعود است و در مهمترین برنامهها و کنفرانسها از همین آدرس اشتراک میکند و تصمیمهای خودش را بر احمد میقبولاند، قابل درنگ است و نمیشود از کنار آن به سادگی عبور کرد.
او سالها دیپلومات بوده و هنوزهم حوزۀ خاورمیانه و کشورهای عربی را از نشانی جبهه مقاومت ملی مدیریت میکند، بی آنکه یک درصد دستآورد داشته باشد. او این موقفها را از نشانی تحصیلات، مطالعات و تجربیات علمیاش بدست نیاورده است؛ بلکه هنر او این است که او خسر برۀ احمد شاه مسعود است و مامای احمد مسعود. مصاحبه تازه و گذشته او نشان داد که راشد الدین چقدر انسان تهی از اطلاعات سیاسی و تاریخی است. او در واپیسین مصاحبۀ خویش با ترش رویی میگوید که «مردم افغانستان فریب «افغان ملیتیها و ستمیها» را نخورند و بیایند زیر چتر «افغانیت و اسلامیت» جمع شوند» برای تببین جایگاه و فهم او از تاریخ و رویدادهای سیاسی افغانستان/ خراسان، همین جمله او کافی است تا مردم افغانستان/ خراسان بدانند که چه کسانی در جبهه مقاومت تصمیمگیرنده هستند و چه کسانی به نمایندگی از مردم افغانستان و جبهه مقاومت در نشستها وکنفرانسهای منطقهیی و جهانی اشتراک مینمایند. راشد این مفت خور که از نام و نشان احمدشاه مسعود صاحب زندگی مجلل و مفشن شده است، هنوزهم دست از مفتخوری و معامله بر نمیندارد.
اگر او خسربره احمدشاه مسعود نمیبود، امروز در یکی از روستاهایی پنجشیر گوسفند میچراند، رابطه خویشاوندی با احمدشاه مسعود این روانپریش و هذیان سرا را تبدیل به دیپلومات و عضو ارشد و تصمیم گیرندۀ جبهه مقاومت ساخته است. او اگر اندکی سواد سیاسی و تاریخی میداشت، میدانست که «افغان ملت» یک روایت است که از عبدالرحمن خان و امان الله خان شروع شده و به غنی و ملا هیبت الله به اوج خود رسیده است. او نمیداند که شمایی که همه قصرها و سرمایههایی باد آورده را رها کردید و از کشور گریختید، حضور و و جود همین گفتمان افغانیت و اسلامیت بود، همان غنی که شما او را ناجی کشور میدانستید و برایش کمپاین کردید با همین ابزار افغانیت و اسلامیت کشور را تسلیم طالبان کرد و شما را متواری ساخت، در حالیکه خود غنی به اسلامیت باور نداشت، اسلامیت برای همۀ فاشیستها جز ابزار و روپوش برنامههای قومی/ پشتونی چیزی دیگری نیست. امروز طالبان متولیان همین گفتمان افغانیت و اسلامیت اند، اگر شما و امثال شما خیالپردازان و مصلحتگرا نمیدانید، مردم افغانسان/ خراسان میدانند.
در فرجام امید میبرم که جبهه مقاومت ملی اگر منظورش معیشت در کشورهای بیرونی نیست و واقعاٌ نیت مقاومت دارد، این لومپنهایی سیاسی و بیکاره را دور بریزند و از دایره ماما و خواهر زاده و محلیگرایی بیرون شوند تا دوباره در دل مردم جای بگیرند. در حضور همین لومپنهای نا آگاه هیچ کسی حاضر نیست که برای شما قربانی بدهد تا فردا راشد و فرزندان او و امسال او همه کاره دولت و کشور شوند.