دکتر مهران
اندرباب فاشیسم بسیار گفته و شنیده است؛ حداقل در افغانستان/ خراسان دهها مقاله و تبصره در باره فاشیسم و فاشیستها نوشته شده است، شما قرار نیست که برای شناخت فاشیسم و فاشیستها دنبال تئوریها و نظریهپردازان سیاسی و جامعه شناسی بروید، همین که تاریخ صد سال پسین این کشور را مرور کنید به بیخ و بنیاد فاشیسم میرسید، اگر حوصله سر زدن به تاریخ صد سال را ندارید، به حکومت غنی احمدزی و طالبان نگاه کنید. اینها نمونههای برجستۀ فاشیسم مدرن بودند/ هستند. غنی احمدزی دیروز به نام جمهوریت و با شعار «افغانیت و اسلامیت»، برنامههای قومی و زبانی خود را در کشور تحقق بخشید و امروز طالبان همان فرزندان ناخلف استعمار به کمک حکومت فاشیستی غنی با نام شریعت، همان شعارهای «افغانیت و اسلامیت» را سر لوحه کار خود قرار داده است. با این تفاوت که دیروز رژیم فاشیستی غنی دست مخالفین و منتقدین غیر قومی خود را از ادارات دولتی کوتاه میکرد و امروز برادران ناراضی فاشیسم، مخالفین و منتقدان خود را سر به نیست میکند. این نکته را به این دلیل آوردم که تا نشان دهم که فاشیسم برای ما افغانستانیها چیزی بیگانه نیست و تا مغز و استخوان با آن آشنایم. اما اندیشمندان سیاسی در این مورد گفته اند که فاشیسم دستکم بر سه پایه استوار است: حزب ویا گروه سیاسی واحد، نژادپرستی افراطی و دولت مقتدر و متمرکز، استوار است. شما در هر جایی جهان گروه ویا افرادی را دیدید که جز خودشان کسی را در قدرت سهیم نداند، نظام متمرکز بخواهد و قوم خودش را بر دیگران ترجیح دهد، فاشیست است. در این مورد کافیست عملکرد احکام و زمامداران دیروز و امروز افغان/پشتون را در همین کانسپت قرار دهید، مشخص میشود که ما برهنهترین نوع فاشیسم را تجربه کرده و میکنیم. افزون بر مسایل ذکر شده، یکی دیگری از ویژگیهای فاشیسم افغانی/ پشتونی شعارهای «لر و بر ) است. این نوع از فاشیسم برای خود حق میدهند که مرگ یک پشتون پاکستانی را تبدیل به سوگ ملی نمایند؛ اما اگر یک تاجیک خود را ایرانیتبار بگوید عصبانی میشوند و پای منافع ملی و تمامیت ارضی را به رخ دیگران میکشند و آن را شدیداً محکوم مینمایند. این نوع از فاشیسم برای خود حق میدهند که پشتونهای پاکستانی را افغان بگویند؛ ولی این حق را به یک فارسی زبان افغانستانی نمیدهند.
به تاریخ ۹ جولای برابر با ۱۹ تیر/ سرطان یکی از شاعران محلی پاکستانی به نام «گیله من وزیر» در اسلام آباد توسط یکی دیگری از مردمان قبایل پشتون مورد حمله قرار گرفت و پس از چند روز بستر، در یکی از بیمارستانهای اسلام آباد درگذشت. اما از رأس تا قاعده سیاست مداران، شاعران، هنرمندان و نخبهگان قوم پشتون نه تنها از مرگ او تأسف خوردند، بلکه با مرگ او چنان پیامها و تسلیتنامههایی نوشتن که در مرگ صدها هموطن خودشان ننوشته بودند. از تسلیتنامهنویسان دیگر که بگذریم، حامدکرزی( فاشیست عملگرا و تبهکار) و اشرف غنی احمدزی(دیکتاتور ترسو و فراری) بیشتر از هر کسی دیگری خواهان تطبیق عدالت و حفظ جان فعالین پشتون در پاکستان شدند، در حالیکه در حکومت همین دو نفر صدها جوان تحصیلکرده، روشنفکر، روزنامهنگار، تحلیلگر سیاسی و شاعر افغانستانی کشته شدند که ده برابر گلیه من پاکستانی باسواد، ارزشمند و برای جامعه افغانستان/خراسان مفید و موثر بودند؛ اما چون پشتون نبودن، اینها نه تنها سکوت کردند، بلکه حامیان فاشیسم افغانی به مرگ آنها پایکوبی کردند و خوشحال شدند. این جوانان افغانستانی توسط برادران ناراضی اینها ویا دستگاه ترور و توطئیه اینها به شهادت رسیدند. اما این شاعر پاکستانی در یک درگیری خودی کشته شده است، نه قربانی تروریسم شده است و نه توسط استخبارات آن کشور کشته شده است. فرق این شاعر پاکستانی با صدها نخبۀ کشورمان در این است که گیله من، عضوء یک جنبش تجزیه طلب(تحفظ پشتون) و از حامیان لر و بر خواهی است. او با وجود که اهل پاکستان بود و زیر بیرق پاکستان زندگی میکرد؛ اما در برنامههای خویش بیرق قومی افغانستانی را با خود حمل میکرد. بیرقی که همین فاشیسم آن را به فاشیستهای دیگر فروختن و فرار کردند.
گیله من وزیر عضو جنبش تحفظ پشتون است؛ جنبش با خواستها و مطالبات شدیداً قومی و خواهان تأسیس «لوی افغانستان»؛ اما فاشیستهای افغان/ پشتون در افغانستان/ خراسان نمیدانند که اگر خواستها و مطالبات قومی جنبش تحفظ پشتون جامۀ عمل بپوشد، افغانستان/ خراسان را به گورستان مردمان آن مبدل مینمایند. چون تمام پشتونهای افغانستان/ خراسان را نهایتاً ۱۲ میلیون نفر گفته اند، در حالیکه پشتونهای پاکستان بیش از چهل میلیون جمعیت دوصد و پنجاه میلیونی پاکستانی را تشکیل میدهد.
اگر ادعایی قومی «لر و بر» تحقق پیدا کند، افغانستان را به گورستان مردمان آزاد اندیش، عدالتخواه و تحصیل کردۀ این کشور مبدل خواهد کرد. حتی در لوی افغانستان جای برای مزدوران امریکا و انگلیس(کرزی و غنی و تکنوکراتها و…) نخواهد بود، «لر و بر» خواهان یک کشور بدبخت و قرون وسطایی میخواهند که در آن جز پیروان «خشم و پشم»، برای دیگران جای وجود نداشته باشد.
پشتونها عادت دارند که از رأس تا قاعده مسایل یک کشور را به دست بگیرند و کنترول نمایند، در غیر آن همیشه ناراض هستند و ویرانگری مینمایند. اینها با وجود اینکه بیش از ۶۰ درصد اعضاء استخبارات پاکستان را تشکیل میدهند و مهمترین ژنرالهای ارتش پاکستان همینها اند و در قدرت سیاسی هم نفوذ کافی دارند، ولی هنوزهم قانع نیستند و میخواهند که پاکستان را مثل افغانستان به قرون وسطی بر گردانند.