نویسنده: درمحمد دادخواه
از آنجاییکه واژههای زن و مرد ساختار یک کلمه که همانا انسان است را تشکیل میدهند، زندگی برای این دو یکسان نیست. شرایط اجتماعی نوع برخورد با هر دو جنس را متفاوت نمایش داده و در طول تاریخ این موضوع بررسی و واکاوی عمیق را به همراه نداشته است. گذشته از نظریات و توجیات دینی برای برابری زن و مرد در گذر زمان، دلایل عقلی و استدلالهای قوی خردمندانهی برخی فیلسوفان بر این مهم، بیاثر از بررسی نیست. برخی از فلاسفههای کلاسیک جسته وگریخته از حضور و نقش برابر گونۀ زنان دفاع کرده اند. جان لاک در بررسیهای خود در تقابل با نظریه پدرسالاری که، پدر و مادر با یک عنوان برابر حق سلطه روی فرزندان را دارند، توجه کرده است. جان استوارت میل نیز در نظریات سیاسی و اجتماعی خویش به برابری زن و مرد تاکید داشته و اشاره کرده است. توماس هابز در فلسفه سیاسی خویش به برابری طبیعی تمام انسان تاکید کرده و این مورد را در فصل سیزدهم کتاب مشهورش لوتان شرح داده است. در مقابل فیلسوفانی هم بودند که نه تنها بر عدم برابری حقوق زن و مرد تأکید میکردند، بلکه فرمانبردای زن و فرماندهی مرد را اشاره کرده اند. ارسطو، کانت، روسو، آرتو شوپنهاور و دیگران از این گروه شناخته شده اند.
زنان و سرگذشت آنها در افغانستان همسو با سایر جهان یکسان نبوده و در وجوع متفاوت زندگی از دیگر اجتماعات انسانی و بشری قرار داشته است. آنها تعدی و ظلمات زیاد را از سوی نظامهای حاکم در افغانستان متبقل شده و حق انسانی خویش را از دست داده اند. امروزه زنان در افغانستان با برخورد افراطی و سخت رادیکالیسم نظام حاکم دست و پنجه نرم میکنند. برای آنها چیزی زیادتر از حقشان نه تنها داده نمیشود؛ بلکه گرفته نیز میشود. تاریخ سیاه و دورههای پرآشوب برای زنان در کشور برای چندین بار تکرار شده است که اخیراً نظام طالبان آن را به معرفی گرفته است. پیکان نقد حضور زنان در جامعه و فشارهای سیستماتیک علیه این طبقه حظ انسانی، اجتماعی و مدنی را از آنها گرفته است.
در آغازین دهههای ظهور طالبان در کشور، خطوط اساسی حاکمیت این گروه و شعارهای قاطبهی آنها در امور حکومت و زندگی اجتماعی شهروندان، از زبان خودشان منتشر شد و در این میان جدیت بهخصوص برای طرف مشخص که همانا زنان بود را ارائه دادند. زن در نگاه طالبان یک عنصر ضروری برای ادامه حیات مرد ولی ناقص عقل، دین، ایمان و موجود شیاد برای مردان شناخته شده است. تحصیل برای این طبقه در چوکات شریعت اسلامی و بیشتر علوم شرعی اجازه داده شده که باید نزد ملاها و مولویهای فرا بگیرند. گشت و گذار زنان در شهر بدون موجودیت محرم شرعی، مطلقاً ممنوع و با توجه به مطالب دینی این عمل آنها جزای سنگین را به همراه داشت. یکی از شعارهای طالبان در مورد زنان این بوده است که؛ چهره یک زن منبع فساد برای یک مرد است.
پس از روی کار آمدن طالبان در دور اول حکومت شان، رویکرد بهشدت اسلامی افراطی این طبقه برای زنان دستور کار و اولویت مهم برای نظام خودخواسته آنها مشخص گردید. اقدامات که طالبان در دور اول حکومتشان برای ادامه حیات زنان در چارچوب حکومت بهشدت اسلامیشان مشخص کردند، موارد زیر بود:
• عدم حضور زنان در جامعه بدون محرم شرعی
• شلاق و اعدام در صورت ارتکاب جرائم اخلاقی
• محدودیتهای تحصیل و آموزشهای عصری و رجوع به آموزشهای دینی
• ازدواجهای مبتنی بر رضایت فامیل
به باور طالبان حضور زن در جامعه منجر به فساد میشود و ازاینرو اقامت زن در خانه و بررسی امورات خانوادگی از مهمترین مسئولیتهای یک زن مسلمان است. این راه ناصواب برای زندگی زنان زیر حاکمیت طالبان، دشوار و غیرقابل تحمل عنوان شده و روزگار به شدت سخت زندگی را زنان متقبل شدند. گفتنی است که آپارتاید جنسیتی طالبان در دَور اول حاکمیت آنها در نتیجهگیری اینچنانی و خشونت آنهاعلیه زنان، قابل انکار نیست.
بعضی از اقدامات که طالبان در قبال زنان در دور اول حکومتداری خود، انجام دادند:
• قطع کردن نوک انگشتان ۶۱ زن در اکتبر ۱۹۹۶
• شلاق و تنبیه ۲۲۵ زن به دلیل نقض قوانین حکومت در دسامبر ۱۹۹۶
• اعدام زنان محکوم به عدم رعایت قوانین شرعی و متابعت از شوهرانشان (اعدام زرمینه در ۱۶ نوامبر ۱۹۹۹ به دلیل عدم اطاعت از شوهر در کابل)
ظهور دوباره طالبان پس از ۲۰ سال به قدرت، فراست تازهی را برای این گروه در جهت احقاق حقوق زنان در جامعه، به همراه نداشته است. طالبان در این دوره به عنوان زمامداران ظالم و خشونتگرا در کشور، قواعد سختگیرانهی را وضع و در مقام تطبیق آن برآمدند که منجر به اعتراضات گسترده زنان شد. بستن دروازهای مکاتب، دانشگاهها، مراکز آموزشی و کار برای زنان، از جمله اولویتهای کاری طالبان پس از بازگشت دوباره آنهادر قدرت بود.
به باور طالبان آنها از جهت این عمل را عکسالعمل در برابر جامعه جهانی و نهادهای حقوق بشری دانسته که در طول ۲۰ سال مجریان بینالمللی در حوزه حقوق زن در کشور بودند. از جمله اقدامات عملی که طالبان در دَور دوم حکومت خود در قبال زنان اعمال داشتهاند، میتوان به سلب حق آموزش، کار و تحصیل و همچنان ادامه سیاست قبلی به شدت سختگیرانه در قبال زنان که خشونتهای مدنی و ضد بشری سرلوحه آن بود، اشاره کرد. اما واقعیت این است که جامعه و فرهنگی که طالبان از دل آن بیرون شده اند، زن ستیز و دشمن ارزشهای انسانی و اسلامی است. جامعه پشتون در افغانستان بنا به خصوصیتهای قومی و حفظ ارزشهای قبیلهیی(پشتونوالی) ذاتاً دشمن زن شمرده میشوند، زن در چنین فرهنگی، حق آموزش، تحصیل، انتخاب شوهر، حقخواهی، میراثخواهی، کار، سخن گفتن، سیر و سیاحت و حتا رفتن به پیش پزشک در صورت بیمار بودن را ندارند. اینها در فرهنگی که طالبان از آن بیرون شده اند، ننگ است. اما امروز که پیروان همین فرهنگ به قدرت برگشته اند، به مردم و جامعه جهانی نمیگویند که دشمنی با زن ریشه در فرهنگ پشتونوالی دارد، بلکه میگویند اسلام چنین اجازه را برای زنان نداده است.
به همین دلیل واکنشهای نهادهای بینالمللی به ظلم و تعدی علیه زنان در افغانستان کارساز نبوده و امیدبخش نیست. امروزه موج از خشونتهای زنان افغانستانی با سیگنالهای که به جهان بیرون مخابره میشود، شنیدنی نبوده و حمایت برای آنهادر کار نیست. این عکسالعمل منفی نهادهای پاسبان از حقوق زن در جهان، استفاده ابزاری از زنان در نظام حاکم را بیشتر کرده و آنها را در جهت معامله سیاسی و برای به دست آوردن منافع، قربانی میکند. نشست آخر سازمان ملل برای افغانستان گوا آن بود که تمکین در برابر خواستههای نظام حاکم که عدم حضور زنان در آن نشست بود، به خوبی بیان کننده پایداری نقض حقوق زنان در افغانستان است.
مورد مهم که بر آن تذکر رفت، استفاده ابزاری زنان در حکومت طالبان است. امروزه با موجودیت چالشهای کلان و بزرگ سیاسی حکومت طالبان، زنان گزینه خوب برای قناعت جهان در زمینه تعامل و پذیرفتن خواستهای طالبان هستند. بدست آوردن منافع سیاسی حکومت طالبان، با استفاده ابزاری زنان بهتر و کاراتر میتواند انجام بپذیرد. اینکه گفته میشود حقوق زنان برایشان در چارچوب شریعت و سیاست قومی طالبان، برگرداننده میشود، دقیق و روشن نبوده و صرفاً تیز کردن بازار منافع برای نظام حاکم و پذیرش خواستهای آنها در صحنهی بینالمللی است.
در نهایت، زن در نگاه و فرهنگ و باروهای سیاسی و اجتماعی طالبان موجود شیاد، فساد، کم عقل و کم ایمان است که حق تعلیم، تحصیل و کار را ندارد. گذشته از همهی موارد، زن در تفکر طالبانی موجود تحریکآور و منبع فساد است که مردان را از صواب کاریشان رهانیده و به فساد اخلاقی سوق میدهد. تولید نسل، اطاعت از شوهر، تربیت فرزندان و پایبندی به امورات خانوادگی، مهمترین وظایف زنان در چارچوب تعیین شده حکومت بهشدت اسلامی طالبان میباشد.