شیعهی اسماعیلیه یک اقلیت مذهبی در افغانستان استکه شامل افرادی از قوم هزاره، تاجیک، سادات، اوزبیک و شماری اندکی از پشتون میشود و در ولایتهای کابل، بدخشان، کندز، بامیان، مزار، بغلان، وردک، پروان و… زندگی میکند. طوریکه مردم افغانستان سرشماری نشده، مردم اسماعیلیه نیز سرشماری نشده است. احتمال دارد اسماعیلیهی افغانستان دو میلیون باشد.
اگر بخواهیم وضعیت سیاسی، اجتماعی و مذهبی را در جامعهی اسماعیلیهی افغانستان بررسی کنیم، باید در مناسبت با وضعیت اجتماعی و سیاسی تاریخ افغانستان بررسی کنیم، زیرا اگر تاریخ سیاسی افغانستان دچار اینهمه جنگ و خشونت نمیشد، طبعا وضعیت گذشته و کنونی جامعهی اسماعیلی نیز فرق میکرد. هر تغییر سیاسی و اجتماعیایکه در افغانستان رخ داده است، متاسفانه بیشترین تاثیر را بهیژه در رساندن آسیب به جامعهی اسماعیلیه داشته است. چرا؟
برای اینکه جامعهی اسماعیلیه یک اقلیت مورد تعصب مردم اهل سنت و اهل تشیع بوده است، بنابراین با استفاده از هر فرصتی به این مردم آسیب میزدند و دیدگاه جمعی و مردمی هم دربارهی اسماعیلیان مثبت نبود و مرجعی در دولت هم نبود که از اقلیت اسماعیلیه حمایت کند. در شرایط جنگ و بی دولتی و بی حکومتی، فرصت آزار و اذیت اسماعیلیه بیشتر میشد. تاجیک سنی بیشترین آسیب را به اسماعیلیه تاجیک زده است و مجاهدان تاجیک حتا زنان اسماعیلی را در دورهی جهاد به زور به خود نکاح کردهاند. هزارهی سنی و شیعه بیشترین آسیب را به اسماعیلیهی هزاره زده است. مردم ما نیکپی در همسایگی مردم کرمعلی که هزارهی سنی است، زندگی میکند و مردم کرمعلی چندین بار بر درهی ما حمله کرده و مال و زندگی مردم ما را تاراج کرده است.
اینکه شماری میگوید سید منصور نادری نمیبود و موضع نظامی نمیگرفت، کسی ما را آزار نمیداد، این نظر از اساس از نظر تاریخی و اجتماعی اشتباه است، زیرا هیچگاهی اسماعیلیان نبودهاند که با پیروان مذاهب دیگر جنگ کنند، بلکه پیروان مذاهب دیگر بودهاند که کشتن و تغییر مذهب اسماعیلیان را حق خود میدانستهاند و هنوز چنین برداشتی دارند. بنابراین اسماعیلیان ناگزیر به دفاع از خود بودند.
سید منصور نادری جامعهی اسماعیلیه را در بدترین و جنگیترین شرایط تاریخی افغانستان رهبری کرده و توانسته استکه از کلیت اسماعیلیان محافظت کند و نگذارد اسماعیلیان زیر پای گروههای متعصب مذهبی، شود. طوریکه حسن صباح علیه کسی لشکر نکشیده بود، سید منصور نادری نیز علیه کسی لشکر نکشیده است، این دیگران بودند که علیه اسماعیلیه لشکر میکشیدند. حکومت سلجوقی بود که بار بار تلاش کرد اسماعیلیان را نابود کند، اما حسن صباح دفاع کرد.
به نظرم تاجیک و هزارهی اقلیت اسماعیلیه به قوم تاجیک و هزارهی سنی و شیعهی خود باید دل نبندد، زیرا نگرش مذهبی تاجیک و هزارهی سنی به آنها اجازه نمیدهد که از هزاره و تاجیک اسماعیلیه دفاع کند. برداشت من این استکه اقلیت اسماعیلیه وحدت خود را در محور مذهب باید حفظ کند و بتواند بنابر ارزشهای سیاسی و حقوق بشری حمایتیِ جهانی از اقلیتهای مذهبی برای محافظت از خود استفاده کند تا برای اقلیت اسماعیلیه شرایط ویژهی اقلیتی تعریف شود. همین اکنون این تاجیک و هزارهی سنی استکه افراد اسماعیلی را به اجبار وادار به تغییر مذهب میکند. آنقدر که بر اسماعیلیان تاجیک و هزاره، همقوم سنی و شیعهی شان ستم کرده است، پشتون سنی نکرده است.
طوریکه اشاره شد تاریخ معاصر افغانستان، تاریخ جنگ و خشونت است، بنابراین جامعهی اسماعیلیه جزیی از تاریخ افغانستان است و خشونت در جامعهی اسماعیلیه نیز وجود داشته است. طوریکه گرایش سیاسی و تنظیمی در افغانستان وجود داشته در جامعهی اسماعیلیه نیز وجود داشته است، افرادی از جامعهی اسماعیلیه خلقی، پرچمی و حتا مجاهد و طالب نیز بودهاند و این افراد بنابر گرایش تنظیمی و فکری خود درگیر بودهاند و مرتکب خشونت شدهاند.
میخواهم در این یادداشت نظرم را در بارهی سید منصور نادری و دلیل ارتباطم با سید منصور نادری را بیان کنم و اینکه چرا من با سید منصور نادری ارتباط دارم. قصد ندارم برای خود جایگاه تعریف کنم، اما واقعیت این استکه از جمع اسماعیلیان من در جامعهی غیر اسماعیلی از چهرههای شناخته شده استم و برای شماری، ارتباطهای سیاسی و اجتماعی من مورد پرسش قرار میگیرد. بنابراین میخواهم در این باره توضیح بدهم.
سید منصور نادری کیست؟
من دربارهی سید منصور نادری ابراز نظر و قضاوت نمیکنم، واقعیت را گزارش میدهم. سید منصور نادری قدرتمندترین فرد اسماعیلی در تاریخ معاصر افغانستان استکه از یک جامعهی اقلیت مذهبی خود را در مرجع تصمیمگیری حکومتداری در افغانستان رسانده است و در ردهی رهبران و سران مذهبی، سیاسی و اجتماعی اقوام و مذاهب افغانستان قرار میگیرد. مثلا اگر نام سران سیاسی و تنظیمی افغانستان مانند احمدشاه مسعود، استاد ربانی، استاد مزاری، حامد کرزی، استاد عطامحمد نور، استاد محقق و… گرفته شود، طبعا نام سید منصور نادری نیز در این رده قرار میگیرد. بدون هرگونه قضاوتی این نشانهای از موفقیت او در بازیهای سیاسی است و در بسا موارد ناممکن استکه یک فرد از یک اقلیت مذهبی خود را در این جایگاه در کشوری مانند افغانستان برساند. طبعا رسیدن سید منصور نادری به این جایگاه بر جامعهی اسماعیلی نیز تاثیرگذار بوده است. اکثریت جامعهی اسماعیلی سید منصور نادری را رهبر اسماعیلیان میداند و اقوام غیر اسماعیلی و حکومتهای افغانستان نیز او را رهبر اسماعیلیان میدانند. اینکه امروز مخالفان سید منصور نادری میگویند او را چه کسی رهبر انتخاب کرده است، واقعیت این است هیچ کدامی از رهبران افغانستان در انتخابات و رایگیری رهبر انتخاب نشده است.
اما سید منصور نادری بهعنوان قدرتمندترین فرد جامعهی اسماعیلی منتقدان و مخالفان خود را در جامعهی اسماعیلی و بیرون از جامعهی اسماعیلی دارد. منتقدان و مخالفانش در گذشته در بین جامعهی اسماعیلی خیلی کم بوده است، لیکن فعلا بر شمار منتقدان و مخالفانش نسبتا افزوده شده استکه در رسانههای اجتماعی قابل دید استند، اما اکثریت منتقدان و مخالفان فعلی سید منصور نادری در گذشته از موافقان او بوده و در قدرت با او شریک بودهاند.
اگر سید منصور نادری در راس قدرت بوده، فرد دوم و سوم اینها در قدرت بودهاند. صاحبنظر و خانوادهاش با بخشی از خانوادهی سید منصور نادری ارتباط داشته و شریک قدرت خانوادهی سید منصور نادری بوده است. او در مکتب محل زندگی سید منصور نادری درس خوانده و در خانهی اعضای خانوادهی نادری زندگی کرده و در دانشگاه مزار نیز به حمایت این خانواده معرفی شده است و پس از دانشگاه نیز مورد حمایت این خانواده بوده است. ارباب ثنا ولسوال ولسوالی دوشی بود، وقتی که قدرت ولایت بغلان در اختیار سید منصور نادری بود. جنرال حیدر خان فرد اول نظامی در دورهی قدرت سید منصور نادری بوده است. افراد زیادی شریک قدرت با سید منصور نادری بودند و از این شراکت صاحب نام و نان و نشان شدند. اکثر این افراد هزارهی اسماعیلی استند.
یک مورد را با تاکید عرض کنم، بازی قدرت شوخی برنمیتابد، وقتی وارد بازی قدرت آنهم در افغانستان شدید، سر خود را در کف دست خود بگیرید. ممکن کشته شوید و ممکن ناگزیر شوید کسی را بکشید. اکثر افرادیکه در گذشته و اکنون از مخالفان سید منصور نادری استند، از شریکهای قدرت او بودهاند. اگر سید منصور نادری از نظر آنها بد است، در موقعیکه جنرال، ولسوال، رییس و… سید منصور نادری بودهاند، آن وقت چرا سید منصور نادری برای شان بد نبوده است؟ آنوقت قدرت و امکاناتیکه از طرف سید منصور نادری برای شان فراهم بود، خوب استفاده میکردند، اما شرایط که تغییر کرد، رنگ عوض کردند و مخالف سید منصور نادری شدند. اگر میگویند سید منصور نادری خشونت کرده است، پس اینها نیز در خشونت سید منصور نادری شریک استند.
قدرت سید منصور نادری از کجا میآید؟ خاستگاه قدرت سید منصور نادری مذهبی و خانوادگی است، زیرا پدرش نمایندهی مذهبی امام اسماعیلیان جهان بوده است و این جایگاه از یک خانوادهی سنتی به او رسیده است، اما حفظ این جایگاه به سادگی صورت نگرفته است، بلکه به اراده و استعداد سید منصور نادری ارتباط میگیرد. مدیریت و رهبری مذهبی، بیست سال پیش در افغانستان تغییر کرد و جایگاه رسمی مذهبی از این خانواده به دفاتر امامتی واگذار شد. با وصف این تغییر مذهبی و مدیریتی، بخش بزرگی از هزارههای اسماعیلی ارتباط خود را با سید منصور نادری حفظ کردند و همچنان سید منصور نادری برای آنها جایگاه و اعتبار اجتماعی و مذهبی دارد. پس از این تغییر مدیریت مذهبی، سید منصور نادری و طرفدارانش بیشتر در پی جایگاه اجتماعی و سیاسی خود بر اساس حقوق سیاسی و شهروندی شدند و توانستند وزیر و وکیل شوند.
در دورهی قدرت سید منصور نادری، تاریخ سیاسی و اجتماعی افغانستان پر تنش بوده، بنابراین مناسبات اجتماعی و سیاسی در جامعهی اسماعیلی نیز پر تنش بوده است. طوریکه در افغانستان خیلیها از هر قوم و مذهبی به صورت مرموز کشته و ترور شدهاند، در جامعهی اسماعیلی نیز دهها نفر کشته و ترور شدهاند که اعضای خانوادهی خود نادری نیز از کشته شدن در امان نبوده است، سه برادر سید منصور نادری کشته شدهاند.
ابراهیم آرزو کیست، من با ابراهیم آرزو چه ارتباطی دارم؟
ابراهیم آرزو برادر پدر من و بنابر دستهبندی اجتماعی و خانوادگی، کاکای من است. من به نمایندگی از ابراهیم آرزو و به نمایندگی از پدرم صحبت نمیکنم، زیرا دیگر ابراهیم آرزو و پدرم در این جهان نیستند. هرگونه روایتی بدون سند از ایشان سوءاستفاده از آنها است. فعلا فرزندان محمد اسماعیل هر کدام خانوادهی خود را دارند و اینکه فرزندی از حاجی اسماعیل به نمایندگی از خانوادهی حاجی اسماعیل صحبت میکند، دروغ میگوید و از نام حاجی اسماعیل سوء استفاده میکند، زیرا پس از مرگ حاجی اسماعیل، ما فرزندان او هر کدام خانوادهی خود را داریم.
بنابر قرابت خانوادگیایکه با ابراهیم آرزو دارم، از ابراهیم آرزو و خانوادهاش نیز نمایندگی نمیکنم، ابراهیم آرزو از خود فرزند دارد، فرزندانش حق ابراز نظر دربارهی زندگی و مرگ پدرش دارند. من واقعیت را دربارهی ابراهیم آرزو گزارش میدهم که همه خبر دارند. ابراهیم آرزو از نظر مادری متعلق به یکی از خانوادههای معتبر مردم نیکپی استکه مادرش خواهر قریهدار محمد دیدار خان و محمد ناصر خان بوده است. خانوادهی مادری او با سید نادرشاه الحسینی پدر سید منصور نادری روابط نزدیک داشته و در مناسبات مذهبی و اجتماعی با سید نادرشاه شریک قدرت بوده است.
ابراهیم آرزو بر اساس روابط برادران مادر خود در کودکی پیش سید نادرشاه فرستاده میشود و سواد را پیش او یاد میگیرد و بعد منشی و دبیر سید نادرشاه میشود و یک کتاب سید نادرشاه به خط ابراهیم آروز نوشته شده است. بنابراین در یک مرحله، خانوادهی پدر و کاکایم نیز نسبتا شریک جایگاه و قدرت با خانوادهی نادری بوده است. اما روابط ابراهیم آرزو با خانوادهی نادری بههم میخورد و ابراهیم آرزو و خانوادهی نادری با هم دشمن میشود. این دشمنی بر اساس رقابتهای خنهور داری و قریهای صورت میگیرد، زیرا شماری نمیخواسته ابراهیم آرزو پیش پدر سید منصور نادری جایگاه داشته باشد و با او نزدیک باشد، بلکه خواستهاند ابراهیم آرزو را کنار بزنند و خود شان با پدر سید منصور نادری نزدیک شوند. حاجی اسماعیل پدرم ناخواسته برای اینکه برادر ابراهیم آرزو است، مخالف خانوادهی نادری میشود.
ابراهیم آرزو روستا را ترک میکند به ولایت بغلان میرود و در آنجا نخست به حزب پرچم و بعد به حزب خلق جذب میشود. حزب پرچم و حزب خلق از حزبهای کمونیستی استند. ابراهیم آرزو آموزش و تحصیل رسمی نداشت، اما شاعر و نویسنده بود، آثاری از او به نظم و نثر مانده است و شماری از آثارش در نشریههای حزبی و سیاسی آن وقت افغانستان نشر شده استکه بیشتر در ستایش حزب خلق و کمونیسم است. من شماری از شعرها و نوشتههای ابراهیم آرزو را در اختیار دارم.
ابراهیم آرزو کابل میرود و در حزب خلق مورد توجه اعضای پشتون حزب خلق قرار میگیرد و دارای موقف حکومتی در دولت میشود. ابراهیم آرزو میتواند شماری از مردم نیکپی را طرفدار خود و مخالف سید منصور نادری کند. از اینجا استکه مخالفت و دشمنی سید منصور نادری و ابراهیم آرزو جدی میشود. ابراهیم آرزو به حزب و ایدیولوژی خود صادق است و یک کمونیست صادق بود.
ابراهیم آرزو میخواست بر اساس دیدگاه حزبی خود در اسماعیلیه تغییر ایجاد کند و خانوادهی نادری را براندازد. اما سید منصور نادری جایگاه مذهبی و اجتماعی در بین اسماعیلیان داشت و این جایگاه را میخواست حفظ کند. ابراهیم آرزو در وقت قدرت خلق در دولت جایگاه و تاثیرگذاری داشت. سه برادر سید منصور نادری در این دوره کشته شده است. در بین طرفداران سید منصور نادری این اتهام دامن زده شد که ابراهیم آرزو برادران سید منصور نادری را کشته است. پدرم گفت: «من تردید داشتم که ابراهیم آرزو برادرم در کشتن برادران سید منصور نادری دست داشته یانه. ابراهیم آرزو را سوگند به برداری خود دادم و پرسیدم تو در کشتن برادران سید منصور دست داری، ابراهیم آرزو گفت من دست ندارم، اما توسط خلقیها کشته شدهاند.»
حقیقت این است دشمنی با سید منصور نادری برای خانوادهی ما فشار روانی و… زیادی وارد کرده است، زیرا اکثریت مطلق جامعهی اسماعیلی از سید منصور نادری حمایت میکرد و بدون اینکه سید منصور نادری خبر باشد، افراد جامعه بر ما خشونت میکردند. مثلا زمینیکه سهم ابراهیم آرزو بود یکی از قومیهای ما بنام قومندان پهلوان گرفته بود کِشت میکرد، اما جوی پاک کردن و… زمین را سر پدرم میکرد. سالها پدرم جوی پاکی و… زمین را انجام داد و سرانجام گفت زمین را که تو گرفتهای و حاصلش را میخوری، کارش را چرا من بکنم. او رفت پیش سید منصور نادری که حاجی اسماعیل در کار زمین سهم نمیگیرد. سید منصور نادری پدرم را خواست، پدرم گفت آن زمین را این فرد گرفته و میگوید که سید منصور نادری به من داده است، من چرا کار زمین را کنم. سید منصور نادری میگوید من خبر ندارم، زمین حاجی اسماعیل را پس بدهید.
سوءاستفاده از نام سید منصور نادری برای آزار پدرم آنقدر زیاد بود که یک برادرِ پدر شریک و مادر جدا بنام محمد صابر دارم، او همیشه با پدرم جنگ میکرد و بر پدرم دست بالا میکرد و حتا از نام سید منصور نادری و اعضای خانوادهاش سوءاستفاده میکرد و پدرم را آزار میداد. یکبار بر پدرم پیش جاوید آغا عرض کرد و دروغ گفت که پدرم مذهب و… را دشنام میدهد. خدا خیر بدهد خسر جاوید آغا پا درمیانی کرد و پدرم را جاوید آغا چیزی نگفت. از بسکه صابر پدرم را اذیت کرد، پدرم ناگزیر شد کابل برود. صالح برادر صابر در کابل زندگی میکرد. پدرم خانهی او رفت، اما صالح با پدرش بد رفتاری کرد و او را از خانهاش کشید. خداوند سخیداد خان را خیر بدهد، پدرم را خانهی خود برد و یک زمستان در خانهاش نگه داشت و یک جای کچالوفروشی در مندوی کابل برایش پیدا کرد و پدرم زمستان را همانجا مصروف بود. من حقیقت را مستند بیان میکنم. از سخیداد خان زیشادی که کابل زندگی میکند، بپرسید.
پدرم صالح را در کودکی خانهی ابراهیم آرزو فرستاده بود، او در خانهی ابراهیم آرزو درس خواند و به حمایت آرزو در دولت شامل شد، اما صالح پس از مرگ آرزو به فرزندانش خیانت کرد، زیرا اپارتمانی را که دولت به ابراهیم آرزو داد، صالح آن را بنام خود کرد. صالح پیش دولت، نماینده و عضوی خانوادهی ابراهیم آرزو شناخته میشد. فرزندان آرزو کوچک بودند و در ضمن، آرزو در هر کجا صالح را معرفی کرده بود که برادرزدهام است و حتا او را پیش غلامدستگیر پنجشیری که وزیر بود، برده بود و صالح به حمایت ابراهیم آرزو در بخش امنیتی دستگیر پنجیشری مقرر شده بود. تنها کسیکه از خانوادهی ابراهیم آرزو و از خانوادهی حاجی اسماعیل از نام ابراهیم آرزو بیشترین استفاده و سوءاستفاده را کرده، صالح است و درکل عمر خود بنام آرزو چلیده و شناخته شده است. واقعیت این است اگر ابراهیم آرزو نمیبود، صالح در دولت، حتا اجیر و پیاده نمیتوانست مقرر شود.
دشمنی کاکایم و سید منصور نادری بر همه روشن است و پوشیده نیست. پدرم نیز بر اساس دشمنی کاکایم وارد این دشمنی شد. ابراهیم آرزو در دورهی حکومت داکتر نجیبالله در پل محمود خان کابل کشته شد. پدرم یک برادر داشت و بردارش را خیلی دوست داشت و ابراهیم آرزو نیز به پدرم احترام داشت، مرگ ابراهیم آرزو بر روان پدرم خیلی اثر گذاشت.
کشته شدن ابراهیم آرزو را هیچ آدرس و مرجعی مسوولیت نگرفت و حکومت نیز اعلام نکرد که ابراهیم آرزو چرا و توسط چه کسی کشته شده است. بر اساس دشمنیایکه بین سید منصور نادری و ابراهیم آرزو وجود داشت، انگشت اتهام به سوی سید منصور نادری بلند شد که آرزو توسط افراد سید منصور نادری کشته شده است. من نمیخواهم بدون سند به این قتل دامن بزنم، اگر ابراهیم آرزو توسط افراد سید منصور نادری کشته شده باشد، واقعیت این است، کسانیکه دیروز در قدرت شریک سید منصور نادری بودند و امروز از مخالفان سید منصور نادری استند، در کشتن ابراهیم آرزو نقش دارند و کشتن ابراهیم آرزو را عملی کردهاند.
من از چه وقت و چرا با سید منصور نادری ارتباط دارم؟
من فعلا از سرشناسترین فرزندان حاجی اسماعیل و از چهرههای شناختهشدهی اسماعیلیان استم و با سید منصور نادری ارتباط دارم و دوست استم. چرا دوستی را بر دشمنی با سید منصور نادری ترجیح دادم؟ بررسی من این بود که دشمنی ما با خانوادهی سید منصور نادری برای ما هزینه دارد و دیگران از ما در این دشمنی سوءاستفاده میکنند و مهمتر از همه افراد قوم ما در قریه و قشلاق به ما زور میگفتند و ما را اذیت میکردند، بدون اینکه سید منصور نادری اطلاع داشته باشد. بنابراین برای اینکه دست سوءاستفادهگران را کوتاه کنم، خواستم با سید منصور نادری نزدیک شوم. بیست و سه سال پیش، وقتیکه دانشجو در دانشکدهی ادبیات بودم، کم کم پیش سید منصور نادری رفتم و بررسی کردم که سید منصور نادری در کل برای اسماعیلیان چقدر فرصت و چقدر چالش بوده است. ارزیابی من این بود و این استکه سید منصور نادری توانسته در جنگیترین و دشوارترین شرایط افغانستان، بخش بزرگی از اسماعیلیان را رهبری کند و از اسماعیلیان حفاظت کند و اسماعیلیان را شریک مناسبات اجتماعی و سیاسی در افغانستان بسازد. درست استکه در موقفهای بلند از اعضای خانوادهی خودش بوده است، اما در ردههای دوم و سوم از هزارههای اسماعیلی نیز شریک قدرت بودهاند.
بر اساس این دو مورد من دوستی و همکاری را با سید منصور نادری و خانوادهاش ترجیح دادم. دوستی من با سید منصور نادری بازی را عوض کرد و دیگر در روستا و دره کسی نمیتوانست از آدرس سید منصور نادری سوءاستفاده کند و ما را آزار بدهد. بخش جالب ماجرا این است، آنهاییکه در گذشته ما را اذیت میکردند که شما چرا مخالف سید منصور نادری استید، امروز انتقاد شان این است چرا دوست سید منصور نادری استی. وقتی شما در دسترخوان و قدرت سید منصور نادری شریک بودید و دوست و همکار سید منصور نادری بودید، دوستی شما با سید منصور نادری بد نبود؟ اما دوستی من فعلا از نظر اینها بد است!
پدرم زنده بود که من پیش سید منصور نادری میرفتم. در آغاز پدرم مخالف بود، اما سرانجام با من موافق شد، یعنی با رفتنم پیش سید منصور نادری مشکلی نداشت و به این نتیجه رسیده بود، بهتر است این دشمنی پایان یابد. من از دیگر برادران خود نمایندگی نمیکنم، فقط از خود نمایندگی میکنم. سالها است با سید منصور نادری در ارتباط استم و در مناسبات اجتماعی و سیاسی داخل اسماعیلیه از موقف اجتماعی و سیاسی سید منصور نادری حمایت میکنم و با او در یک تیم استم.
من مسوولیتی در قبال فکر سیاسی و اعتقاد سیاسی و دشمنی و دوستیهای ابراهیم آرزو و حتا از پدرم را ندارم. دوستی و دشمنیهای ابراهیم آرزو متعلق به خودش است و هیچ قضاوتی دربارهی دشمنی و دوستیهایش ندارم و شریک دشمنی و دوستیهای ابراهیم آرزو نیستم. به ابراهیم آرزو احترام دارم، اما از نظر فکر سیاسی من مخالف فکر سیاسی ابراهیم آرزو استم، زیرا حزب خلق را یک حزب تندرو قومی میدانم که استوار بر پشتونیزم بود و ایدیولوژی کمونیستی را در خدمت قومیت قرار داده بود. من از نظر فکر سیاسی، سازایی استم. فکر سیاسی ما از طرف سران حزب خلق آسیب دیده است و طاهر بدخشی رهبر سازا توسط حفیظالله امین که یک خلقی بود، کشته شده است.
شخصا من با سید منصور نادری در گذشته و اکنون هیچگونه دشمنیای نداشته و ندارم و نیاز به دشمنی نمیبینم. کسانیکه از فرزندان حاجی اسماعیل و… خود را مخالف و دشمن سید منصور نادری قلمداد میکنند، تصمیم خود شان است و من قضاوتی ندارم.
مخالفان سید منصور نادری توطیه میکنند که یعقوب یسنا توسط سید منصور نادری خریده شده است. این نظر، کاملا دروغ است، من همتیمی سید منصور نادری استم و هیچگونه معاملهی پولیای در ارتباط من با سید منصور نادری وجود ندارد. طبعا وقتیکه در یک تیم بودی، اگر فرصت بشری، سیاسی، اجتماعی و اقتصادیای وجود داشت، تو نیز شریک آن فرصت استی، اگر مشکلات وجود داشت، تو نیز باید آن مشکلات را تحمل کنی. من از کسانی نیستم، روزیکه فرصت سیاسی و اجتماعی برای سید منصور نادری فراهم بود، با او باشم، روزی که سختی و مشکل بود و فرصتی نبود، در جمع مخالفانش بپیوندم. من صادقانه، آگاهانه و بدون هیچگونه ناگزیریای در تیم سید منصور نادری استم.
مخالفان سید منصور نادری به من پول و اسپانسر کانادا را پیشنهاد کردند و گفتند با ما بیا، اما گفتم اشتباه فکر کردهاید، من آگاهانه با سید منصور نادری استم، ربطی به پول و… ندارد. این نوشته را حتما میخوانند، اگر گفتند دروغ میگویی، صدای فردیکه به نمایندگی از آن جمع با من صحبت کرد، پیشم است.
جدا از مناسبات سیاسی و اجتماعی، شخصیت سید منصور نادری و رفاقتش نیز برای من جذاب است، زیرا او با فرهنگیان و نویسندگان زود رفیق میشود. در رفاقت خود خوشبرخورد و گرم و فعال است. من رفیق شخصی سید منصور نادری نیز استم.
به نظر من ما اسماعیلیان یک اقلیت مذهبی استیم، بهتر است تنشها را در جامعهی خود کم کنیم، اهل گفتوگو و مدارا باشیم. انرژی و نیروی خود را به جای دشنام به سید منصور نادری، برای خود و خانوادهی خود مصرف کنید، برای فرزندان تان مفید است. فعلا سید منصور نادری و خانوادهاش در قدرت افغانستان سهم و حضوری ندارد، کل افغانستان از شما و در اختیار شما است، خدا شما را شجاعت و قوت بدهد، وزیر و رییس شوید. هر تنبلیای خود را به گردن سید منصور نادری نیندازید.