نویسنده: نوید صادق
همۀخوانندگان گرامی در بارۀ حزب تحریر آگاهی و آشنایی دارند؛ حزبی، افراطی، تندرو و استخباراتی که به اساس یک ایدئولوژی مبهم و فاقد پشتیوانۀ علمی و عملی ایجاد شده است. این حزب از نظر تواناییهای تئوریک در مقایسه با سازمانهای دیگر به فقر شدیدی مبتلا است، نه چهرههای مشهور، مطرح و دانشمند را در خود جای داده است و نه کتابها و آثار پرخواننده و مطرح را تقدیم جامعه اسلامی و پیروان خود نموه است. تمام فعالیتها و برنامههای تئوریک این حزب، طی نزدیک به یک قرن، از چند رسالۀ حزبی و بیمحتوا فراتر نرفته است. چون چهرههای عمده و اصلی این حزب، همیشه مخفی بوده و بهنامهای مستعار، رمزگونه، و نقابدار ظاهر شدهاندکه قبل از اینکه از یک جریان مشروع دینی نمایندگی کند، از سازمانهای استخباراتی جهانی نمایندگی میکنند، چون پنهان کردن چهره افراد ذیل برنامههای شومی استخباراتی معنا مییابد تا دین و مذهب!
این حزب همان گونۀ که فاقد شخصیتهای معروف و اندیشمند است، همچنان در جامعه هم دنبال آدمهای بیسواد، کمسواد و لحاظ شخصتی بداخلاق و کینهیی میروند و پای آنها را به این حلقه میکشانند. به همین دلیل این حزب پس از حدوداً یک قرن فعالیت فکری و سیاسی، کوچکترین دستآورد علمی و عملی نداشته است. اما شعارهای جذاب وآرمانگرایانۀ این حزب برای جوانان سادهلوح، فاقد تحصیلات و مطالعات عمیق در افغانستان مؤثر تمام شده است که در بخشی از قلمرو افغانستان ریشه دوانیده و در حال رشد وصفآرایی مجدد هستند. اگرچه دیده شده بود که این حزب از شخصیتها، رهبران و برنامههای دیگر گروهها حمایت نمیکند، چون بیعت را صرفاً به خلیفه میدانند؛ اما همین که گروه طالبان قدرت را بدست گرفت، این حزب حمایت خود را از این گروه اعلام کرد و در چندین نشستها، ابراز خوشحالی کردند. در حالیکه مهمترین چهرههای حزب در نظام جمهوری فاسد و تبهکار گذشته، رئیس، استاد، مشاور و کارمند دولت بودند. اینک پس از سه سال حاکمیت گروه طالبان این حزب تازه متوجه شده است که از امارت طالبان سود نمیبرند، اینک راه انتقاد را در پیش گرفته اند. تجربه تاریخی این حزب نشان میدهد که برافراشتن پرچم دشمنی با سازمانها و جریانهای اسلامی و دسیسه علیه آنها شعار همیشگی این حزب بوده است. این حزب در طول عمر خویش بهغیر از تفرقهاندازی در میان مسلمانان، هیچ خدمتی برای اسلام ومنافع مسلمین انجام نداده اند؛ همچنان پیروان این حزب در طول عمرشان، یک بارهم در سنگر دفاع از اسلام علیه استعمار و کفار ایستاد نشده اند.
همهگان بدین نظرند که حزب التحریر یک گروه ایدیولوژیک وخطرناک است، چون بهغیر از خودشان، هیچکسیرا مسلمان و مؤمن نمیداند وحقانیت را محصور در حزب خویش میپندارند وگروههای دیگر را بر محور باطل قلمداد میکند. از این جهت با سازمانهای دیگر در خفا وآشکار دشمنی میکند، چون ذات ایدیولوژی پیش از اینکه دوست بگیرد، برای خود دشمن انتخاب میکند. مبانی و اساسات هر ایدئولوژی به اساس دشمنی استوار است، یک ایدیولوژیست میتواند بدون داشتن یک دوست زندگی و به حیات خود ادامه دهد، اما نمیتواند یک ثانیه بدون دشمن زنده بماند و نفس بکشد. تصور ایدیولوژی بدون داشتن دشمن ناممکن و محال است. برای همین افراد ایدیولوژیک و مطیع برای خلق زیبایی و خیر بشر فعالیت نمیکنند، بلکه آنها برای شکست دادن یک دشمن فعالیت میکنند و اگر دشمن نداشته باشند، آن را در ذهن خود حتماً خلق مىکنند و افکار مردم را بهطرف آن مسیر میدهند. کار ایدیولوژی خلق توهم و نفرت در میان مردم جهان است. به همین دلیل میگویند که دین (اسلام) ایدیولوژی نیست، دین میتواند بدون دشمن زندگی کند، دین پیش از هرچیزی به حقیقت انسانیت بها میدهد، چه در جهان اسلام وچه در جهان بشریت (وآیه ولقد کرمنا بنی آدم میخواند). خوب متوجه شوید بطور عیان مشاهده خواهید کرد که احزاب ایدیولوژیک یک دشمن را خیلی بزرگ جلوه میدهد، و طوری به مردم وانمود میکند که گویا آن دشمن اصلاً بوی از انسانیت نمیبرد. مانند ایدئولوژی کمونیزم که نظام سرمایه داری را ماشین انسان خواری معرفی میکند. این احزاب به هر نوعی کوشش میکنند، ذهن افراد را توسط بد بودن دشمن مسیر دهند و از طریق مغالطه و وارونه کردن آشکارو پنهانکاری حقیقت، قضیه را دگرگونه جلوه دهند. واز جهت دیگر افکار درون حزبی و ایدیولوژیکپندار کمال دارند، یعنى باورمند به کامل بودن قانون حزبی خویش هستند (همانند آنکه حزب التحریر قانون خویش را عین دین معرفی میکند، و مشرف بزرگ ایشان هم عین الدین است) ، چون که خاصیت ایدیولوژی روشن بودن و صریح بودن است، همه چیز را صاحب ایدیولوژی (در قالب مغالطه) بهشکل واضح در خدمت عقل دیگران قرار می دهد، به همین خاطر فرد ایدیولوژیست فکر میکند همه چیز را میداند، او سخت باور دارد که بهجز او همه در اشتباه اند و جز او هیچکسی در جهان به حق نرسیده است. این پندارکمالگرایی، هنر و تفکر بشر را گمراه میکند، شخص ایدیولوژیست در حالی که فکر میکند میداند، ولی متأسفانه شدیداً نادان و احمق بار مىآید، او پندار کمال دارد و ایدیولوژی با دادن افکار پخته شده، عقل او را پر کرده و به گفتهی علامه محمد اقبال لاهوری تفکر و روح او را گرفته است. به همین خاطر شخص از اثر میافتد و هرگز در طول تاریخ هیچ تفکر سازمانی و ایدیولوژیک دانشمند و متفکر بزرگ و بدرد بخور تقدیم بشر نمیکند. برای فکر کردن در یک سازمان باید رهبر شد و وظیفهی پختن فکر را به دوش گرفت، اما در چنین سازمان فقط یک نفر میتواند چنین وظیفهیی را داشته باشد و تمام افراد مانند یک گلهى گوسفند به دنبال او روانند و از پندار کمال مست و ملنگ میباشند.هیچ بیماری بدتر از این نیست که شخص فکر کند، همه چیز را میداند و دیگران به صورت عمومی غلط میگویند.
به هرروی، اصل بحث ما این است که این جریان استخباراتی و به ظاهر اسلامی در بسیاری از نقاط افغانستان به ویژه بدخشان فعالتر شده اند و در اینجا به شماری از چهرههای مرموز و استخباراتی این جریان اشاره کوتاه میکنم:
یکی از افراد و و ظاهراً تئوریسن این حزب «قاری عین الدین منیب» است. او باشنده اصلی شهرستان شهدای- بهارک استان بدخشان است که بیشتر عمر خویش را در این حزب صرف کرده است، مغز متفکر حزب التحریر در شمال افغانستان گفته میشودکه هژده سال قبل به صفت کادر علمی در دانشگاه تخار جذب گردید، این چهرۀ مخفی و پنهان حزب تحریر که کمتر در انظار عمومی ظاهر میگردد وبه ندرت در تصاویر دیده می شود، یکی از تیوریسنهای عمده حزب تحریر بوده وشخص هوشیار ومرموزی است که در پشت صحنۀ تمام گردهماییها وحلقههای حزب تحریر به صفت مشرف بزرگ عمل مینماید. وی فرد مکار و محیلی است که از هر گرفتاری خود را نجات میدهد و بیشتر شاگردان وی در زندانهای شمال زندانی هستند و وی حلقات مهمی را در طول هر هفته در کابل رهبری میکند ویکی از مخلصان وی بنام »تاجالدین« مشهور به «شیخ طیب» که یکی از یاران دست راست «سیف الله مستنیر« هم میباشد.
حلقات درس را در کابل تنظیم نموده وعین الدین منیب(که درمیان ایشان عین-دین مشهور است) بهجای درسهای دانشگاه تخار به کابل رفته وبه صفت مشرف بزرگ درس ارایه میکند وشاگرد دیگر وی طاهر حمیدی حلقات تخار وبدخشان را سرپرستی مینماید.
این چهرۀ کار کشته حزب التحریر با وجود آن که وظیفه اصلیاش بهصفت استاد در دانشگاه تخار است و از این نشانی حقوق میگیرد؛ اما بیشتر وقت خود را بهکارهای حزبی و جلب و جذب حزب تحریر در کابل و سایر ولایتهای شمال میگذراند. موصوف حامل چندین نام مستعار است و از جمله مترجمین درجه اول حزب التحریر وفرد نزدیک به سخنگوی حزب التحریر «سیف الله مستنیر» میباشد که تعدادی زیادی از کتابهای حزب التحریر را به فارسی ترجمه نموده است و مقالات زیادی به فارسی در مجله خلافت وامت وسایت حزب التحریر نشر نموده است که از جملهی عناوین آن: کمالگرایی خطرات و راهای حل آن، نقش انفاق در پیشرفت دعوت اسلامی، تفاوت شورای اسلامی و غیر اسلامی. از اینکه اعضای عمده حزب التحریر اشخاص سازمانی هستند، تمام فعالیتهای خویش را در خدمت حزب قرار میدهند؛ چون اینها معاش از دولت میگیرند و کار به حزب تحریر میکنند و نام آن را میگذارند «اسلام ناب». به باور ایشان تمام کشورهای اسلامی –از اینکه خلیفه ایشان را اطاعت نمیکنند- دارالکفر است، بهشمول مکه ومدینه وتمام داشتههای مسلمانان را یکسره ناچیز میشمارند به شمول نماز جماعت ونماز جمعه وبرای قناعت مخاطبین خویش که اکثراً کم سواد هستند ویا سکوت میکنند و عربده خلافت سر میدهند.
مردم مسلمان افغانستان را اختلافات حزبی همواره رنج داده و از این ناحیه مردم قربانی زیادی گرفته است ودر طول سالیان گذشته با آنکه بیشتر از هفتاد حزب در افغانستان فعالیت نموده است؛ ولی نتیجۀ آن جز تفرقه واختلاف چیزی نبوده است. این حزب روزی درد سرساز خواهد و یک بار دیگر وسیله و ابزار دست سازمانهای جهنمی جهانی خواهد شد.
حزبالتحریر بهطالبان: تعامل با ازبیکستان نشاندهندهای حمایت از حکام ظالم است