نویسنده : گیتی مهستی و شمس الرحمن فروتن
تاجیکان یکی از قدیمیترین و بومیترین باشندگان وشهروندان افغانستان هستند که شخصیتهای بزرگی را در عرصه ملی و بین المللی تقدیم جامعه بشری نموده اند. در عرصه دین، اخلاق، عرفان، ادبیات، حکمت و فلسفه از افراد مانند امام اعظم ابوحنیفه، امام بخاری، امام ترمزی، امام نیشاپوری، امام جوینی، امام سرخسی، امام غزالی، مولانا جلال الدین بلخی، ابن سینا بلخی، سنایی غزنوی، البیرونی، رودکی سمرقندی، عمر خیام، حافظ شیرازی، فردوسی طوسی، خواجه عبدالله انصاری، خلیل الله خلیلی، رهنورد زریاب و غیره می توان نام برد. در عرصه سیاست و نظامی گری از افراد مانند ابومسلم خراسانی، لیث صفار، حسن صبا، امیر اسماعیلی سامانی، نظام الملک، طاهر فوشنجی، خالد برمکی، حبی الله خان کلکانی، استاد ربانی و احمدشاه مسعود و غیره می توان نام برد. اینها نه تنها مایۀ افتخار تاجیکان افغانستان و جهان اند، بلکه مایۀ افتخار تمدن و فرهنگ بشری اند.
شخصیتهای تاجیکان در ادوار گوناگون تاریخ از دیروز تا امروز در برابر استبداد داخلی استعمار خارجی مبارزه نموده و از سرزمین شان شجاعانه دفاع نموده اند، یکی از این رادمردان مبارز و آزادیخواه تاجیک، فرمانده عبدالحی حقجو مشهور به «آمر صاحب الحاج استاد عبدالحی حقجو» است.
استاد عبدالحی حقجو یکی از مبارزین و نامداران عرصه عدالتخواهی بود که به حیث آمر عمومی جبهات جمعیت اسلامی افغانستان به رهبری استاد برهان الدین ربانی و قهرمان ملی کشور در استان بغلان نقش آفرینی کرد. استاد «عبدالحی حقجو» فرزند عبدالعزیز در سال ۱۳۳۱ خورشیدی در شهرستان نهرین از توابع استان بغلان در یک خانواده متدین، مسلمان و علمدوست دیده به جهان گشود.
او تعلیمات ابتدائی و متوسطه را الی صنف نهم در مرکز شهر نهرین فرا گرفت و صنف دهم را در لیسۀ خوست فرنگ و صنف یازدهم و دوازدهم را در لیسه عالی صنایع کابل به پایان رسانید. زنده یاد حقجو در سال (۱۳۵۳) الی (۱۳۵۶) به صفت استاد در مکاتب شهرستانهای خوست فرنگ و جلگه ایفا وظیفه نموده و مصروف آموزش و تدریس فرزندان وطن بود.
سپس با تجاوز اتحاد جماهیر شوروی وارد میدان جهاد و صحنههای سیاسی و جغرافیای کشور شده و دوشادوش مجاهدین شهرستانهای اندراب آغاز به مبارزه کرد و طی مدت مبارزه و پیکار برای آزادی کشور ضربۀ بزرگی را بر دشمن وارد نمود.
فتح فرقه بیست نهرین، امکانات وافری را در اختیار مجاهدین قرار داد و روحیه قوی در قلب مجاهدین توسعه یافت که خُرد و بزرگ این مردم یکی پی دیگر در صف جهاد تنظیم میگردید. سپس بخاطر تنظیم مجاهدین و ایجاد قرار گاههای نظامی در چندین نقاط پرداخت که میتوان به عنوان نمونه از «غند طارق بن زیاد (رح)» و تشکیل قطعات متحرک و ضربتی دیگر نام برد که در عرصۀ دفاع از سرزمین و نوامیس ملی تأثیر بسزایی داشته است. موصوف نه تنها در عرصه نظامی؛ بلکه در عرصۀ، تأمین امنیت منطقه، تنفیذ احکام واقعی الهی، اعمار و بازسازی، پرورش معارف و مدارس، خدمات عمومی زیادی را انجام داد که زبان زد عام و خاص مردم آن مناطق است. سپس با پیروزی مجاهدین و به میان آمدن حکومت اسلامی افغانستان از طرف مقامات رهبری دولت که در رأس آن استاد برهان الدین ربانی رئیس جمهور و احمد شاه مسعود وزیر دفاع قرار داشت، به صفت استاندار استان بغلان، فرمانده فرقه (بیست) و آمر عمومی جمعیت اسلامی در استان بغلان تعیین گردید.
استاد عبدالحی حقجو، بعد از مبارزات و فعالیتهای طولانی سرانجام در سال (۱۳۷۴) هجری خورشیدی بیمار شد و در کشور مداوا نگردید و سرانجام جهت درمان ابتدا به کشور هندوستان و سپس عازم فرانسه شد. بعد از صحتیابی نسبی از فرانسه دوباره به کشور و زادگاه خویش برگشت.
پس از پنج ماه، بیماری او دوباره اوج گرفت و اینبار جهت تداوی عازم کشور ازبکستان گردید؛ اما با کمال تأسف به تاریخ ۲۳عقرب ۱۳۷۵، در کشور ازبکستان دار فانی را وداع گفت و پیکرِ او به صورت شکوهمند در قریه نوآباد شهرستان نهرین به خاک سپرده شد.
از زنده یاد حقجو خاطرات فروانی از دوستان و همسنگرانش نقل شده است که در اینجا به عنوان مشت نمونۀ خروار به خاطرات و یادوارۀ یکی از دوستان و همسنگران آن فرمانده اشاره میکنم:عبدالکریم محمدی یک تن از دوستان و همسنگران عبدالحی حقجو میگوید:«عبدالحی حقجو، پارسیگوی، سخنور و اهل ادبیات و مطالعه بود، بیشتر کتابهای حوزه ادب فارسی، تاریخ ادبیات و تاریخ تاجیکان، کتابهای سیاسی و اسلامی را مطالعه مینمود. زبان رسا و شیوا داشت و سخنور شایسته دوران خود بود. با بودجه شخصی خود در شهر کهنه شهرستان نهرین استان بغلان مکتب ساخت و مردم محل بالخصوص دختران را برای رفتن به مکتب و تحصیل تشویق مینمود. مُبلغ دین و هواخواه پیشرفت بود که همواره صدایش در بلندگوهای مسجد برای تشویق دختران و جوانان بخاطر رفتن به مکتب و آموختن علم و دانش شنیده میشد. آمر صاحب حقجو، خلق و خوی نیکو داشت باصلابت، متین و بردبار بود. بزرگ مردی که با همه مردم خوش رفتار بود و همیشه لبخند بر لب داشت. در منطقه تحت فرماناش امنیت کامل برقرار بود و مردم با ذهن آرام بهدور از جدالهای حزبی، قومی، قتل و کشتار و سرقت با خوشبختی به زندهگی خود ادامه میدادند. دست و زبان ظالم نزدش کوتاه بود. هر از گاهی که ایشان به قندز میآمدند، به خانه ما سری میزدند و زمانی که ما به بغلان میرفتیم، به منزل محترم تشریف میبردیم. آشنایی ما از دیر زمانی شکل گرفته بود، آن وقت که حقجوی دلیر برای آزادی مردم و این ملت سینه سپر نموده بود و در برابر شوروی چون شیر میرزمید شجاعت و بزرگی از جوانی در چشمانش موج میزد و حس وطن دوستی او را، به راه مقدس مبارزه کشانده بود. در زمان جنگهای و رقابتهای حزبی، عبدالحی حقجو، قاری رحمت الله و آمر صاحب احمدشاه مسعود با همدیگر همکاریهای نظامی در مناطق، بغلان، قندز، کاپیسا، پروان مناطق دیگر داشتند. بعد از شهید شدن قاری رحمت الله ، قوماندان عبدالوهاب، برادر کلانم ملا محمد نظر جایگزین ایشان شدند. در مناطقی که همراه، همباور، همیار و همفکر بودیم، و عبدالحی حقجو در مناطق ذیل بود رهبر ما بود: جنگ دوشی و کهلگی در پلخمری، کوه رفعک در بغلان، کنده پیج، جنگ شهر کهنه و شهر جدید، گرداب، جنگ نهرین، جنگ قندز، خان آباد، قلعه زال . در همهی مبارزات شاهد دلیری و عشق پاکاش برای آزادی وطن و مبارزه برای مردم بودم. در جنگ پلخمری، زمانیکه ما در محاصره قرار گرفتیم، احمد شاه مسعود همراه با قوماندان پناه از پنجشیر، داکتر عبدالله، قمندان امیر از قندز و نیروهای قاری رحمت الله به کمک و یاری ما شتافتند و ما را از محاصره نجات دادند. همۀ مبارزات در ذهنم حک شده، وقتیجایی از مبارزه و شجاعت یاد میشود، برق چشمانش به یادم میآید که چطور مانند پلنگی که خانهاش را کلاغان محاصره کرده باشد، نعرۀ پیروزی سرمیداد و با نترسی تمام دشمن را شکست میداد. آخرین مبارزۀ که از او به خاطر دارم در جنگ با طالبان در مناطق سالنگها بود که خوشبختانه طعم شیرین پیروزی را مزه نمودیم و اشک خوشحالی از چشمان حقجو جاری شد. شما با بازکردن صفحه یک عمر یاری و نزدیکی من با بزرگ مرد خراسانی یعنی عبدالحی حقجو اشک شوق و حسرت را درچشمانم جاری ساختید، برای من افتخار بزرگی است که همسنگر رزمندۀ نیکنام و شجاع تاجیک تبارم یعنی الحاج عبدالحی حقجو بودم و از او مبارزۀ حقیقی، انسان دوستی، عشق به وطن و هموطنان ام را آموختم.
شهید حقجو اهداف بزرگ و آرزویهای بلندی داشت. میگفت: زندهگی باشد و ببینم وطن آزاد است دیگر آرمانی ندارم. متاسفانه و هزار افسوس بیماری سرطان مجالش نداد و در ۲۳ عقرب ۱۳۷۵ دارفانی را وداع گفت. جای خالی اش ماند و هیچکس تا امروز نتوانست جایش را پر کند درد عمیقی به سینۀ ما و وطن گذاشت. رفت وداع کرد و ما مبارزی به این بزرگی را زود و ناخوشآیند از دست دادیم.» یاد اش گرامی و راه اش پایدار باد.