نویسنده: امین فرهنگپور
۲۰ مهر/ میزان تولد حافظ است. او را میتوان به حق، صدای سخن عشق در ادب پارسی، دُردانهی ادبیات پاسی و چیرهدستترین غزلسرای زبان پارسی نامید. حافظ نه تنها شاعر پارسیگوی و متعلق به ایرانزمین است؛ بلکه شاعر جغرافیای پارسی و همهی نسلهاست. به همین سبب از حافظ میتوان به «حافظ زمانهها» تعبیر کرد. چرا که او حافظه و حافظهی زبان پارسی؛ زبان یک تمدن بزرگ و باشکوه است.
حافظ نه تنها در جغرافیای پارسی، بلکه در دنیای غرب هم از جایگاه بلندی برخوردار است. شعر حافظ موجب پیوند عمیق فرهنگ و ادب پارسی با اندیشهی فلسفی غرب شده است. چنانکه گوته، نویسندهی معروف آلمانی، آشنایی با حافظ را تولد دوبارهی خودش میداند. نیچه، ویکتور هوگو و آندره ژید از شیفتگان حافظ بودند.
ویکتور هوگو حافظ را شاعر دلها میخواند.
تابناکی، سترگی و فراگستر بودن زبان پارسی را میتوان در بلندای شعر حافظ دید و فهمید. یا به سخن دیگر، شعر حافظ را میتوان اشراق شکوهمندانهی نور بر صفحهی ادبیات پارسی دانست. غزلسرایی ناهید صرفهیی نبرد/ در آن مقام که حافظ برآورد آواز
شورآفرینی، صیقلزدگی کلمات، ظرافت، مضامین بکر و جدید، کمگویی و گزیدهگویی، وجاهت، معرفت، وارستگی، بهکاری حکمت و اندیشهی حکیمانه از ویژگیهای بارز شعر حضرت حافظ است. به همین سبب، مِهر حافظ هنوز هم در اعماق وجود و شعرش در ذهن و زبان مردم جهان جاریست؛ شعریکه ترنم نغمهی جانفزای آن همراه با عشق، معرفت و رندانگی، روان هر صاحبدلی را به سوی تعالی و کمال میکشاند.
در آسمان نه عجب گر به گفتهی حافظ
سرود زهره به رقص آورد مسیحا را
سخن او هنوز هم برای جامعه و مردم مان تازگی دارد؛ اینکه او بساط علمفروشی، تظاهر به ریاکاری و دینفروشی را نگسترد و خیلی هم جسورانه و بیباکانه، منش ریاکارانهی مردم زمانهاش را نقد کرد و به «طعن» و «طنز» آنها را «زاهدان خودنگر» و «محتسبان مینا» نامید.
در میخانه ببستند خدایا مپسند
که در خانهی تزویر و ریا بگشایند
خواجهی رندان جهان، تحجرمشربان، ریاکاران، سطحیاندیشان، دینفروشان و توبهفرمایان را با الفاظ ملیح و لطیف، پند داد و با تبر «عقلانیت نقاد» بر فرق بتِ ریاکاری و دینفروشیشان کوبید و ابهت و هیمنت آنها را درهم شکست.
واعظان کاین جلوه در محراب و منبر میکنند
چون به خلوت میروند آن کارِ دیگر میکنند
مشکلی دارم ز دانشمندِ مجلس باز پرس
توبهفرمایان چرا خود توبه کمتر میکنند؟
او از بند تقلید، تظاهر و تعلقات زمانهی خویش رهایی جست و با کمال آزادگی از کوچهی رندان جهان گذر کرد و به حق که خواجهی رندان جهان شد.
فاش میگویم و از گفتهی خود دلشادم
بنده عشقم و از هر دو جهان آزادم
او سطحینگر نبود، شعبدهباز و شاعری هم نبود که مردم را بفریبد؛ بلکه او وخشوری ناظر به درگاه تاریخ بود. آیینهی وجدانش، آیینهی تاریخ بود که گرد و غبار روزگار، دامان پاکش را آلوده نساخت.
او گوهر گرانبهای شعر را به قول«پیر یمگان» هرگز به پای «خوکان» نریخت و در برابر شعر، ادبیات و زبان پارسی تعهد و تمکین داشت. اما حیف است که برخی از منبرنشینان در هنگام تقریر، حضرت حافظ را به میخوارگی و جنون متهم میکنند و به ساحت مقدس او حرفهای تیغدار میفرستند.
بیحرمتی با ساحت خوبان قشنگ نیست
باور کنید پاسخ آیینه، سنگ نیست.