محمد امین فرهنگپور
ابوالفضل محمد بنحسین بیهقی۳۷۴-۴۶۵ش/ ۳۸۵-۴۷۰ق، پژوهشگر، ادیب و تاریخنگار سترگ جغرافیای پارسی است که وی را به عنوان «پدر نثر فارسی» میخوانند. زادگاه اصلی او خطهی بیهق (سبزوار هرات) است؛ او روزگاری را گاهی در غزنی، باری در بلخ، قندهار و هیرمند سپری کرده و کتاب گرانسنگ و ارزشمند «تاریخ بیهقی» را که از اُمّهات نثر فارسی و یکی از منابع معتبر در شناخت تاریخ دورۀ غزنویان است، به رشتهی تحریر در آورده است. بهباور دکتر جعفر یاحقی، عضو فرهنگستان زبان و ادبیات فارسی در ایران، چتر فرهنگی فراگیر بیهقی، منطقۀ خراسان بزرگ و جهان فارسیزبان روزگار مؤلف را به تمامی فرا میگیرد و این میراث مشترک بشری بین اهالی ایران، افغانستان، تاجیکستان و حتی هندوستان، نامبردار است و از این جهت اثری فراملی به شمار میآید که میتواند در تحکیم روابط منطقهیی نقش مؤثری داشته باشد.
دکتر علیاکبر فیاض، تصحیحکنندهی تاریخ بیهقی و استاد ادبیات فارسی در دانشگاه فردوسی مشهد، اثر بیهقی را شاهکار ادب فارسی و نمونۀ خوب تاریخنویسی میداند. از جنبۀ ادبی و سبک نگارش، گیرایی و دلپذیری نثر و ویژگیهای صرفی و نحوی، نثر تاریخ بیهقی از بهترین نمونههای نثر فارسی و اوج بلاغت زبان فارسی شمرده میشود. نثر کتاب، حاکی از تسلط بیهقی به زبانهای فارسی و عربی است و نشان میدهد که وی همۀ شرایط دبیری را داشته است. روش تاریخنگاری بیهقی سخت بدیع است و میتوان آن را یکی از جالبترین و دقیقترین روایتگران تاریخ خراسان بزرگ دانست؛ به همین سبب، کتاب او را از لحاظ دقت در امانت، جز صحیحترین کتابهای فارسی به شمار آوردهاند.
بیهقی خود نیز اثر خود را خواندنی دانسته و مینویسد: «هیچ سخنی نیست که به خواندن نیرزد که آخر هیچ حکایت از نکتهیی که به کار آید، خالی نباشد.» همچنان مینویسد: «سخنی نرانم تا خوانندگان این تصنیف گویند: شرم باد این پیر را.»
بیهقی چون دبیر و رئیس دیوان رسالتِ دستگاه غزنویان و تاریخنگار مشهور عصر غزنویان بود؛ بناءً به واسطۀ دانش گسترده و اطلاعات وافرش در تاریخ و اشتغال در بطن دستگاه حکومت غزنوی و آگاهیاش از امور مملکت داری، کارگزاری سیاستآشنا نیز بود. او که صاحب قلم و کلک خیالانگیز بود، در صناعت دبیری بسیار ورزیده شد و شم انتقادی عمیقی نیز یافت.
وی با درکی واقعگرایانه از مؤلفه فرمانروایی در دورۀ غزنویان، سیاست را به کاربردن «عقل» و «تدبیر» از سوی فرمانروا برای رهبری کشمکشهای داخلی و خارجی میداند. از نظر او، «سیاست، توان و تدبیر حاکم برای گردش بایسته امور است که در این معنا قدرت و ساز و برگ، صرفاً اسباب مملکت داری محسوب میشوند.» او چنان سیاست را امری توأم «تدبیر» و «خرداندیشی» عملی پادشاه میداند که در توصیف بیتدبیری امرا میگوید: «گرد عالم گشتن چه سود؟ پادشاه ضابط باید.»
بیهقی رفتار سلطان را به سنجش میگیرد و با ظرافت و احتیاط؛ اما آشکارا، از «خودرأیی» و «خودکامگی» او انتقاد میکند و اسباب انحطاط سیاسی و نظامی را بیتدبیری پادشاه و ستم و بیعدالتی میداند. او پادشاه مشروع را پادشاهی میداند که دارای بایستههایی چون خرد، شجاعت و عدالت باشد. او همنشینی با خردمندان را میستاید و پادشاهان را از این همنشینی و مصاحبت بینیاز نمیداند و باورمند است که پادشاهان از آن روی که ابزار قدرت را در اختیار دارند، از همۀ مردم در مصاحبت با خردمندان حاجتمندتر استند.
بیهقی، عدالت را غایت آرمانی سیاست میداند و باور دارد که تنها باید از فرمانروای دادگر پیروی کرد و شورش بر پادشاهی که به زور به قدرت رسیده، جایز است. در نگاه بیهقی، علاقۀ وافر سلطان به زراندوزی و گردآوری اموال برای وی از جمله خصائل ناشایست محسوب میگردد.
من به نوبۀ خود، روز بزرگداشت این تاریخنگار و ادیب ارجمند خراسان بزرگ را گرامی میدارم.
روان بیهقی بزرگ، شاد؛ این تاریخنگار فارسی زبان گرامی باد