نویسنده: حمزه امیر/ بخش نخست
مقدمه: بررسیِ مناسبات افغانستان و پاکستان از آن جهت حایز اهمیت است که پس از شکل¬گیری دولت پاکستان، دوکشور همسایه آن¬گونه که شایسته است نتوانستهاند روابط همگرایانه و قابل قبولی داشته باشند. با توجه به تاریخ مناسبات دوکشور، همواره بدبینی، بیاعتمادی، بحران و واگرایی را در اذهان و افکار تداعی میکند. بناً این مقاله در رابطه به نشریه پاکستانی بنام «پاکستان آبزرور» نگاشته میشود که اولین بار در جولای سال جاری عنوان نموده که ارتش پاکستان باید از آنطرف خط دیورند تا کابل پایه تخت افغانستان را اشغال نماید. مناطق فارسی زبانها و هزارهنشین افغانستان به ایران مدغم و مناطق با اکثریت ازبک، در جغرافیای ازبکستان ادغام شود. همچنان دهلیز واخان با طول ۳۵۰ کیلومتر نیز باید به پاکستان تعلق گیرد. قبل از این، ادعاهای نا مناسب دیگری نیز برای تجزیه افغانستان به نشر رسیده که عمدتاً، مهمترین تغییر، ترسیم مرز بین«افغانستان شمالی» جدید و یک «افغانستان جنوبی» جدید است. این در حالی بیان میشود که وضع سیاسی و اقتصادی پاکستان پس از فروپاشی حکومت جمهوری افغانستان و با شدت گرفتن حملات نظامی سخت افزاری تیتیپی به پایگاهای ارتش در خیبر پختونخواه، برای حکومت آن کشور خوب به نظر نمیرسد. پاکستانیها و به خصوص آیاسآی سازمان استخباراتی آن کشور فکر میکنند که با تجزیه افغانستان میتوانند با پشتونستانی که در نتیجه تجزیه این کشور به دست میآید همسایه خوب باشند، در حالیکه آنها پاکستان را هم افغانستان ثانی میسازند.
از طرف دیگر پاکستانیها از یک طرف با هند قدرتمند و با اقتصاد برتر و در حال رشد و از سوی دیگر با گروه افراطی مطلق پشتونستانخواه(طالبان افغان/پشتون) که در سه سال پسین، برای ضربه زدن به پاکستان با تیتیپی همکاری تسلیحاتی و اعاشه میکنند روبرو هستند. در کنار اقتصاد ورشکسته، سیاستهای غلط و ناجور آیاسآی در مورد افغانستان و اقوام بومی و ساکن در این کشور نیز توانسته به نوبه خود زوال پاکستان را نزدیکتر بسازد. از بد و تاسیس کشوری بنام پاکستان، آن کشور همواره تلاش نموده تا یک حکومت مزدور و گپشنو در کابل داشته باشد و این حکومت مزدور همواره میتواند از میان یک قبیله به وجود بیاید.
الف: نقش تاجیکهای افغانستان و آینده پاکستان؛
منابع تاریخی نشان میدهد که تاجیکها از نژاد آریایی و در یک جغرافیای وسیع بنام سرزمین آریانا (ایران امروز، افغانستان، آسیای میانه و مناطقی در جنوب آسیا) زندگی داشته اند. و از لحاظ تاریخی بحیث یک قوم برتر و یک ملتی با زبان فارسی_دری بحیث مردم فرهنگی و دولت ساز، ریشههای طولانی در تاریخ این سرزمین دارند. تاجیکها قدیمیترین باشندهگان افغانستان و یا خراسان زمین اند که زبان، تاریخ، فرهنگ و هویت شان زنده و بیانگر این حقیقت است و حضور فیزیکی و فرهنگی آنان در تمام استانهای افغانستان قابل لمس و رویت است. منابع تاریخی بیان میکنند که این قوم «از تبار آریائیها بوده اند و همواره در مواجهه با سایر اقوام و گروهها با مسالمت و رواداری رفتار میکردند. آنان بعد از ظهور اسلام شهرنشینی شان را نیز ادامه دادند و با زیرکی به ساختار سیاسی بخش خراسان شرقی خلافت راه یافتند تا اینکه بر حکومت ۲۰۰ ساله عباسی شوریدند و سلسله طاهریان را بر فلات ایران حاکم کردند. یکهتازی تاجیکها در عرصه حکومت داری در زمان صفاریان و سامانیان ادامه پیدا کرد. پس از سامانیان و غوریان، در عرصه دولت داری و دولت سازی ضعیف شدند. با تجزیه خراسان در سه دولت شیبانی، صفوی و بابری، پس از ظهور احمدشاه درانی از فرماندهان نادر افشار در خراسان، نقش تاجیکها در مرکز و محور قدرت و دولت ضعیف شد. از یکطرف استعمار بریتانیا و از سوی دیگر روسیۀ «بلشویک_کمونیست» به عنوان عوامل خارجی نقش بسیار سازندهای در تضعیف و راندن تاجیکها از قدرت و حاکمیت و تضعیف زبان و فرهنگ آنها، به خصوص زبان فارسی دری داشتند.»(ساناز عباسیان، پژوهشگر مرکز آینده پژوهی جهان اسلام)
استعمارگران شرق و غرب نهایت تلاش خود را برای تضعیف فرهنگ و زبان تاجیکها نمودند و آنها سپس این سیاست را به وارث سیاستهای استعماری خود، ایالت متحده امریکا منتقل کردند. از سوی هم تاجیکها گروه عمده قومی در افغانستان هستند و استانهای کابل، پروان، کاپیسا، پنجشیر، بغلان، کهندژ، سمنگان، تخار، بدخشان، بلخ، سرپل، جوزجان، فاریاب، غور، بادغیس، هرات، نمیروز، فراه، پکتیا، گردیز، غزنی، وردک، لوگر، ننگرهار، کوهنر(کنر) و لغمان، مناطقی هستند که تاجیکها در آن عملاً زندگی دارند. در برآورد جدیدی که در سال ۲۰۱۷آژانس اطلاعات مرکزی آمریکا به صورت پیمایشی انجام و شهروندان دو زبان اول افغانستان را مورد پرسش قرار دادهاست، «فارسی_دری به عنوان زبان مادری و زبان رابط و مورد استفاده ۸۹ درصد مردم معرفی شدهاست.» اما امروزه گفتمان داخلی تاجیکها در تناقضات مهمی گرفتار است. تعریف ناروشن از برنامههای قوم تاجیک، از جمله ساختار غیر قبیلهای، شهرنشینی و فرهنگ محافظه کاری، پراکندگی جمعیت، نبود تشکیلات سیاسی منظم و مدرن، ناتوانی در یکپارچگی و نبود یک رهبر و زعیم کریزماتیک و نبود انسجام درونی میان رهبران تاجیک است.
گذشته از این، واقعیت این است که هیچ کسی تا اکنون نفوس واقعی افغانستان و اقوام آنرا نمیداند، ولی «رژیم های تمامیتخواه افغانستان در یک سده اخیر از ترس اینکه تعداد اقوام منصوب به آنها در اقلیت بود، هرگز حاضر به سرشماری نفوس نشدند و برخلاف تا که توانستند ارقام دروغین و جعلی را به دست نشر سپردند تا از این طریق قدرت و امتیازات بیشتر به کمک خارجیها بدست آورند. اولین آمار جعلی نفوس در زمان ظاهرشاه و بعد داوود خان و سپس حفیط الله امین به نشر رسید. سلیمان لایق که در رأس اکادمی علوم در زمان حاکمیت حزب دموکراتیک خلق قرار داشت، ارقام جعلی به حکومت شوروی داد که نفوس پشتونها را ۵۵ درصد نشان داده بود.
در ۲۰ سال اخیر، افکار جهانی را زلمی خلیلزاد، حامدکرزی، غنی احمدزی و دهها مهرههای درشت و نادرشت پشتون، با ارقام جعلی گمراه ساختند تا امتیازات سیاسی و مالی برای یک قوم خاص بدست بیاورند. از نگاه دیگر، تاجیکها شاید یگانه مردمی در افغانستان باشند که از دو چیز بیشتر خجالت میکشند: اول اینکه در انظار عمومی خود را تاجیک معرفی کنند، زیرا فکر میکنند این یک نوع قوم پرستی و تعصب است. دوم اینکه میشرمند تا نفوس واقعی مردم خود را بیان کنند. به آنها چنان دروغهای سیاسی تلقین شده که تاجیکها کمتر از پشتونها اند. وقتی تاجیکهای افغانستان آمار نفوس شان را از زبان رییس جمهور تاجیکستان و روسیه شنیدند، بسیاری آنها نه تنها استقبال نکردند، بلکه متعجب هم شدند. اگر کسی به ارقام ۴۷ فیصد پوتین و ۴۶ فیصد امام علی رحمان شک داشته باشد، شاید بهتر است بجای نگرانی برویم بسوی نفوس شماری عملی و معیاری تا معلوم شود که کدام قوم در اکثر و اقلیت قرار دارد تا دست ارقام بازان جعلی داخلی و خارجی قطع شود.» (هارون امیرزاده، شبکه اطلاع رسانی افغانستان)
این در حالیست که محمد اکرام اندیشمند از تاریخ نگاران معروف افغانستان در مورد ضعفهای سیاسی و عدم ایجاد روابط جهانی تاجیکها مینویسد«تاجیکها در کسب اقتدار و حتی حفظ اقتداری که به خصوص در دو دورۀ کوتاه در اوایل و اواخر سدۀ بیستم میلادی در افغانستان دست یافتند، اما از حمایت خارجی که هزینۀ پایداری اقتدار آنها را تامین کند، برخوردار نشدند. در حالی که بر عکس، مخالفین حکومت و محوریت سیاسی آنها در هر دو دوره از سوی کشورهای خارجی به خصوص پاکستان، دولتها و کشورهای عرب ثروتمند همسو با پاکستان و حتی آمریکا و انگلیس مورد حمایت گسترده قرار گرفتند و در سایۀ این حمایت نظامی و مالی به کابل پایتخت افغانستان دست یافتند. بخشی از نبود حمایت خارجی به ضعف و ناتوانیهای درونی تاجیکها و نخبگان سیاسی و اجتماعی تاجیکها بر میگردد. تاجیک ها در هیچ دوره ای به خصوص در دو سدۀ اخیر موفق نشدند تا حمایت و همکاری قدرتها و منابع خارجی را بسوی خود معطوف دارند. تاجیکها هیچگاه در لابیگری که یکی از شیوههای مهم و تاثیر گذار در جلب حمایت کشورهای صنعتی و مقتدر غربی و اروپایی در کشورهای شرقی و آسیایی به خصوص کشورهای اسلامی است، موفق نبودند. حتی هیچ برنامهای در این مورد نداشتند. افزون بر ناتوانی و ناکامی تاجیک ها در کسب حمایت خارجی و لابیگری موفقانه در این جهت، بزرگترین ضعف، خبط و ناکامی آنها در عدم تغییر دیدگاه و سیاست پاکستان بود که با تاجیکها سر دشمنی و خصومت گرفت. آنها به خصوص رهبران شان در چهل سال اخیر نتوانستند پاکستان را قانع سازند که تاجیکها با پاکستان دشمنی ندارند. از آن گذشته، برای آمریکاییها دولت مجاهدین که توسط استاد ربانی و احمدشاه مسعود رهبران تاجیکتبار افغانستان تشکیل یافته بود از منظر هویت تباری نیز قابل قبول نبود. آمریکا با نگاه از عینک پاکستان به افغانستان و به عنوان وارث سیاستهای بریتانیا در این منطقه، افغانستان را کشوری با هویت عمدتاً پشتون تلقی میکرد و رهبری دولت را حق انحصاری این هویت در جهت ثبات سیاسی می پنداشت. این تلقی هنوز در سرخط سیاست افغانی آمریکا قرار دارد و تغییری در این سیاست مشاهده نمیشود. استاد ربانی و احمدشاه مسعود به عنوان رهبران اصلی تاجیکتبار دولت مجاهدین و دولت اسلامی افغانستان نتواستند پاکستانیها را قانع بسازند که با آنها مشکل لاینحل و خصومت ندارند. وزارت دفاع پاکستان احمدشاه مسعود وزیر دفاع دولت اسلامی و شخصیت اصلی حاکمیت را در اسد ۱۳۷۱(جولای ۱۹۹۲) رسماً به دیدار از پاکستان دعوت کرد، اما وی در پاسخ بدعوت وزارت دفاع پاکستان، جنرال عبدالرحیم وردک رئیس ستاد مشترک ارتش را فرستاد. این دعوت فرصت مساعد برای مذاکرات اساسی و گسترده از سوی احمدشاه مسعود با مقامات نظامی پاکستان محسوب میشد که گردانندۀ اصلی سیاست کشورشان در مورد افغانستان بودند.» (محمد اکرام اندیشمند، تاجیکها افغانستان و چالش اقتدار سیاسی،۲۳ اسد ۱۳۹۶) و همچنان جنرال پرویز مشرف زمامدار وقت پاکستان پس از حمله آمریکا و سقوط حکومت نخست طالبان، در مورد حمایت پشتونها گفته بود: «امتناع از همکاری با طالبان برای ما ممکن نبود. چون طالبان همه از قوم پشتون منطقهی مرزی با ایالتهای بلوچستان و شمال غربی سرحد پاکستان بودند که یک جمعیت بزرگ پشتون دارد. ما رابطهی خانوادگی و نژادی محکمی با طالبان داریم. مخالفان طالبان(ائتلاف شمال) متشکل از تاجیکها، ازبکها و هزارهها بودند که تحت حمایت روسیه، ایران و هند قرار داشتند. چگونه ممکن است حکومتی در پاکستان متمایل به ائتلاف شمال باشد؟ چنین تمایلی میتوانست باعث مبارزه جدی و مشکلات امنیتی در داخل پاکستان شود.»(پاکستان در خط آتش، تألیف پرویز مشرف، ص ۳۲۸)
ادامه دارد….