نویسنده: حمزه امیر/ بخش سوم
ب: سرمایه گذاری ناکام پاکستان بالای پشتونها
شما میدانید که کشور کنونی پاکستان در ۱۲ اوت ۱۹۴۷ تاسیس شد و اکنون نفوس کلی آن کشور به۲۴۱ میلیون نفر رسیده و از آن جمله، کم و بیش ۲۵ میلیون آن را پشتونها تشکیل میدهند. این رقم ۲۵ میلیونی که بیشتر از ۱۵ درصد تمام نفوس پاکستان را تشکیل میدهد که نشاندهنده یک اقلیت مطلق در آن کشور است. اقلیتی که نه تنها در اقتصاد و فرهنگ، بلکه در سیاست و نیروهای نظامی پاکستان نیز سهم فعال دارد. اما همین پشتونها هر از گاهی از سوی رهبران سیاسی و نظامیان پاکستان شهروندان نامتعهد به ارزشهای ملی آن کشور خوانده شدهاند. اکثریت سیاسیون آن کشور به ویژه پنجابیها، شهروندان پشتون را متخلف میبینند و حتا در بسیاری موارد، آنها را یک اقلیت خاین و دشمن تجزیه طلب پاکستان میدانند.
از سوی هم ایجاد جنبش حفاظت از پشتونها (تحفظ پشتونها) در آنسوی خط دیورند، در ماه جنوری سال ۲۰۱۸، زمانی شکل گرفت که نقیبالله مسید، جوان تجارتپیشه پشتون در شهر کراچی پاکستان توسط پولیس کشته شد، این جنبش در هماهنگی پشتونهای اینسوی دیورند به دلیل دادخواهی برای حقوق مشروع پشتونهای پاکستان ایجاد شده و مشترکاً مبارزه میکنند. به باور من یکی از بزرگترین دلایل اختلافات پاکستان با پشتونهای آن کشور، روابط مستحکم و دیرینهی پشتونهای پاکستان با پشتونهای افغانستان و همفکری برای ایجاد کشوری بنام پشتونستان بزرگ است. اما در زمان حکومت شاهی کم و بیش شعارهایی مبنی بر ایجاد پشتونستان در بخشی از افغانستان شنیده میشد که سپس در دوره ریاست جمهوری محمدداود به اوج خود رسید که این طرح به کمک آمریکا و تلاش پاکستان به افغانستان منتقل شد و پاکستان از خطر تجزیه نجات پیدا کرد. اما با وجود چنین تجزیه طلبی و پشتونستانخواهی آشکار پشتونهای دو سوی خط، پاکستان بازهم تلاش نموده تا پشتونهای این سوی خط را در افغانستان حاکم و در کابل یک حکومت مطلق پشتونی شکل دهد. حکومت پاکستان با حمایت آمریکا یک طرح ناعاقبت اندیشانه را روی دست گرفت که تمامی پشتونهای پاکستانی را تشویق کنند تا به پشتونهای افغانستان بپیوندند و افغانستان را به عنوان پشتونستان جدید برای خودشان بپذیرند. خوشبختانه که این طرح مورد رضایت پشتونهای پاکستان قرار نگرفت، اما آمریکا و پاکستان در دهههای ۶۰ و ۷۰ ه ش با حملات نظامی به مناطق مرزی پشتون نشین، آنان را وادار کردند تا به افغانستان فرار کنند. در این میان، پشتونهای افغانستان از ورود آنها به این کشور استقبال گرم نمودند و در جابجایی آنان در مناطق مختلف این کشور نهایت همکاری و مساعدت را بخرج دادند.
تاریخ به یاد دارد که روند پشتونیزه کردن کشور نه تنها در داخل افغانستان بلکه در بیرون از کشور نیز با جدیت تمام از سوی لابیگران پیگیری شد تا آنجا که در نمایندگیهای سیاسی افغانستان در عربستان سعودی، امارات متحده عربی و پاکستان به دهها هزار پشتون پاکستانی به هدف فزونی بر سایر اقوام و ایجاد پشتونستان بزرگ پاسپورت و تذکره افغانستانی داده شد و این پروسه در زمان حامدکرزی و غنی احمدزی نیز به شدت ادامه یافت. طرح همکاری پاکستان و به خصوص حکومت آن کشور با پشتونهای این سوی خط در امر پشتونستان سازی افغانستان پیش رفت و این طرف، اگرچه محمد داود روی مسایلی با پاکستان مخالفت داشت اما تفکر پشتونستانخواهی را شدت داد که در حقیقت یک طرح نسنجیده شده بود و شاید امروز پاکستانیها درک کرده باشند که حاکمیت مطلق پشتون در افغانستان روزی منجر به انزوا و فروپاشی آن کشور خواهد شد. چون در حال حاضر امارت طالبانی در این کشور که آنرا مطلقاً پشتونها تشکیل میدهند، ستون محکم و چطر حفاظتی برای شبه نظامیان تیتیپی و پشتونهای آنسوی خط گردیده است و اعضای رهبری آن گروه با کمال راحت میتوانند در مهمانخانهای حفاظت شده رهبری طالبان در قلب کابل و حتی هوتل کانتیننتال مخفی شوند و روی برنامههای عملیاتی شان در خاک پاکستان کار کنند که همهی این مخفیگاهها برای آیاسآی و سفارت پاکستان در کابل افشاه بوده و هیچ توانمندی و برنامه یی که جلوی فعالیتهای تیتیپی را بگیرد آن کشور ندارد. حمایتهای بیدریغ ۴۰ ساله پاکستان از بخشی از گروهها و شخصیتهای پشتونتبار افغانستان (حکمتیار، طالبان، کرزی، اشرف غنی و بازهم طالبان) برای فزونی در برابر اقوام دیگر، دیر یا زود تجزیه و فروپاشی پاکستان را سرعت خواهد داد و پس از پیروزی دور دوم طالبان در افغانستان، شدت گرفتن عملیاتهای تیتیپی به خاک آن کشور دال بر همین مدعاست.
اگر کمی به گذشته بر گردیم«پس از روی کار آمدن حکومت مجاهدین در کابل، آنچه پاکستان از جهاد افغانستان میخواست، برآورده نشد. در ساختار سیاسی جدید، مجاهدین سمت شمال به رهبری برهانالدین ربانی و احمدشاه مسعود تاجیکتبار نقش اول را داشتند و گروههای بنیادگرای پشتونمحور که تحت حمایت اسلامآباد قرار داشتند، از قدرت دور ماندند. پاکستان که به دنبال روی کارآمدن گروههای مورد نظرش در افغانستان بود، پس از آنکه از تنظیمهای تحت حمایتش نا امید شد، روی گزینه جدید(طالبان) سرمایهگذاری را آغاز کرد.»( محمد امین بیانی، ۸ صبح، ۹ حوت ۱۳۹۹) سخن کوتا که تحریک طالبان(تمامیت خواه) افغانستان و پاکستان، مشکل درهم پیچیدهی دوسوی دیورند اند و نمیتوان آنانرا از هم جدا کرد. پاکستان بخوبی میداند که اگر طالبان افغان و سران سیاسی و مخالفان شان با هم به توافق برسند، طالبان پاکستانی در موقعیت بهتری از نظر عقبههای حمایتی قرار خواهند گرفت و جنگ در پاکستان شدت خواهد یافت. با توجه به حساسیتی که پاکستان از نقش هند در افغانستان و حمایت تیتیپی دارد، مقامات نظامی پاکستان به این تصور اند که صلح در افغانستان این فرصت را در اختیار هندوستان قرار خواهد داد تا بیشتر به کمک طالبان و بلوچهای پاکستانی بشتابند و با استفاده از عقده طالبان علیه پاکستان، آن کشور را منزوی و چند پارچه بسازند.
ج: پشتونستانخواهی، عامل تباهی پاکستان؛
«پشتونستان» عبارتی است که در نقشه سیاسی وجود ندارد ولی در بخشی از متون به منطقهای در جنوب افغانستان و پاکستان گفته شده است که اکثر باشندههای آن پشتون اند. بخش پاکستانی (قبلاً هند بریتانیایی) شامل منطقهای از چترال در شمال تا سیبی در جنوب غربی میگردد. این منطقه در پاکستان بنام منطقه مرزی (شمال غربی صوبه سرحد شمالغرب) نامیده میشود و زبان مردم این منطقه پشتو، بلوچی، فارسی و زبانهای دیگر است. اما مدتهای طولانیست که داعیهء پشتونستانخواهی،(الحاق پشتونهای دو سوی دیورند) دغدغهء پشتونهای دو کشور و زمامداران افغانستان بوده است. با روی کار آمدن دهه دموکراسی، جالبترین شعار احزاب و محافل چپ، دادخواهی برای پشتونستان بود که رابطه نزدیک روسیه و هند در آن بیتاثیر نبود. با کودتای سرطان ۱۳۵۲ که سردارمحمد داود به قدرت رسید و پاکستان هنوز از جدایی «بنگلهدیش» یا پاکستان شرقی قامت راست نکرده بود، با به قدرت رسیدن محمد داود نگرانی شدیدی در محافل نظامی- سیاسی پاکستان بوجود آمد تا تجربه پاکستان شرقی در نوار شمالی آن تکرار نشود.
مسئله پشتونستان خواهی، نخستین بار توسط محمد داوودخان پس از رسیدن به قدرت با جدیت مطرح شد و سپس بسیاری از رئیس جمهوران پشتون افغانستان به آن دامن زدند. داوودخان با پیش کشیدن خط دیورند و پشتونستانخواهی تنش جدی را میان افغانستان و پاکستان به میان آورد و حکومتهای پس از وی همواره بیشترین امتیاز آموزشی و علمی سَهم مردم افغانستان را به پشتونهای آنطرف مرز دیورند دادهاند. در آن زمان، نزدیکی هند با داودخان خود سبب عمیق شدن این نگرانیها و جستجوی تدابیر پیشگیرانه از سوی پاکستان گردید و با تشویق حلقات اسلامگرای افغانستان که تحت فشار حکومت محمد داود قرار داشتند، ناقوس شورشگری را به وسیله آنها به صدا درآورد و مجالی برای محمد داود نداد، هر چند داودخان معامله استرداد رهبران قیامهای داخلی که در پاکستان قرار داشتند را مورد برسی قرار داد، اما روسها به او فرصت بیشتر ندادند. محمد داوود را به آسانی میتوان«بنیانگزار پشتونیزم» در افغانستان نام نهاد و تاریخ افغانستان وی را یک ناسیونالیست قومی ثبت کرده است. «داوود خان در مرکز سیاستهای خارجی خود، حل خط دیورند و مسأله پشتونستان را جا داد و آنرا مانند یک ارزش سیاسی تثبیت نمود. چرخش یکبارگی داوود در این مورد از دید سیاست منطقوی معقول نبود و اینبار پشتونهای آنطرف خط دیورند، هند و شوروی و بلاک شرق را ناراضی ساخت.»(سید مسعود، تاجیکستان، شبکه اطلاع رسانی افغانستان)
در ضمن، از این میان حلقات مُعین و ناسیونالیستهای افراطی با سردمداری سردارمحمد داود آتش این داعیه را شعلهور نگهداشتند تا به بهانهء دفاع از حق تعیین سرنوشت پشتونها به اهداف و استراتیژی دیگری از جمله استمرار نظام استبدادی دست یابند. بیانصافی خواهد بود که اگر گفته شود تنها این پاکستانیها اند که در امور داخلی افغانستان مداخله مینمایند، بلکه حکمرانان پشتون افغانستان نیز طی این سالهای متمادی خلاف تمام موازین بین المللی و اصول قبول شدهی سازمان ملل متحد در امور داخلی پاکستان مداخله نموده اند. «سر دادن شعار«دا پشتونستان زمونژ»، نام گذاری نهم سنبلهء هر سال بنام پشتونستان، تشکیل ادارهی بنام اقوام و قبایل یا سرحدات، نامگذاری چهارراه بنام پشتونستان، ریزرف چندین هوتل در کابل و ولایات سرحدی برای مهمانی به شورشیان مخالف دولت پاکستان، تشکیل کنفرانسها، راهپیماییها و ایجاد آموزشگاههای نظامی برای مخالفان دولت پاکستان تا آخرین سال حکومت داکتر نجیب الله از شمار اقدامات مداخله گرایانهی حکمرانان کابل علیه دولت پاکستان شمرده میشوند. علی الرغم این حسن نیت زمامداران، منجمله داوود خان و تیم ملیگرای آن، ترهکی، امین، کارمل، نجیب، طالبان، حامدکرزی، اشرف غنی، از تشکیل پاکستان تا امروز اقدامات تحریک آمیز و مداخلهگرانه در خاک پاکستان انجام داده اند.»(دستگیر نایل، نوامبر ۲۰۱۴ _ لندن) بلاخره این ناسیونالیستهای افراطی افغان بوده اند که همواره دهلِ (دا پشتونستان زمونژ) را بنفع خود مینواخته اند و بطور واضح در جرگهء بزرگ (بنو) تمام رهبران ملی و مذهبی فیصله صادر کردند که نه هند میخواهند، نه پاکستان و نه هم افغانستان، بلکه حکومت مستقل اسلامی میخواهند. در ریفراندوم سال ۱۹۴۷ م نیز به نفع پاکستان رای دادند. در جرگه بزرگی که در سال ۱۹۴۹ بنام پشتونستان در کابل تشکیل شد، اشتراک کنندهگان پشتون و بلوچ با صدور قطعنامهای، با پیوستن به افغانستان جداً مخالفت کردند. مقالهی سال ۱۹۶۳ م خان عبدالولی خان، پس از برگشت از سفر کابل نیز دال بر عدم تمایل پشتونهای آنطرف سرحد به افغانستان است. پس، پیوستن پشتونهای آنسوی سرحد به افغانستان، عشق یکجانبه پشتونهای این سوی سرحد است و اما هدف اصلی دو طرف فقط ایجاد پشتونستان بزرگ و تجزبه پاکستان و افول سیاسی و جغریافیایی سایر اقوام ساکن در افغانستان میباشد، یعنی میخواهند که با یک تیر دو نشان را هدف قرار میدهند.
همچنان مهمترین معضلهی موجود این کشور را، روابط نامطلوب پشتونهای افغانستان با کشور همسایه (پاکستان) تشکیل میدهد و امروزه کسانیکه حداقل سواد سیاسی دارند، میدانند که درد سیاسی ما از ناحیهی زخمی است که پشتونهای دو سوی سرحد وارد کرده اند و به همین سبب از آنها حمایت سیاسی میکند. رهبران ملی و مذهبی پشتونهای ماورای دیورند از دوران تجزیهی هند و تشکیل پاکستان تا کنون، هیچوقت با صراحت نگفته اند که افغانستان میخواهند. خان عبدالغفارخان یکی از رهبران پشتون پاکستانی با صراحت متمایل به پیوستن به هند بود نه افغانستان؛ حتا مشورهی جواهر لعلنهرو برای اعلام پیوستن به افغانستان را قبول نکرد. داکتر خان صاحب، برادر بزرگ عبدالغفارخان به نهرو نوشت که «… ما هیچگاه حاضر به پیوستن به افغانستان نبوده ایم. همچنان در این مورد سید قاسم رشتیا نیز مینگارد:«اکنون یکنوع شمارش معکوس آغاز گردیده و زمانی زمامدارانِ ما میخواستند که پشتونستان ضِم خاک افغانستان گردد؛ حالاهم پاکستان میخواهد و پلان دارد پشتونهای افغانستان را جزء خاک آن کشور سازد، چون ادعا دارند که (برادر کلان) اینسوی سرحد است…» کتاب«دو سوی باطلاق تاریخ معاصر» هم نقل میکند که سفیر سابق انگلیس در سال (۱۹۴۷) به صدر اعظم وقت شاه محمودخان مینویسد: «موضوع مردمان آنطرف سرحد دیورند قبلاً حل شده، سرحد دیورند به حیث سرحد رسمی و بین المللی شناخته شده و معاهده سال(۱۹۲۱)که محمود طرزی آنرا امضاء کرده بود، هنوز مورد تطبیق و تایید است.» (دستگیر نایل، نوامبر ۲۰۱۴ _ لندن، خراسان زمین) از قول محمد موسا شفیق صدر اعظم پیشین افغانستان هم آمده است که در پاسخ به خبرنگار جریدهء (افغان ملت) در حضور خبرنگاران گفته است:«ما نمیخواهیم افغانستان را قربانی پشتونستان کنیم.» از این اظهار نظرها به کثرت گفته شده و کارشناسان حقوق و سیاستمداران داخلی و خارجی، ادعای پشتونستانخواهی قبیله گرایان را به نفع مردم هردو طرف خط دیورند، ندانسته اند.
نقش تاجیکهای افغانستان و آینده پاکستان
ادامه دارد…