نویسنده: پیمان خراسانی
به هیچ وجه این نوشته بر نادیده گرفتن خدمات ارتش که ما زیر سایهی آن بیست سال زندگی کردیم نیست، بلکه فقط اشارهای است به برخی ضعفهای اساسی و اصلی در ارتش.
همه از خود میپرسند: چگونه اتفاق افتاد یک ارتش که ساختهی ابرقدرت جهان (آمریکا) در افغانستان بود، خیلی ساده از سوی گروهی از موتور سواران شکست بخورد؟
در ابتدا بگویم که ارتش افغانستان آنچنانیکه رسانهها بزرگنمایی میکنند نبود، بلکه در آن ضعفهای زیادی وجود داشت.
۱- ضعف امنیتی در شناخت هویتی افرادی که به ارتش میپیوستند: خیلی از سربازان هنگامیکه بعد از یک دورهی تعلیم کوتاه مدت به مناطق جنگی تعیین بست میشدند، بعد از مواجه شدن با جنگ از سنگر فرار کرده و از ارتش خارج میشدند، چون اکثریت این افراد نوجوان بودند و کمتجربه، و اینها امید شان جنگ نبود، فقط از شدت بیکاری و فقر به ارتش میپیوستند تا درآمدی داشته باشند.
بعد از مدتی با ساختن تذکره با نامهای دیگر همین افراد دوباره از نو در ارتش ثبتنام میکردند تا این دفعه در یک نقطهی امن تعیین بست شوند، ولی هیچ دستگاهی شناسایی در ارتش وجود نداشتکه متوجه شود این افراد قبلا یکی دوبار دیگر هم در ارتش بودند و از وظیفه فرار کردهاند. همچنان که از طالبان تا ارگ ریاستجمهوری پشتیبان داشتند در ارتش هم به سادگی سربازان شان را میفرستادند و کسی متوجه نمیشد.
۲- مشکلات قومی سربازان: ما زیاد شنیدیم و خواندیم که در میدان نبرد سربازان به همکاران خود از پشت شلیک میکردند. عدهای بنابر دلایل قومی و عدهای هم که توسط خود طالبان به ارتش فرستاده شده بودند، هنگام نبرد از پشت سر سربازان که با گروه طالبان خوب میجنگیدند را به رگبار میبستند و این باعث دلسردی سربازان از خدمت در ارتش میشد و ضعف دیگری در ارتش به حساب میآید.
۳-امید زندگی در غرب و امیدوار شدن بعضیها در اینکه میتوانند افغانستان را ترک کنند: بعد از آغاز گفتوگو آمریکا با طالبان در مورد خروج، خیلیها که برای دورههای آموزشی در خارج افغانستان درس خوانده بودند، با جهان دیگری آشنا شده بودند که زندگی در آن سهولتهایی دارد که در افغانستان هرگز برایشان میسر نمیشود.
اگرچه از قبل خیلی از غربیها همکاران شان را به عنوان مترجم یا دیگر همکاری از افغانستان به اروپا و آمریکا انتقال داده بودند، و یک عده هم امیدوار شده بودند با خروج آمریکا فرصت برایشان مساعد است که به بیرون از افغانستان بروند و در آنجا زندگی آرامی داشته باشند. خروج افراد افغانستانی همکار سربازان خارجی توسط کشورهای خارجی موجب نومیدی سربازان و افسران ارتش شد، اینکه خارجیان چندان به امنیت و ثبات در افغانستان امیدی ندارند. بنابراین شماری از سربازان و افسران ارتش افغانستان نیز ارتش را رها کردند و به مهاجرتهای غیر قانونی از مسیر ایران و ترکیه به اروپا کردند.
۴- فساد در حکومت و وزارت دفاع: از آنجاییکه همه چیز در این میان بر اساس قوم یا رفاقت بود، تعداد کثیری از ماموران و قوماندانها بر اساس واسطه و رشوه به منصبهاییکه جایگاه آنها نبودند مقرر میشدند. همچنان فساد مالی بیش از حد نیز در میان ارتش وجود داشت، به طور مثال یک راننده رینجر تانک را پر از تیل میکرد و این را در بیرون میبرد و به فروش میرساند. لوجستیکها از لباس و مواد خوراکی سربازان را میدزدیدند و آن را به جیب خود میزدند. سربازان فراری بعضیها تا یک ماه، بعضیها تا سه ماه و عدهای تا یک سال حقوقهایشان قطع نمیشد. وابستگان قومندانها که یک روز هم وظیفه اجرا نمیکردند، با چندین نام کارت بانکی داشتند و ماهانه پول دریافت میکردند. اینها بخشی از همان سربازان خیالی را تشکیل میدادند. با این حال معلوم نبود پس افرادیکه در بالاجای نشستهاند چقدر به جیب میزدند، اما مطمینا بیش از حد تصور ما و شما دزدی میکردند.
بر اساس این چهار مورد که ذکر شدند، میتوان گفت ارتش از درون انسجام نداشت و متلاشی بود. رهبری حکومت و فرماندهان ارتش در پی زراندوزی و فساد بودند و ارادهای برای مدیریت ارتش و جنگ در برابر طالبان و دفاع از وطن نداشتند.