اما در منطقه روسیه تزاری که تسلط بر جهان را از طریق تسلط بر آسیای صغیر و شبه قاره هند تعقیب میکرد از قرن نوزدهم تا زمان جنگ جهانی اول در «آسیای صغیر» تا استانبول و به همین ترتیب به سوی مرزهای افغانستان درآسیای مرکزی پیشروی کرد.
آنها هرچند موفق به فتح شبه قاره هند نشدند، اما حضور چنین کشور قدرتمندی در همسایگی افغانستان به خودی خود یک تهدید بزرگ بود که تأثیر زیادی داشت.
این تحولات به تعبیر اروپاییها تابع «بازی بزرگ»ی بود که به نام مشکل «شرق» از آن یاد میشود و یکی از قربانیان آن افغانستان به حساب میآید. بر اساس آن بازی، روسیه تزاری و بریتانیای کبیر، به حیات امپراتوری های بزرگ منطقه مانند امپراتوری ترکان عثمانی، ایران، افغانستان و امپراتوری مغول در هند پایان دادند.
پس از جنگ جهانی دوم، جنگ سرد (۱۹۴۵) بین ایالات متحده آمریکا و اتحاد جماهیر شوروی شکل گرفت که این رویداد زمینه را برای تحولات سیاسی و نظامی آینده فراهم کرد.
سرنگونی حکومت دکتر مصدق در ایران در سال ۱۹۵۳، بحران کانال سوئز در سال ۱۹۵۶ و ایجاد بلوک های نظامی و سیاسی علیه قدرت شوروی در منطقه همه رویدادهایی بودند که متحدان آمریکا با مدد آنها قصد داشتند مانع پیشرفت سیاسی و نظامی اتحاد جماهیر شوروی در منطقه شوند.
اتحاد جماهیر شوروی که به خوبی از پیامدهای سیاسی “بازی بزرگ” آگاه بود، افغانستان را در حوزۀ جنگ سرد داخل ساخت و همین امر باعث شد که آن کشور را از سال ۱۹۴۵ تا ۱۹۶۲ در سیطرۀ اقتصادی، نظامی و سیاسی خود نگه دارد.
از آنجاییکه هند جدید بریتانیوی متحمل خسارات اقتصادی زیادی در جنگ جهانی دوم شده بود، دیگر برنامه و توانی برای حفظ شبه قاره هند نداشت. اما آن کشور برای حفظ منافع خود در شبه قاره، کشوری به نام پاکستان را ایجاد کرد که هم اکنون نقش سرطانی برای منطقه بازی میکند.
از سوی دیگر ایالات متحده آمریکا در همسایگی اتحاد جماهیر شوروی بت کشورهای منطقه من جمله پاکستان، ترکیه و ایران قرارداد نظامی منعقد کرد..
رقابتهای دوامدار سیاسی و نظامی بین اتحاد جماهیر شوروی و ایالات متحده زمانی پایان یافت که اتحاد جماهیر شوروی در افغانستان شکست خورد و سرانجام از هم پاشید و بدین ترتیب جنگ سرد پایان یافت.
مشکلات جنگ تهاجم شوروی هنوز به پایان نرسیده بود که با حمله آمریکا و اعضای ناتو به افغانستان، فاجعه خونین دیگری در قرن بیست و یکم آغاز شد.
تأثیر جنبش ها بر افغانستان:
یکی از دلایل شکلگیری جنبشهای اسلامی در افغانستان، واکنش به ظهور احزاب چپ و شماری از حرکتها و جنبشهای ملی در کشور بود.
پس از استعفای سردار محمد هاشم خان (در ۱۸ ثور ۱۳۴۵)، شاه محمود خان به نخست وزیری کشور رسید. در مقایسه با محمد هاشم خان، بُعد جدیدی از دموکراسی آغاز شد، رسانه های جمعی، صدا و سیما و برخی احزاب سیاسی وارد عرصه سیاسی شدند. به همین ترتیب، اساس احزاب سیاسی جدید در تاریخ معاصر افغانستان توسط بسیاری از روشنفکران در این زمان گذاشته شد.
پس از جنبش مشروطه، نقش جنبش «وش زلمیان»(جوانان هوشیار)، «ندای خلق»، «انگار»، «وطن»، «ولوس» و شماری از احزاب و رسانه ها در سیاست افغانستان قابل توجه تلقی میشود.
همچنین در دهه دموکراسی که قانون اساسی جدید در زمان صدارت محمد یوسف (۱۳۴۲ هجری شمسی) تصویب شد، تعدادی از احزاب چپ مارکسیست از جمله احزاب «دموکراتیک خلق افغانستان» و احزاب «شعله جاوید»و تعدادی دیگر از احزاب مجهز به ایدئولوژی های بیگانه به وجود آمدند. در تقابل با آنها احزاب راستگرای بنیادگرا نیز بر اساس ایدئولوژی های خارجی به وجود آمدند که «اخوان المسلمین»(اخوانی) نامیده میشدند.
هنگامی که تشکّل جوانان مسلمان در افغانستان شکل گرفت، در ارتباط با عقاید حسن البنا و سید قطب در میان سایر گروه های سیاسی، به اخوان المسلمین مشهور شدند.
آنها در پوشش جهاد بر ضد حکومت محمد داوود به پاکستان رفتند و توسط I.S.I مسلح شدند و در پنجشیر به رهبری احمد شاه مسعود و در لغمان به رهبری مولوی حبیب الرحمان به فعالیت آعاز کردند.
پس از کودتای ثور (۱۳۵۷ هجری شمسی) این حملات بیشتر شد، اما حوادث تلخ ششم جدی (۱۳۵۸ هجری شمسی) که روسها با به افغانستان حمله کردند، راه را برای واکنش ملی و بین المللی باز کرد و در یک نبردی چند ساله سرانجام مجاهدین به قدرت رسیدند.
طالبان از وضعیت بحرانی مردم افغانستان که جنگهای داخلی و انوا مشقات و مظالم را تجربه کرده بودندسوء استفاده کرد و اعمال، عقاید و افکار حاکمان معروف به نام اخوان المسلمین (عمدتاً دستاد برهان الدین ربانی و مسعود) را محکوم کردند و بر ضد آنها اسلحه به دست گرفتند.
(ادامه دارد)…
( منبع: taand.net)