درمحمد دادخواه
در جامعۀ ما، اصطلاح «روشنفکر» در میان عموم مردم متداول شده و بسیاری از تحصیلکردههای دانشگاهی و غیر دانشگاهی بر این مفهوم تأکید میکنند. تعاریف و برداشتهاییکه از روشنفکری توسط این طبقه ارائه میشود، عمدتاً بر این اساس است که روشنفکری به معنای رسیدن به درجات تحصیل و اخذ مدرک دانشگاهی یا ختم رشته تحصیلی است. اگر فراتر برویم، مفهوم روشنفکری در میان بسیاری از نخبگان اجتماعی، مانند اساتید دانشگاه و دیگر کارشناسان، نیز رنگ و بوی همسانی دارد. آنها مفهوم روشنفکری را در جامعه با جهل اجتماعی خلط کردهاند.
در رابطه با روشنفکری، بحثها و مناظرههای متعددی از سوی نهادهای آکادمیک، همچون دانشگاهها و سازمانهای تحقیقی جهانی و منطقهای، در قالب کتابها و مقالات متعدد منتشر شده است. اما آنچه مهم است و معمولاً در برداشت صحیح از اصطلاح روشنفکری در جامعه ما مد نظر نیست، طرد حقیقت معنایی این مفهوم است. در واقع، روشنفکری به جهل اجتماعی کشیده شده و درک از این مفهوم پیشپا افتاده است. روشنفکری در تعریفی ساده، به معنای روش هدفمند برای بیداری جامعه و انتقاد از بافتهای گمراهکننده اجتماعی است. کسی که در این مسیر قرار میگیرد، به عنوان روشنفکر شناخته میشود.
روشنفکر، فردی است که به عنوان وجدان بیدار جامعه سعی دارد تا در برابر پدیدهها یا اقداماتی دفاع کند که اصول اخلاقی و انسانی جامعه را تهدید میکنند. روشنفکر تلاش میکند تا مشکلات اجتماعی را که سیستمهای متمرکز در جامعه، نظیر دین، حکومت و احزاب، به وجود میآورند، برطرف کند و برای احقاق حقوق انسانی پادرمیانی نماید. یکی از موارد مهمی که در بحث روشنفکری مطرح است، تعهد اخلاقی یک روشنفکر در عمل روشنفکرانهاش است. این تعهد اخلاقی مشخص میکند که هیچ چیزی بالاتر از نقض اصول اخلاقی در جامعه نمیتواند به مردم آسیب برساند. رسالت یک روشنفکر منحصر به طبقه خاصی نیست و مسائل اجتماعی، ارزشی و فرهنگی عموم مردم را بدون در نظر گرفتن تعلقات خاصشان، اهمیت میدهد.
از سوی دیگر، روشنفکری نوعی جهش عقلانی است که در آن رفتار واحدهای اجتماعی، نظیر دین، حکومت، احزاب و گروهها با در نظر گرفتن اصول عقلانی سنجیده میشود و اصلاح اعمال آنها بر مبنای عقل صورت میگیرد. یک روشنفکر هیچگاه نمیتواند ادعای روشنفکری کند، مگر آنکه در گرو یکی از این نهادهای اجتماعی قرار گرفته و به نوعی از آنها دفاع کند. برای مثال، یک شخص نمیتواند ادعا کند که روشنفکر است؛ مگر اینکه بی بدون پشتیوانی برهانی یک مساله را بپذیرد و از آن دفاع کند. از اینرو، دایره روشنفکری نمیتواند به اعمال و دستورات یکی از نهادهای اجتماعی مقید شود، مگر آنکه این اعمال خلاف ارزشهای انسانی و بشری باشند.
با این اوصاف، تعاریف و برداشتهایی که در جامعه ما از روشنفکری در میان نخبگان و تحصیلکردهها ارائه میشود، جز خلط آن به جهلانگاری چیزی دیگر نیست. بیشتر کسانیکه خود را روشنفکر قلمداد میکنند، در ارائه مطالب و گفتگوهایشان به این مهم توجه نکرده و به جای اعمال روشنفکرانه، دچار جهالت اجتماعی میشوند.