سید عوضعلی کاظمی
آنچه تاکنون تاریخ مکتوب و شفاهی سرزمین ما از گذشتههای دور با خود انتقال داده، نشان میدهد که حکومتگران افغانستان همواره با کتاب و میراث مکتوب تمدن پارسی رویۀ خوب نداشته است، این نوع سیاست فرهنگی سبب شده که در کنار آثار چاپی، مهمترین میراث تمدنی این ملت؛ یعنی نسخههای خطی؛ حد اقل در صد سال اخیر بالاترین صدمه را ببیند؛ به قول مایل هروی هیچگاهی سرنوشت و پروندۀ«زندانیان فرهنگ»(یعنی نسخه های خطی) بهطور دقیق برای علاقمندان زبان پارسی و جهانیانی در جستجوی ارزشهای شرقی به معرفی گرفته نشده است.
اینگونه سخنان دردمندانه سالها پیش از سوی محققان مطرح شده است؛ ولی هنوز که هنوز است، ما آمار دقیق در اختیار نداریم، بیست سال تحول جدید که همۀ امکانات در اختیار حکومتداران بود، هیچگاهی تصمیم برای احیای میراث مکتوب گرفته نشد و تغییر چشم گیری در وضعیت کتابداری بوجود نیامد؛ هنوز معلوم نیست که در کتابخانههای دولتی و شخصی کشور چه تعداد از نسخههای خطی وجود دارد، در تحولات نیم سدۀ اخیر چه عنوانهایی به بیرون از کشور چاقاق شده و یا در اثر جنگهای خانمانسوز مجاهد نامان خونخوار حریق شده و از بین رفته است، اما هر از گاهی رسانهها و نهادهای بینالمللی از قاچاق نسخههای خطی و میراث مکتوب افغانستان در بیرون از کشور خبر میدهد، این معلومات ناقص مرا واداشت تا احساساتم را پیرامون این بیتوجهی با عاشقان زبان پارسی شریک نمایم و از دردهای بنویسم که درمانش باید قبلترها صورت میگرفت امروز ما شاهد از دست دادن صدها عنان نسخۀ ارزشمند متعلق به کشور نمیبودیم.
از گذشتۀ بسیار دور اگر بگذریم در میان حکومتگران صدسال اخیر کسی که به عنوان یک مسوول برزگترین خیانت را در حق میراث مکتوب انجام داده، محمدگل خان مهمند هست، مردی که در دوران حکومت محمد نادرشاه به عنوان رییس تنظیمیه شمال مقرر شد؛ براساس گفتۀ دکتر مهیالدین مهدی از زبان مردمان شمال کشور، این مرد فرهنگستیز، ۳۴۰۰ نسخۀ خطی را به بهانۀ ایجاد کتابخانۀ عامه در ولایت فاریاب در حضور مردم آتش زد و گنجینۀ بزرگ خطی آن دیار را نابود ساخت، به ادامۀ آن در دوران چهل سالۀ حکومت محمدظاهر شاه هم کارهای فرهنگستیزی کماکان ادامه داشت، از میان عناصر فرهنگ هیچ طرحی برای نسخ خطی و کتاب، بویژه فهرست و آماربرداری صورت نگرفته است، تنها در دوران خلق و پرچم بود که تصمیم برای فهرستنگاری نسخههای خطی در کشور آغاز گردید، در طی چند سال دو جلدی هم منتشر گردید؛ اما بعد از آمدن مجاهدین این کار کاملاً متوقف شد، نه تنها کاری در این زمینه صورت نگرفت بلکه طبق گواهی شاهدان عینی، صحنههای ویرانی در کابل بسیاری از نسخههای خطی و اسناد تاریخی در جنگهای کابل به بیرون از کشور قاچاق شد هزاران جلد کتاب و مجله های علمی در حمامها و بخاریها مرکزگرمی به آتش کشیده شد؛ در دور اول حکومت طالبان هم وضعیت کتاب و کتابداری وخیمتر از دورههای قبل شد، در نوامر ۱۹۹۷ یونسکو، این گروه را به سوزاندان ۵۵ هزار جلد کتاب از جمله نسخههای خطی کمیاب در شهر پلخمری شمال کشور متهم کرد.
وقتی حکومت جدید بوجود آمد امید وجود داشت که شاید کار فرهنگی صورت گیرد؛ ولی متأسفانه نه تنها کاری صورت نگرفت بلکه متولیان امور فرهنگی آدمهای متخصص انتساب نشدند بلکه کسانی برگزیده شدند که نه تنها دوستدار فرهنگ نبود بلکه کارهای ضد کتاب هم کرد، در دنیای مدرن امروز که تعدادی از کتابها شهرت جهانی دارد و مورد پذیرش ملل دنیاست، در دوران وزارت کریم خرم، در نیمروز به آب انداخته شد؛ نه تنها این گونه عملکرد مورد پیگرد قرار نگرفت بلکه در اثر بیکفایتی وزیر اطلاعات و فرهنگ، آن زمان کتابی هم در توجیه این عمل ضد فرهنگ توسط یک عده نادان به نگارش در آمد. اینگونه برخورد با میراث مکتوب سبب شده که در صد سال اخیر از قافله پیشرفت جهانی به عقب بمانیم، زیرا جهان گامهای بلندی در این راستا برداشتهاند ما هنوز از تعداد نسخ خطی در کتابخانههای مان خبر نداریم. در حالیکه کشورهای آسیایی از جمله جمهوری اسلامی ایران، ترکیه و سازمانهای تحقیقی و پژوهشی غرب سالهاست که نسخههای خطی را دانه به دانه شناسایی و فهرست نگاری کرده میکنند، صدها هزار نسخه تا کنون به روشهای مختلف فهرست گردیده که با کوتاهترین زمان یک محقق میتواند به آن دسترسی داشته باشد و از قدامت، تعداد و کیفیت آن باخبر گردد.
اما متأسفانه کشوری که هر ازگاهی سردمدارانش خود را صاحبان تاریخ چند هزار ساله میداند نه کاری در زمینۀ این تاریخ کرده و نه فرهنگ آن، بلکه فقط در حد شعارهای میانتهی بسنده است، ولی در بعد عملی هنوز آماری ابتدایی از عنصر مهم تمدنی؛ یعنی کتاب و نسخههایخطی در اختیار ندارند ویا شاید هم نمیخواهند که باخبر گردند؛ چون خود را در لابلای آن آثار نمییابند؛ اگر کسی بپرسند به رخ هم نمیآورند که این عنصر فرهنگی در انتقال تمدن بشری چه قدر نقش اساسی دارد و باید از آن با بن جان نگهداری و حفاظت شود؛ اما حفاظ نشده است، دلیلش این است که این کشور از بیماری بهنام تعصب، جهل و روابط همواره رنج میبرند، براساس این چنین عنعنۀ ناپسند کسانی هم که به عنوان مسؤلان فرهنگی در مهمترین نهادهای چون آرشیف ملی و کتابخانههای عامه در بیست سال گذشته گماشته شدند اکثراً به دلیل نداشتن تخصص کافی رابطۀ خوب با کتاب و بویژه نسخ خطی نداشتهاند، حتی بسیاری شان سواد کافی هم نداشتند چه رسد به شناسایی نسخۀ خطی؛ به همین سبب هیچ کاری تازهای در بیست سال گذشته، در زمینۀ فهرست و آمار نسخههای خطی شاهد نیستیم؛ این مسوولان بیکفایت بهجای کار عملی همواره به حرفهای پوچ و آمارهای مندرآوردی در رسانهها اکتفا کردهاند، به طور نمونه در آغاز دهۀ نود یک خانم بنام معصومه نظری رییس آرشیف ملی افغانستان بوده، هزاران پوف و پتاق در صفحۀ فیسبوک خود در رابطه با نسخ دارد، اما زمانیکه به گذشته علمی او مراجعه میکنیم میبینیم که وی در زمان مسوولیت این نهاد مهم، در حد لیسانس سواد داشته و بعداً در سال ۱۴۰۰ خورشیدی از پایاننامه خویش در رشتۀ ترمیم نسخ خطی در دانشگاه علامه طباطبایی دفاع کرده و تمام کارش یک مقاله مستخرج از پایاننامه دارد؛ درحالیکه این نظر را بسیاری از محققان و استادان دانشگاه تأکید دارند که آدمی در حد سواد کارشناسی صلاحیت تصحیح و شناخت دقیق از نسخههای خطی را ندارد، پس قطعاً این آدمهای که با واسطه یک نهاد تخصصی را تصاحب میکند قطعاً از زیر بار کار تخصصی نسخه شناسی و فهرست متون برآمده نمیتواند، اما اینکه با وجود دهها شخصیت علمی و استادان با تجربۀ زبان و ادبیات فارسی دانشگاهها این چنین اشخاصی رییس آرشیف ملی میشده، خدای حق میداند و مسؤلان درجه اول حکومتی آن زمان. آدمهایی که بعد از آن این مسوولیت خطیر را به عهده گرفتند چنین چندان روزگاری نداشتند، حتی به آن اندازه اولی هم کاری نکردند، همین بزرگوار در مصاحبۀ با بیبیسی فارسی در ۱۳ سرطان۱۳۹۴ آمار نسخههای خطی را ۷۵۰۰ نسخه گفته است؛ از عدم فهرستنگاری نسخهها در این مرکز سخن به میان آورده، ولی مشکل را به گردن کسانی دیگر و نبود متخصص شناسی انداخته است، ولی این را نفهمیده که این متخصصان را کی باید جذب و تربیه میکرد.
این آمار با گفتههای شخصیتهای فرهنگی در افغانستان مطابقت ندارد که هیچ بلکه از زمین تا آسمان فاصله دارد، طوریکه در یکی مقالهای دکتر عبدالاحمد جاید در سال ۱۹۹۲ در لندن به زبان انگلیسی منتشرکرده که بعداً توسط عبدالستار الحلوجی به زبان عربی تحت عنوان« المخطوطات الاسلامیه فی الافغانستان» ترجمه شده است، از این مقاله در فهرست نسخههای خطی کتابخانه آیت الله مرعشی نجفی استفاده شده، طبق این مقاله آمار نسخههای خطی در کتابخانههای افغانستان را بیست هزار(۲۰۰۰۰) نسخه گفته و بیشتر از ۱۲۰۰۰ آن متعلق به آرشیف ملی است؛ اگر به اینها دقیق شویم یک تفاوت فاحشی را میان این دو آمار میبینیم در حالیکه آمار اولی بعداً تهیه شده، با آمار دکتر جاوید بیست سال فاصله دارد باید نسخههای بیشتری توسط خریداری و جمع میگردید ولی این کار نشده که هیچ، بلکه ۴۵۰۰ نسخه کمبود دیده میشود/ از طرف دیگر منابعی که در این زمینه وجود ندارد همه ناقص است؛ مثلاً سرژ دولوژیه بورکوی فرانسوی، در سال ۱۹۶۴ فهرستی از نسخههای خطی افغانستان به شمول کتابخانۀ محمد ظاهر شاه، منتشر کرد که در آن ۱۵۹۰ نسخه فهرست شده است، ولی در داخل کشور تا آن زمانی کاری چشمگیری صورت نگرفته بود، بعدها در دوران حکومت دموکراتیک خلق، کار فهرستنگاری نسخههای در آرشیف ملی آغاز گردید، دو جلد آن توسط محمد اعظم افضلی و محمد انور نیر، بین سالهای ۱۳۶۳ تا ۱۳۶۷ تهیه شده، منتشر شد، در این دو جلد که شامل سه بخش میشود، ۱۰۱۲ نسخه از میان هزاران عنوان براساس الفبا فهرست و نشر گردید ولی از آن زمان به بعد کار در این نهاد کاملاً متوقف شده است؛ اما در بیرون از وزارت فرهنگ و آرشیف ملی، اشخاصی همانند گویا اعتمادی، نجیب مایل هروی، آصف فکرت، سید محمد عارف موسوی نژاد، عبدالحی حبیبی، زلمی هیوادمل، پوپلزایی، صالح پرونتا، عارف نوشاهی، محمدتقی دانش پژوه، فهرست هایی از نسخههای افغانستان بیرون داده که تعداد اندکی را شامل میشود.
این آمارها دقیقاً تأییدکننده گزارش رسانههای ملی و بینالمللی است که از سرنوشت نامعلوم و قاچاق و فروش اسناد خطی در افغانستان حکایت دارد، هر از هرگاهی تیترهای تکان دهنده رسانهها چشم و گوش افغانستانیهای در غفلت و فرهنگیان دردمند را به خود معطوف میسازد، مثلاً در ۹ حوت ۱۳۹۹ طلوع نیوز از قاچاق صدها نسخۀ خطی در هر سال از کشور خبر داد و از زبان ناشران آورده بود که قاچاقبران حتی به در خانۀ مردم رفته نسخهها را به بهای اندک میخرند و به بیرون از کشور انتقال میدهند، ویا سایت پیام آفتاب در ۲۱ سرطان ۱۳۸۷ گزارشی را تحت عنوان «فروش نسخههای خطی در افغانستان به خاطر فقر» منتشر کرد، در آن گزارش آمده که اکثر نسخهها به کشورهای اروپایی انتقال یافته است. آخرین گزارشی هم که رسانه ها از وضعیت مظلومانه نسخههای در افغانستان به نشر رسید، گزارش رادیوی دری از قاچاق نسخههای خطی در اروپا بود، این خبر تحت عنوان« قرآنهای خطی سرقت شده افغانستان در اروپا حراچ میشود» نشر شد، در این گزارش آمده است که دهها نسخۀ خطی باستانی، شامل نسخههای خطی قرآنی کمیاب پس از سرقت از افغانستان در شهرهای اروپایی به حراج گذاشته شده بودند که با مداخلۀ یک گروه تحقیقاتی مورخان قطر از فروش آنها جلوگیری شده است. همین قسم گفته شده که شبکۀ هیمایا با همکاری اینترپل، سازمان جهانی گمرک و تیمی مستقر در کتابخانۀ دوحه، چندین نسخۀ خطی را برای فروش در مراسمهای حراج بینالمللی شناسایی کرد که بین سالهای ۲۰۱۶ تا ۲۰۱۹ به سرقت رفته. ولی آرشیف ملی افغانستان هرگز اعلان سرقت نکرده است. براساس این گزارش مجموعۀ ۶ هزار قرآن گرانبها از دورۀ تیموری با اجزای تزئینی منحصر به فرد نیز به سرقت رفته است.
چون نسخههای ارزشمندی در کتابخانههای افغانستان وجود داشته و دارد که از قدامت بیشتر و کیفیت بالا برخوردار است، از خط کوفی در سده های نخست اسلامی گرفته تا نسخههای منحصربه فرد تذهیب شدۀ دورۀ تیموری و بعد ازآن را دربر میگیرد، ولی طبق گفتههای فرهنگیان تعدادی از نسخههای که در فهرست بورکوی آمده، فعلا از سرنوشت آن خبری نیست، ممکن سرقت شده ویا از بین رفته باشد.
ارزش این نسخهها زمانی مشخص میشود که تفاوت آن با نسخههای دیگر در نظر گرفته شود، این عملاً در عرصۀ تحقیق ثابت شده است که آثار کمیابی در افغانستان بوده و هست که در دیگر جاها وجود ندارد؛ این را میتوان از نوشتۀ دکتر یدالله جلالی پندری- استاد بزرگوارم در دانشگاه یزد دریافتم، وی در مقالهای تحت عنوان« نسخهای جامع از دیوان حکیم سنایی غزنوی» به معرفی نسخۀ میپردازد در ۱۰۰۲ ق نوشته و فعلاً در کتابخانۀ ملی وجود دارد، ضمن تأیید جامع بودن این نسخه از نسخۀ موزه کابل نیز یاد میکند که در قرن ششم نوشته شده، ۱۰۹ غزل بیشتر از نسخۀ کتابخانۀ ملی تهران دارد، این تفاوت بیانگر اهمیت این نسخه هست، همین قسم طبق ادعای مسوولان پیشین آرشیف ملی قدیمترین نسخۀ خطی کلیات سعدی در این نهاد نگاهداری میشود که ۹ سال بعد از وفات شیخ اجل کتابت شده است.
تفاوتهایی که این نسخهای با نسخههای شناسایی شده در دنیا دارد برای تصحیح متون کاملاً قابل تأمل هست و نشر آنها کمک بزرگی در راستای دستیابی به متنهای انتقادی خواه کرد؛ اما حالا در شرایطی که اکثر مراکز فرهنگی، ناشران کتابفروشیها کارشان از رونق افتاده اند؛ هیچ امیدی برای کار فرهنگی و بخصوص فهرستنگاری؛ تهیه آمار و نگهداری از نسخههای خطی وجود ندارد، این مردم هستند که نسبت به ارزشهای فرهنگی شان باید هوشیارانه عمل کنند، نسخههایی را که سالها از پدران زحمتکش و فرهنگ دوست به ارث برده اند نباید در بدل پولهای ناچیز در اختیار قاچاقبران قرار دهند تا باشد که شاید روزی اوضاع فرهنگی سامان یابد و محققان و نسخهشناسانی سراغ این زندانیان رفته، پروندۀ شان ورق زده، احوال شان را خواهند گرفت، ولی اگر بیتوجهی بیشتر ازاین صورت گیرد، شاید آن روز خیلی دیر باشد که فرهنگیان برای از دست دادن و نابود شدن یک اثر با قدمت هزار ساله اشک حسرت بریزند، پس باید هوشیار باشیم که از دست دادن سرمایههای فرهنگی قابل جبران نیست.