نویسنده: عبدالبصیر کاوش
اخیراً آقای نجیب بارور مدعی شده است که کتاب تحت عنوان «مستوران حق» را در بارۀ شمس و مولانا نوشته اند و قرار است که عنقریب این کتاب منتشرشود. از یک طرف در تعجب بودم که چرا ایشان چنین واژۀ را برای نام کتاب شان انتخاب کردهاند، چون هنوز به یادم نمیآید که ایشان سخن حق برزبان رانده باشند. از طرف دیگر امیدوار بودم که شاید در فرایند نوشتن این کتاب ایشان بهره از حق ببرند و سخن گفتن حق را بیاموزند. اما ظاهراً امید ما هم راه به جای نبرده است. چون ایشان هنوز هم برطبل باطل و فرافکنی ادامه میدهند. آقای نجیب باور؛ چند روز پیش در یادداشتی نوشته بودند که مذهب اسماعیلی را بهخاطر ناصرخسرو و حسن صباح دوست دارند، اما در عین حال با بیپروایی بر امامت و شخصیت آقاخان چهارم، شهزاده کریمالحسینی، امام اسماعیلیان جهان تاختند. این سخنان نهتنها عمق ناآگاهی ایشان را از امامان، داعیان، حجتها و معلمان این مذهب آشکارساخت، بلکه نشان داد که نظام فکری و تاریخی اسماعیلیه را به درستی نمیشناسند.
جای تعجب و تاسف است که با چنین رویکردی جناب بارور چگونه میتوانند کتابی تحت عنوان «مستوران حق» بنویسند! زمان که سخن از حق میزنند و مدعی شناساندن شخصیتهای چون مولانا و شمس هستند. اگر ایشان محبت کنند و حرف ناحق نزنند، قدم بزرگ در مسیر حق برداشته اند. از آن هم حقتر این است که ایشان جهت آگاهی کامل از مذهب اسماعیلی و همچنان درک امامان و حجتهای این مذهب اندکی بیشتر مطالعه کنند. ایشان که تنها ناصرخسرو و حسن صباح را در این مذهب میشناسند؛ اما به نظر میرسد که حتی شناخت ایشان از این دو شخصیت نیز سطحی است. کسی که آثار ناصرخسرو، از جمله وجهالدین، زادالمسافرین، خوانالاخوان و جامعالحکمتین را مطالعه کرده باشد، حتماً به عمق فلسفه و اندیشه او پی میبرد. اگر ایشان این کتابها را خوانده بودند، میدانستند که ناصرخسرو میگوید: «نادانی، خون رسوایی در بدن انسان است». به باورمن ایشان خود تجسم این سخن هستند و جز ارائه برخی تخیلات سخنی برای گفتن ندارند. پرسش اصلی این است: چگونه ممکن است کسی که از مبانی و اصول اساسی یک مذهب آگاهی ندارد، درباره مهمترین و برجستهترین مقام مذهبی و معنوی آن قلم بزند؟ نوشتن درباره یک مذهب و شخصیتی چون آقاخان چهارم نیازمند شناخت عمیق از سنت فکری ایشان و مذهب اسماعیلی است.
جناب بارور گرامی، شما کجا و آقاخان و اسماعلیه کجا؟ شما که مدعی علاقه به مذهب اسماعیلی هستید و شخصیت چون آقاخان را نمیشناسید، چگونه میخواهید حکمت و فلسفه بزرگان اسماعیلی را شرح دهید؟ حقیقت این است که شما از حق پینبردهاید و سخن شما ارزش اندیشیدن را ندارد. چون نه توانایی پرداختن به عمق اندیشه این این انسانهای بزرگ را دارید و نه نگاهی بیطرفانه و علمی به مسائل را، چند روز پیش با بیپروایی بر امام و پیر مردم ما تاختید و حال چگونه میتوانید شعر مولوی را معنا کنید که میگوید:
پیر من و مراد من، درد من و دوای من
فاش بگویم این سخن، شمس من و خدای من
معنای این شعر نیازمند دانش حقیقی است و دانش حقیقی بدون شناخت امامت و جایگاه آن امکانپذیر نیست. امامی که پیامبر اکرم (ص) فرزند عبدالله بن عبدالمطلب را به آن مقام خطاب کرد، و امروز پنجاهمین آقاخان، میراثدار این جریان است. اما شما حتی به این مفاهیم نزدیک هم نشدهاید و از درک آن ناتوان هستید. امیدوارم در انتشارکتاب تان تجدیدنظر کنید؛ چرا که «مستوران حق»، در صورت انتشار، چیزی جز همان خون رسوایی که ناصرخسرو از آن سخن میگفت نخواهد شد. همچنین، بهتر است از بحثهای کم مایه که موجب فاصله بیشتر در میان تاجیکان و مسلمانان میگردد، فاصله بگیرید و جهان را با نگاهی عاری از تعصب، یعنی مولاناوار و شمسوار مطالعه کنید. در فرجام باید گفت که آقای بارور تلاش کنید که ثبات فکری تان را حفظ کنید و آگاهانه سخن بگوید، نیاز نیست که یکی از بزرگان اسلام را پیامبر فارسیها و کسی دیگری را رهبر فارسیزبانهای جهان قلمداد کنید.