مقصود حیدریان از شاعران سپیدسرای افغانستان استکه بیشتر از یک دهه کارنامهی ادبی و فرهنگی دارد. از سال ۱۳۸۷ به اینسو انجمن ادبی سپیدار را ایجاد کرده که در معرفی نقد شعر و آثار ادبی فعالیت دارد.
رسانهی راسک (RASC) برای بررسی و واکاوی بیشتر ادبیات بیست سال گذشتهی افغانستان مصاحبهای را با او انجام داده است. برای هرچه بیشتر واکای فرهنگ و ادبیات از این دست مصاحبهها با شاعران و فرهنگیان صورت خواهد گرفت.
یعقوب یسنا: جناب حیدریان گرامی درود. با رویکارآمدن گروه طالبان به پایان یک دورهی ادبی نزدیک شدهایم. اگرچه این نزدیکی معمولی نبود، بلکه ناخواسته اتفاق افتاد. بنابراین نیاز است، ادبیات بیستسال گذشته از چشماندازهای متفاوتی مورد واکاوی قرار گیرد تا چشماندازی گشوده شود به سوی آیندهی ادبیات. آیا شما هم به این نظرید که ما ناخواسته به پایان یکدورهی ادبی نزدیک شدهایم؟
مقصود حیدریان: درود جناب استاد. قطعاً همینطور است. من فکر میکنم یک دورهی ادبی کاملا به پایان رسیده. چون شرایط سیاسی کاملا تغییر کرد، برخی شاعران مهاجر شدند، برخی در وطن ماندند. آنهایی که مهاجر شدند، به شعر از زاویه مهاجرت خواهند دید، آنهایی که در داخل ماندهاند، در حلقهی تنگ سانسور گرفتار شدهاند. از اینرو فکر میکنم، ادبیات وارد دورهای کاملا جدید شده است.
یعقوب یسنا: ادبیات در این دورهی جدید در داخل و خارج چه سرنوشتی خواهد داشت؟ آیا ادبیات در داخل، مثل دورهی قبل گروه طالبان دچار رکود مطلق خواهد شد؟
مقصود حیدریان: ما قبل از این نیز چنین تجربهای داشتیم. وقتی مجاهدین در دههی هفتاد وارد کابل شدند، موجی از مهاجرت به کشورهای مختلف شکل گرفت. مهاجرانیکه وارد ایران شدند با توجه به شرایط فرهنگی و زبانی تا حدودی توانستند به نوشتن ادامه دهند، اما شاعرانیکه به غرب پناهنده شدند یا دست از نوشتن برداشتند یا هم اثر درخور توجهی نتوانستند تولید کنند. از اینرو، بین شعر دههی هفتاد و شعر دههی هشتاد یک گسست غیر قابل جبران به وجود آمد. تا جاییکه میتوان گفت ما در دههی هشتاد یکبار دیگر از صفر شروع کردیم. اما به نظر من اینبار شرایط فرق دارد. زیرا تکنولوژی این امکان را به وجود آورده که افراد مهاجر در کشورهای دیگر احساس غربت نکنند. مخصوصا شبکههای مجازی فاصلهها را تا حدودی از بین برده و انسان مهاجر به طور دوامدار میتواند با زبان اول خود مکاتبه و مکالمه نماید. این امر باعث میشود که شاعر و نویسنده نیز از زبان اول خود فاصله زیادی نداشته باشد و میل نوشتن در وی از میان نرود. لذا فکر میکنم، نوشتن در شرایط مهاجرت باز هم ادامه خواهد یافت ولی در صورت و محتوای آثارشان تفاوتهایی به وجود خواهد آمد. اما در داخل کشور شعر شرایط پیچیدهتری را تجربه خواهد کرد. زیرا فضای سانسور و خفقان امکان اندیشهی آزاد را از نویسنده میگیرد. هرچند این سرکوب به گونهی دیگری در امر نوشتن تبارز خواهد کرد ولی فکر میکنم شرایط برای نویسندگان داخل کشور مثل رفتن به روی لبهی شمشیر است که یا آثارشان به اثر پناهبردن به استعاره و سمبول به عمق و نگاه تازهای میانجامد یا اینکه تاثیر روانی سرکوب، خلاقیت هنری نویسندگان را نیز سرکوب میکند.
یعقوب یسنا: جناب حیدریان گرامی میخواهم نقدی بزنیم به گذشتهی ادبیات، بهویژه به شعر سپید که شما در عرصهی شعر سپید، در سرودن شعر سپید و در شناخت و معرفی شعر سپید فعال بودهاید. سرایش شعر سپید را در بیست گذشته چگونه ارزیابی میکنید؟ شعر سپید ژانر غالب بود یا جریانهای دیگر شعر؟
مقصود حیدریان: من فکر میکنم، در بیستسال گذشته تجربههای تازهای در شعر سپید به وجود آمد. البته اینهم به دو بخش تقسیم میشود: از دید من بین شعر دههی هشتاد و شعر دههی نود تفاوتهایی به نظر میرسد. با توجه به گسست ادبیایکه پیشتر یادآوری کردم، شاعران دههی هشتاد در واقع سنگبنای تازهای را در شعر سپید افغانستان گذاشتند. از این جهت کار آنها دشوارتر بود. افزون به آن در دههی هشتاد امکانات کمتری برای مطالعه و تحقیق وجود داشت اما در دههی نود هم تعداد شاعران سپیدسرا خیلی زیاد شدند و هم ارتباطات فرهنگی و ادبی گسترش یافت و هم کتاب و مواد آموزشی و تحقیقی زیادی به داخل کشور سرازیر شد. بنابراین، دههی هشتاد دههی شکلگیری یک شیوهی نوشتن در شعر سپید بود، ولی این شیوه نتوانست بوطیقای خود را به عنوان یک دوره تثبیت کند. اما در دههی نود موجی از شاعران به نوشتن شعر سپید رو آوردند، برای اولین بار انجمن یا کارگاه مخصوص شعر سپید به وجود آمد، تعدادی شاعران سبکها و روشهای تازهتری را تجربه کردند ولی به گمان من، شعر سپید دههی نود هم مثل شعر دههی هشتاد نتوانست خودش را تثبیت کند. با اینحال، شعر سپید نتوانست جایگاه شاخصی را در برابر یا در کنار شعر سنتی به دست بیاورد و هنوز هم که هنوز است شعر سنتی رواج و رونق بیشتری در بین مردم دارد.
یعقوب یسنا: شما اشاره کردید که شعر سنتی بیشتر از شعر سپید رونق داشت. از نظر محتوا و مناسبات اجتماعی چه تفاوتی بین شعر سنتی و شعر سپید وجود داشت؟ آیا شعر سنتی کاستی در بینش اجتماعی خود را رفع کرده بود؟ معمولا انتقاد وجود دارد که شعر سنتی محتوای اجتماعی ندارد و با روزگار معاصر چندان ارتباط جدیای برقرار نمیکند.
مقصود حیدریان: من فکر میکنم شعر سنتی افغانستان در دو دههی اخیر نتوانسته خیلی خود را درگیر مناسبات اجتماعی کند. البته بودند شاعرانیکه به نحوی محتوای کارشان متاثر از اوضاع اجتماعی بود اما حرف من این استکه شعر به عنوان یک پدیدهی مستقل نتوانست مناسبات اجتماعی را به عنوان مصالح امر ادبی به کار بندد. انتظار می رفت شعر به عنوان شاخصهای از هنر، قامت بلندتری از فرهنگ و مناسبات اجتماعی داشته باشد. اما در شعر کلاسیک یا سنتی این اتفاق نیفتاد و شعرهای اکثر شاعران سنتگرا با محتوای یکسان و یکبارمصرف به خورد مردم داده میشد. اما از این نظر فکر میکنم شعر سپید درگیری عمیقتری با مناسبات اجتماعی داشت و این عمق بیشتر در بافت و مصالح شعر وجود داشت تا مضمون و معنای شعر. البته در شعر سپید هم این تجربه صرفاً در کسانی وجود داشت که نگاه جدیتری به نوشتن داشتند نه همه.
یعقوب یسنا: برخی از شاعران سپیدسرا در افغانستان از نظر بوطیقا شعر خود را شعر سپید نمیدانستند و بیشتر در بوطیقای پسامدرن دستهبندی میکردند و میگفتند از شعر سپید گذر کردهاند. نظر شما چیست؟ شما شعر خود را در بوطیقای شعر سپید دستهبندی میکنید؟
مقصود حیدریان: به نظر من چنین نامگذاریهایی باید از مجرای یک گفتمان عبور کند و نقد ادبی یک دوره بر نامگذاری آن مهر تایید بدهد. هرچند هیچگاهی نقد ادبی ما تجربهی روشمندی را پشت سر نگذرانیده اما تصور من این استکه شما در این زمینه کارهای درخور توجهی داشتهاید و من اگر حرفی در مورد شعرهای خودم داشته باشم به استناد به همین نقدها خواهد بود. تا کنون چند نقد در مورد شعرهای من نوشته شده که دو مورد آن به این مساله اشاراتی داشتهاند. نقد اولی از شما استکه بر شعری از من نوشته شده و در آن برخی شعرهای من پساسپید خوانده شده. همینگونه کیوان اصلاحپذیر، شاعر و منتقد ایرانی که یکی از بنیانگذاران شعر فراسپید نیز هست، در نقدی که بر مجموعهی نخستینم «به حیواناتمان آهن داده بودیم که از گاوها سیاست دوشیدیم» داشته است، در مورد سبک شعرهای این مجموعه نوشته است: «زبان شعر نزدیکی و قرابتی با سبک هندی دارد و گاهی از فرط نازکخیالی به تصاویر زبانی صرف (ظاهری و عینی و باطنی غیر قابل تصور در ذهن) بدل میشوند که از خصایص اصلی سبک هندی و همینطور سبکهای نوظهور شعر پسامدرن ایرانی مبتنی بر اصالت زبان در برابر اصالت تصویر و مفهوم و پیام است.» اما شعرهایی که پس از این مجموعه نوشتهام، طوریکه در یادداشت شما نیز تذکر رفته، رویدادها به گونه معکوس در شعر استفاده شده. به عبارت دیگر، شعرهای مجموعهی دوم که به علت سقوط کشور اقبال چاپ نیافتند، برای من تجربههای تازهای بودند که در مجموعهی نخست به آن دست نیافته بودم. رویهمرفته، من خودم هیچ اسمی نمیتوانم به نوشتههایم بدهم. حتا ادعا ندارم که این نوشتهها شعر هستند و این قضاوت را به طور قطع میگذارم به مخاطب.
یعقوب یسنا: در بیستسال گذشته استفاده از ادبیات و شعر چگونه بوده است؛ آیا کسانی با عنوان شاعر، نویسنده و ادیب از ادبیات و شعر سوء استفاده برای رسیدن به قدرت و سایر پارتیبازی کردهاند؟
مقصود حیدریان: یکی از مواردیکه همواره من به آن معترض بودهام، کارکرد جریانهایی به ظاهر ادبی بوده استکه از ادبیات بهعنوان وسیلهی بارکشی استفاده کردهاند. این اصطلاح بارکشی را من از بارت به عاریت گرفتم که وی در مورد نویسندگان اصیل میگوید: «شیوه دیگر شیوهی کسانی استکه به هیچروی زبان را بارکشی برای انتقال گواهی یا توضیح یا تعلیم نمیشمارند و بر آن به چشم وسیله نمینگرند، بلکه آنرا به عنوان نوعی «مصالح» میپذیرند و در این مصالح با دقت و حوصلهای بیحد و حصر کار میکنند.» هرچند نظر بارت در مورد شیوهای از نوشتن است اما، ما طی این بیستسال دیدیم که جریانهایی به گونهی دستهجمعی ادبیات را وسیله بارکشی و بدتر از آن وسیلهی سوء استفادههای فراوان قرار دادند. باری رحمتالله نبیل رییس پیشین امنیت ملی به چند شاعر که برای گرفتن مزد کارشان به دفتر وی رفته بودند، گفته بود: «سه شاعر به دفتر من تشریف آوردند که من آنها را در هیئت حافظ، سعدی و فردوسی دریافتم، اما آنها زیرعنوان شاعر چنان خیانت کردند که دیگر از اسم شعر و شاعر نفرت دارم.» همینگونه، اتحادیهی نویسندگان که در گذشته محلی برای پرورش استعادادهای بزرگ ادبی بود، در عصر ما چند شاعر زیر همین عنوان (اتحادیه نویسندگان افغانستان) آنرا لانهی جاسوسی برای شورای امنیت که متهم به پروژهی داعشسازی و حمله بر تظاهراتکنندگان جنبش روشنایی بود، ساختند و در بدل آن پول و موتر زره و امکانات زیادی را تصاحب شدند که بعدها بهطور رسمی اسم رییس این مرکز نیز در میان اعضای بلندرتبه شورای امنیت منتشر شد و اتهامی که بر وی وجود داشت به اثبات رسید. رویهمرفته، فضای اختناقآور سیاسی بر انجمنهای ادبی و جماعتهای شعرنویس و پروژهگیر نیز افتاده بود و حلقههای خاصی جهت توصیف و تنبیه رفقا و رقبا وجود داشت و این جماعتها در عدم هرگونه تعهدی به ادبیات مصروف زد و بندهای تیمی و گروهی بودند. در این بیستسال، اگر استیژی هم وجود داشته در خدمت همین طبقه بوده، چون اصلی که این طبقه به آن باور داشتند معامله و پروژه بود؛ عناصری که بنمایهی اصلی بحران سیاسی و فرهنگی بیستسال اخیر به شمار میرود.
یعقوب یسنا: به نظر من فعالیت انجمن ادبی سپیدار که بیشتر در بارهی شعر سپید فعالیت داشت، یکی از نهادهای ادبیای بود که برای ادبیات بود و قصد بهرهکشی سیاسی و پارتیبازی از ادبیات را نداشت. شما بهعنوان کسیکه در کنار افراد دیگر از موسسان و مدیران اجرایی این انجمن بودید، در بارهی کارکرد و آیندهی فعالیت این انجمن چه نظر دارید؟
مقصود حیدریان: انجمن یا کارگاه سپیدار در زمستان سال ۱۳۸۷ در فضای مجازی و مشخصا در تلگرام ایجاد شد. این کارگاه نخست انجمن سپیدسرایان افغانستان نام داشت که شما نیز یکی از موسسان این انجمن ادبی بودید که همکاری جدی و ثمربخشی در این زمینه با ما داشتید. بعدها بنا به تصمیم هیأت مدیره، اسم این انجمن به «سپیدار- کارگاه شعر نو افغانستان» تغییر نام یافت. هدف اساسی این انجمن یا کارگاه ادبی توجه و تمرکز به استعدادها بود تا اشخاص و افراد یا گروهها. فعالیت عمدهی این انجمن نقد هفتهوار شعر، نقد کتاب، بررسی موضوعات ادبی، بررسی وضعیت ادبیات و… بود. از آغاز تاسیس این کارگاه تا کنون، به رغم فراز و فرودهای زیادی، دهها مجموعهشعر از شاعران افغانستانی، ایرانی و تاجیکستانی را بررسی و نقد نمودهایم. تجربهی دیگری که در این کارگاه حاصل شد، کار مشترک با شاعران و منتقدان ایرانی و آشنایی با شاعران سپدسرای تاجیکستانی، ازبکستانی و هندوستانی بود که پیش از این به این صورت مهیا نشده بود. سپیدار هنوز هم به لطف فضای مجازی در تلگرام به فعالیت ادامه میدهد. هرچند سایهی سنگین اشغال افغانستان توسط گروه طالبان، بر کار ادبی بیتاثیر نبوده ولی همواره تلاش کردهایم، درب نقد و گفتوگوی ادبی بسته نشود و طی این یکسال و نیم اخیر نیز برنامههای زیادی را راهاندازی کردهایم. هرچند به عنوان مسوول این کارگاه، اعتراف میکنم که نتوانستهایم کار بایستهای در بخش شعر نو انجام دهیم، ولی امیدوارم این کارگاه به عنوان روزنهای بتواند الهامبخش کارهای جدیتری در زمینهی شعر نو افغانستان در آینده باشد.
یعقوب یسنا: جناب حیدریان موردی را که میخواهید بیان کنید، اما پرسیده نشده باشد، خواهشمندم بفرمایید:
مقصود حیدریان: آنچه به عنوان پایانبخش این گفتوگو میخواهم بیفزایم این است: ادبیات ما به تعهدی جدی نیاز دارد که نویسنده نه برحسب احساسات و عواطف بلکه نوشتن را به عنوان امری واجب و قابل اعتنا برگزیند و به آن وقت بگذارد. منظورم از تعهد، اصالت هنر به عنوان پدیدهای مستقل استکه ادبیات و خاصتاً شعر نیز جزو آن به شمار میرود. این روزها میبینم عدهای شعر را به عنوان وسیلهای برای انتقال مفاهیم خاصی استفاده میکنند که این کار در نوع خودش بیباوری به ماهیت و ذات شعر است. از دید من شعر کارکرد خود را دارد و هرچه بر اصالت شعر توجه خود را معطوف بداریم، در واقع کارکرد آن عمیقتر و کاریتر از آب در میآید. از نظر من این اشتباه است، وقتی بحرانی شدیدتر میشود، شعر به عنوان رسانهای در خدمت جنگ، سیاست یا هر امر دیگری قرار گیرد. زیرا بحران و زندگی بشر موازی بههم پیش میروند، ولی در این میان پدیدهها هرکدام باید طبق مسوولیتهای خود آفریده شوند تا کارکرد منطقی از خود تبارز دهند. هرپدیدهای برای بقای خود به تکامل و پیشرفت خود میاندیشد و در این میان شعر هم، جز به پرورش و پیشرفت خود، به امر دیگری توجه ندارد. شاعر به عنوان خالق شعر، همان عنصری را به کار برد که شعر بتواند بدون اتکا به امر دیگری، خودش را تولید و بازتولید کند. چون در غیاب چنین توانشی، بقای شعر به خطر میافتد و در اثر استفاده سوء بسیار، به انقراض خواهد انجامید. از دید من شعریکه نتواند در چنین جایگاهی بایستد، برای چند روز ممکن است وسیلهی دست استفادهجویان اینجا و آنجا دست به دست شود، ولی فرجام آن انقراض و نابودی است.