مهرزاد عظیمی
وقت تاریخ انسان را واکاوی میکنیم، به این نتیجه دست مییابیم که از بطن پیدایش انسان و شکلگیری اجتماعات انسانی، زنان در تمام جامعهها زیر ستم بودند و مورد بیحرمتی و حقتلفی قرار گرفتهاند، اما در جامعههای عقب مانده و توسعهنیافته تا اکنون هم زیر ستم اند و از حق آزادی و انسانی خود بهرهمند نشدهاند. روشنترین نمونۀ این گونه جوامع افغانستان/ خراسان است که زنان تا اکنون در این سرزمین دارای هیچ حق و حقوق انسانی نیستند. بنا بر این جامعهای ما نیازمند ایستادهگی و ایثارگری بیشتر برای تحقق آزادی و نهادینه شدن عدالت اجتماعی میباشد.
از سوی دیگر؛ در همه دنیا فرهنگ مرد سالاری کم و بیش وجود داشته/ دارد، اما در میهن ما نحوی از فرهنگ مردسالاری حاکم است که این مردها هم خود را حاکم مطلق و سایۀ خدا در روی زمین میدانند که هرگونه اعتراض و حق خواهی زنان را برابر به بیحیایی، هرزهگی، گستاخی و گناه نا بخشودنی میدانند و بر زن که ارزشی قایل نیستند هیچ، حتی زن را شبیه حیوانات، ابزارِ برای استفادۀ مردها میدانند که هیچ گونه حق اعتراض ندارند و این مساله، ریشه در فرهنگ قبیلهای پشتونوالی و سنتهای ناپسند دیگر تحت عنوان دین دارد. چون آنچه در افغانستان شرایط زندهگی را برای زنان در تناسب با کشورهای دیگر سخت ساخته است و با گذشت هر رور سایۀ تاریکش بالای مردم به ویژه زنان بیشتر و بیشتر میشود؛ حضور یک قبیلۀ توسعهستیز، انحصارگر، جاهل، برده و خود فروخته است که برای حفظ بقای خود دست به هر کاری میزند. به همینرو زنان و دختران ناگزیر میشوند برای بقای خویش گهگاهی زندهگی خود را به قمار بزنند.
شرح مسئله
موضوع زنان افغانستان و نقش قبیله در زندگی آنها، مسئلهای پیچیده و چندبعدی است که در طول تاریخ با چالشهای بسیاری روبهرو بوده است. در بسیاری از مناطق افغانستان، سنتهای قبیلهای و قوانین اجتماعی بر زندگی روزمره افراد، به ویژه زنان، تاثیر زیادی دارند. این تاثیرات گاهی به شکل محدودیتهای شدید در زمینه آزادیهای فردی، آموزش، حقوق اجتماعی و حتی دسترسی به امکانات پزشکی خود را نشان میدهد. چون در اکثریت مناطق افغانستان به ویژه ساحاتی که در آن پشتونها حاکم اند و فرهنگ پشتونوالی حکمروایی میکند، زنا را وسیلهای برای بقای نسل و رفع غریضهای جنسی شان میدانند و به این باورند که خداوند زن را خاص برای همین آفریده و هیچگونه حق دیگر در زندگی روز مره و دراز مدت ندارند.
از سوی هم؛ در جوامع قبیلهای افغانستان، زنان غالباً تحتفشار آداب و رسوم و نقشهای از پیش تعیینشده هستند. این رسوم، که بعضاً با قوانین اسلامی و فرهنگهای سنتی آمیختهاند، میتوانند حقوق زنان را تحتالشعاع قرار دهند و بسیاری از آنها را از حقوق اولیهشان محروم کنند. بهویژه در مناطق روستایی و کوهستانی، جاییکه پشتونها بیشتر تسلط دارند، زنان معمولاً باید در چارچوب سختگیرانهای از سنتها و قوانین محلی زندگی کنند.
هرچند؛ در «۲۰» سال گذشته با استفاده از حضور بیش از «۴۰» کشور غربی در افغانستان بسیاری از زنان افغانستانی برای تغییر وضعیت خود تلاش کردهاند و در زمینههای مختلفی مانند تحصیل، حقوق بشر و اشتغال فعالیتهایی انجام دادهاند که قابل ملاحظه و در خورستایش است و سازمانهای بینالمللی و محلی نیز نقش مهمی در حمایت از زنان افغانستان ایفا کردند. اما اینکه فرصتها به نفع چند آدم و چند گروه مصادره شدند، بحثاش بماند سرجایش که اینجا به آن نمیپردازم، چون با سقوط جمهوریت و روی کار آمدن امارت پشتونوالی بار دیگر تمام دستاوردهای که در قسمت حقوق بشر، حقوق زنان، آزادی بیان و حق انتخاب وجود داشت، به خاک خون کشیده شدند و دو باره مردم افغانستان به ویژه زنان به بهانههای مختلف سرکوب شدند، آزادیها شان صلب گردیده، حق کار، حق انتخاب و حق تحصیل که بماند، حتی حق زندهگی انسانی شان هم ازشان گرفته شده است و خیلیهای اینها به بهانههای مختلف زندانی شدند، شلاق خوردند، سنگ سار شدند، اعدام گردیدند و مورد تجاوز گروهی قرار گرفتند که این دال بر عدم باورمندی قبیله( پشتونها) به زندگی انسانی و شهروندی است.
با آنکه بیانصافی است بگویم: فرهنگ زنستیزی در میان اقوام دیگری افغانستان وجود ندارد، چون در میان تمام اقوام و مذاهب نگاه از بالا به پایان و تحقیر آمیز بر زنان وجود داشته/ دارد که ریشه در همان فرهنگ و سنتهای ناپسند که تحت نام اسلام وارد جامعهای ما شده است دارد، اما در میان اقوام پشتون که تفکر شان شالودۀ اسلامیت و افغانیت است زن هیچ ارزشی نداشته/ ندارد. چون قبیلهگراهان بدوی، زنان را به عنوان برده جنسی و گاهی هم به عنوان ابزاری برای بقای نسل و رفع غریضه جنسی شان میدانند. چون در میان پشتونها زنان خرید و فروش میشوند، بد داده میشوند و اگر در درگیری دو خانواده کسی کشته شود، برای رفع این دشمنی دختران را به بد میدهند و وقت دختر به خانۀ شوهرش میرود هرچه در فکر گند شان بیاید در حق آن دختر بیچاره روا میدارند و زنان را شبیه گاو و گوسفند خرید و فروش میکنند و زنان هیچگونه حق انتخاب برای شریک زندهگی شان نداشته/ ندارند.
وضعیت زنان در افغانستان تحت تسلط طالبان بهویژه پس از بازگشت این گروه به قدرت در سال 2021، بهطور کلی بسیار نگرانکننده و بحرانی است. طالبان با اعمال قوانین و سیاستهایی که در تضاد با حقوق انسانی و حقوق زنان است، شرایط زندگی را برای زنان در این کشور به شدت محدود کردهاند. برخی از مهمترین چالشها و مشکلات زنان در دوران حکومت طالبان عبارتند از:
محدودیتهای آموزشی: طالبان حق آموزش را از دختران در مقاطع بالاتر از کلاس ششم را ممنوع کردند. این تصمیم باعث شده است که میلیونها دختر افغانستانی از ادامه تحصیل محروم شده، نتوانند در آینده روی پای خود ایستاده شوند. این محدودیت نهتنها فرصتهای آموزشی را از زنان میگیرد، بلکه برای آینده شغلی و مشارکت اقتصادی آنها نیز آسیبهای جبرانناپذیری ایجاد می زند.
محدودیتهای شغلی: طالبان اکثریت مطلق زنان افغانستانی را از حق کار محروم ساخته اند و از حضور در محیطهای کاری به ویژه بخش های دولتی ممنوع کردهاند. این مسئله منجر به کاهش شدید مشارکت زنان در بازار کار و فقر بیشتر برای بسیاری از خانوادهها شده است که این خود نقض آشکارای حقوق بشر و حقوق زنان است.
حقوق بشر و آزادیهای فردی: طالبان قوانین بسیار سختگیرانهای برای مردم افغانستان به ویژه زنان وضع کردهاند، از جمله الزام به پوشاندن صورت با نقاب (چادر) در انظار عمومی، عدم امکان حضور بدون محرم مرد در سفرها، و محدودیتهای شدیدی بر رفتار و حرکات اجتماعی زنان. این شرایط برای زنان به معنای از دست دادن آزادیهای فردی و حقوق اساسی آنها است.
خشونت و تهدید: بسیاری از فعالان حقوق زنان، خبرنگاران و افرادی که علیه سیاستهای طالبان صحبت کردهاند، مورد تهدید، آزار و در برخی موارد قتل قرار گرفتهاند. همچنین، زنان در معرض خشونتهای خانگی و اجتماعی قرار دارند، زیرا قوانین و ساختارهای حمایتی ضعیف هستند و افغانیت و اسلامیت حاکم.
پناهندگی و فرار از کشور: با توجه به شرایط وحشتناک، بسیاری از زنان و خانوادهها مجبور به فرار از کشور شدهاند تا بتوانند جان و آزادی خود را نجات دهند. این پناهندگان با مشکلات فراوانی در کشورهای همسایه و کشورهای دیگر روبهرو هستند، و وضعیت آنها بهویژه در زمینه سلامت روانی و اجتماعی بسیار دشوار است که این نیز خشونت علیه زنان اطلاق شده، دال بر خشونت طلبی طالبان و قبیله می باشد.
مبارزه با سیستم طالبان: با وجود فشارهای شدید، برخی زنان در افغانستان تلاش کردهاند تا مقاومت کنند و علیه قوانین تحمیلی طالبان اعتراض کنند. این مبارزات، هرچند در مقیاس کوچک، اما نشانهای از اراده و مقاومت زنان برای احقاق حقوقشان است.
نتیجه گیری
در فرهنگ اسلامیت و افعانیت، زنان هیچ جایگاهی به لحاظ، سیاسی، فرهنگی، اجتماعی و حتا خانوادهگی نداشته/ ندارند. چون در میان پشتونها زنان ابزاری بیش نیستند، برای رفع غریضه جنسی مردان و بقای نسل شان. به همین رو به راحتی میشود گفت: بزرگترین عامل سد راه تحقق حقوق زنان در افغانستان افغانیت و اسلامیت میباشد.
وضعیت زنان در افغانستان تحت تسلط طالبان بهطور کلی بهشدت محدود و به عقبنشینی در بسیاری از جنبههای اجتماعی، فرهنگی و اقتصادی منجر شده است. این شرایط نه تنها به نفع زنان نیست، بلکه برای تمام جامعه افغانستان، از جمله نسلهای آینده، آسیبهای جدی به همراه دارد. وضعیت کنونی، هم از نظر حقوق بشر و هم از نظر توسعه انسانی، باید مورد توجه و اقدام جدی جامعه جهانی قرار گیرد.
هرچند بعد از روی کار آمدن خیلی از زنان و مردان علیه قانون سخت گیرانهی گروه طالبان ایستاده شدند و برای احقاق حقوق شان دست به اعتراضات گسترده زدند اما این در حد کوچک بود که تاثیر چندانی بر وضعیت زنان نداشته و ندارد.