نویسنده: صفار سامانی
کلیمالله همسخن به نقل از دکتر عبداللطیف پدرام در برگهی فیسبوکاش نوشت: «آمریکاییها حکومت مجاهدین، استاد ربانی و فرمانده مسعود را به دلیل فرهنگی قبول نکردند، به دلیل تاجیکبودن و زبان فارسی. آمریکاییها از عظمت این زبان و فرهنگ میهراسند، چون قدرت تولید و مقاومت دارد.» (نقل به مضمون)
همچنان به فرمودهی پروفیسور فولتز: «روسها در زمان اشغال فرارود زبان فارسی را بهعنوان زبان تروریسم میشناختند.» زیرا فارسیزبانان تمامعیار علیه اشغال نظامی و تهاجم فرهنگی روسها جنگیدند، مقاومت کردند و الی اینکه در تقسیمات جغرافیایی فرارود و تشکیل کشورهای اوزبیکستان و تاجیکستان، مناطق بیشتر تاجیکنشین به اوزبیکها هدیه داده شد، چون روسها برای تضعیف فرهنگ اکثریت مقاومتگر و فروپاشی تمدن فارسی، نیاز به رشد خوردهفرهنگهای محلی داشتند که در کنار آن به راحتی بتوانند در ادارات رسمی و اکادمیک به بهانهی پاسخگو نبودن فرهنگهای محلی، زبان روسی را رسمی بسازند. طوریکه در خراسان/افغانستان تلاش دارند تا با کنار زدن زبان فارسی از مجامع علمی و پژوهشی زبان انگلیسی را رسمی بسازند، چون زبان افغانی/پشتو زبان محلی است و نمیتواند پاسخگوی علم و فرهنگ یک کشور متمدن باشد. البته نباید فراموش کرد که عوامل دیگری از جمله اخوانیگری و عدم تفکر ناسیونالیستی-تاجیکی نیز سبب تضعیف تاجیکها در منطقه بودهاست که در یک بحث جداگانه بدان پرداخته خواهد شد.
بنابراین، بیجا نبود که عملیات فرمانده کل جهاد و مقاومت برای ادبیات و جنگ او برای فرهنگ بود. شهید استاد ربانی، رهبر جهاد و مقاومت فرمود: «قدرت همیشه حاکم بر فرهنگ است.» از همینجاست که فاشیسم افغانی بهخوبی درک کرده است که برای تحکیم افغانیت/پشتونوالی میجنگد و چپ و راست صهیونیستهای افغان در کنار صهیونیسم جهانی علیه فرهنگ و ادبیات فارسی و هویت خراسانیان و بهویژه تاجیکان بسیج شدهاند و به بهانههای گوناگون در تلاش اند تا گلیم زبان فارسی و فرهنگ تاجیک را از خراسان/افغانستان جمع کنند که ناممکن است و تا هم اکنون مقاومتها هم ادامه دارد. از اینجاست که ما برای تأمین عدالت اجتماعی و جلوگیری از برخورد فرهنگها و تحمیل هویت یک تبار بر سایر تبارها، نسخهی نامتمرکزسازی ساختارها را برای تقسیم عادلانهی قدرت پیشنهاد کرده و روی تفاهم تبارها و گفتوگوی فرهنگها پافشاری داریم که جز این تاکنون راه حل معقولی نیست.
افغانستان/خراسان یک کشوری با تنوع تباری است که هر تبار نمادها و ارزشهای منحصر بهخود را دارند. قهرمان یک تبار، خایین تباری دیگر و همینگونه کمتر نمادها و ارزشهای یک تبار را میتوان بر تباری دیگر محترم شمرد. به گونهی مثال: تاریخ سیاسی افغانها/پشتونها با هوتکیها و درانیها آغاز میشود و تمام ارزشهایشان فراتر از افغانیت نیست و سیاسیون این تبار، باور دارند که تنها راه پاسداری از ارزشهایشان حاکمیت مطلقهی پشتونهاست و این درحالی است که تاجیکها، تاریخی پنجهزارساله در این جغرافیا دارند که شماری از قبایل پشتوزبان نیز در آن سهیم اند و اصلیت خراسانی و تاجیکی خود را فراموش کردهاند و اکثریت مطلق ارزشهای تاریخی منسوب به این تبار میشود. سیاسیون این تبار بدین باور اند که با تقسیم افقی قدرت میشود عدالت اجتماعی و ملی را تأمین کرد. همچنان، سیاسیون هزاره و اوزبیک نیز بدین باور اند که قدرت باید تقسیم شود و حاکمیت تکتباری را خلاف ارزشهای انسانی و اسلامی دانسته و تحمیل ارزشهای پشتونی را بر تبار خود فاشیستی و استبداد تلقی کرده/میکنند که در این خواستهیشان برحق هم هستند. تقسیم افقی و توزیع ذاتی قدرت به همه تبارها در ساختار متمرکز ممکن نیست و به دلیل ناهمگونیهای تاریخی تبارها، ساختار متمرکز باید مستبدانه عمل کند تا تبار حاکم بتواند تبارهای تحت حاکمیت را رام و ارزشهای تباری خود را بر سایر تبارها تحمیل کند و از اینجاست که استبداد و فاشیسم تباری همیشه الی تغییر بنیادی ساختارها، حاکم و هرگز عدالت اجتماعی تأمین نخواهد شد.
به عبارت دیگر، نامتمرکزسازی پایان استبداد تاریخی فاشیسم تباری و بهترین راه رسیدن به تقسیم عادلانهی قدرت بین تبارهاست. اینجاست که فرمانده کل جهاد و مقاومت ملی شهید احمدشاه مسعود و قهرمان ملی کشور پس از دههها مبارزه به این نتیجه رسید که باید روی تفاهم تبارها برای تقسیم قدرت وارد عمل شد و ساختار مدل سویس را برای نمونه در مصاحبههایش برای آیندهی حکومتداری نام برد که چندی پیش پسرش، احمد مسعود نیز در مقالهای بدان اشاره نمود و هم اکنون نیز در این راستا مبارزه میکند. باری در گپوگفتهای خودمانی با دکتر لطیف پدرام از او شنیدم که گفت: «در کشورهای غیر دموکراتیک و بهویژه در کشور خودمان (افغانستان/خراسان)، رسیدن به اقتدار و تأمین عدالت از راه مأموریت ممکن نیست و نخواهد بود. همچنان، اقتدار به معنای سلطهی یک تبار بر سایر تبارها نیست، بلکه اقتدار یعنی توزیع عادلانهی قدرت و تأمین عدالت است تا هرکه از هر تبار بتواند به شکل دموکراتیک از ماموریت به اقتدار برسد و مطابق به قوانین انسانی، نقش خودش را آزادانه در تأمین عدالت بازی کند.» بنابراین، تقسیم عادلانهی قدرت و تغییر ساختار متمرکز به غیر متمرکز که یک اصل دموکراتیک و انسانی است و با دین مقدس اسلام هم منافاتی ندارد. این طرح از سوی هرکسی، هر جریانی و هر تباریکه به مردم ستمدیدهی کشورمان پیشکش شود، ما با دل و جان در کنار او خواهیم ایستاد و برای این اصل انسانی و رسیدن به آن تا آخر خط ایستاده و به یاری خداوند مبارزه خواهیم کرد.
به عبارت دیگر، در حدود سه سده است که نان مردم سرزمینم در خون تر است. نام غیر تباری جغرافیای ما (خراسان) را به کمک استعمار قبیلهای (افغانستان) ساختند و تمامی ارزشهای تمدنی ما را با عناوین گوناگون از فلتر قبیله به بهانهی حرام و حلال بودن، مورد تردید قرار دادند. اگرچه در این سه سده کمتر موفق شده بودند و تا دودهه پیش هم بیشتر جشنهای باستانی مانند نوروز، برات، شب چله و… در بین مردم با شکوه برگزار میشد و اما مدتی است که هر بار با فرارسیدن یکی از مراسمهای سنتی خراسانیان، تلاش برای کماهمیت جلوهدادن آن از سوی رسانههای منتسب به قبیله آغاز میشود. با اینحال آنچه تا کنون به وضوح مشخص است، تداوم این سنتها و انتقال آن به نسلهای بعدی است. موضوعی که از سوی مردم، بهعنوان نوعی مکانیسم دفاعی در برابر هجمه فرهنگی قبیله به عرصههای مختلف زندگی تلقی میشود. پس از ظهور گروه قبیلهگرا بهنام طالب و زیر نام اسلام، در نخستین اقدام سعی کردند تا برداشت خاص خودشان از دین را بهعنوان فرهنگ غالب ترویج کنند.
در همین راستا، از منبر مسجد بهعنوان ابزار به کار گرفته شد و در نخستین تلاشهایشان بتهای بامیان را ویران کردند و تلاش شد تا هرآنچه که به نحوی به تاریخ پیش از اسلام و دگر ارزشهای خراسانی منتسب است را نابود کنند. و اما اینها نهایتاً سعی کردند تا سنتهای بدوی و قبیلهای خودشان را که ریشه در برهمنیزم، صهیونیزم و عربیزم دارد را اسلامیزه کنند، مانند: اتن، بد دادن دختران، غصب زمینهای بومیان توسط کوچیها، قومیسازی تمام پدیدههای انسانی، نهادهای مدنی و حتا سنتهای عربی و غربی. همچنان؛ همین به اصطلاح مدافعان اسلام، در مورد سایر پدیدههای قبیلهی خودشان و هزاران پدیدهی زشت و ناپسندیکه عامل عقبماندگی جامعه است، سکوت کردهاند که نه حدیثی برای رد آن پیشکش میکنند و نه آیتی برای تکفیر برگزارکنندگان آن. در ضمن، همه گواهایم که همین به اصطلاح اسلامگرایان و مدافعان دین مقدس اسلام، در مبارزه علیه بیکاری، فقر، دزدی، قبیلهگرایی، استبداد، خشونتهای گروهی و طبقاتی، رشوه، فساد سیاسی و دهها پدیدهی زشت و تحمیلی دیگر نیز سکوت کردهاند که راه نجات از این بنبست فقط و فقط با ساختارشکنی و محدودساختن برتریخواهان در محدودهای جغرافیایی کوچک خودشان است. زیرا، در تاریخ معاصر خراسان و به ویژه پس از اینکه جغرافیای خراسان به کوشش انگلیسها و روسها تجزیه و کشوری بهنام افغانستان زاده شد، مسئلهی تباری و زبانی اصول بنیادی مبارزهی قبیلهگرایان افغان را شکل داده و میدهد. بنابراین، افغانیتخواهان یا برتریطلبان افغان، مخالف به قدرت رسیدن هر غیر افغان/پشتون اند و برای پاسداری از این اصول فاشیستیشان به هیچ دین و آیین انسانی تمکین نمیکنند.
عیار خراسان پس از شورشهای پی در پی جنوب و شرق کشور علیه حکومت امانی، به فتوای علمای دین و به کمک شورشگران جنوب و شرق، دست به قیام زد که در نتیجه حکومت امانی سقوط و پس از سدهها یک تاجیکتبار خراسانی به قدرت رسید که انگیزهی مذهبی داشت و اما برتریطلبان افغان آن قیام را رنگ و بوی تباری-زبانی دادند و تاریخ گواه است که چه جنایاتی را در حق عیار خراسان و همتبارانش انجام دادند و چه ماهرانه تاریخ را جعل کردند و دزد را قهرمان و قهرمان را دزد معرفی کردند. همچنان پس از دهها سال سکوت تبارهای ستمدیده، با ورود کمونیسم در کشور بود که طرح تقسیم عادلانهی قدرت و ثروت در جامعهی سیاسی ستمدیدگان مطرح و با تأکید باید گفت: در دوران کوتاه حکومت ببرک کارمل بود که تا اندازهای قدرت از انحصار برتریطلبان افغان کاسته شد و از همینجاست که سمسور افغان در کتابچهی شیطان، کارمل را یکی از سقاویها شمرده و سقاوی را مترادف ستمی میداند. پس از کارمل، شهید صلح استاد ربانی و قهرمان ملی شهید مسعود بودند که خشم قبیله را برانگیختند و ساختار میراثی قدرت را زیر سوال بردند. گرچه مبارزهی استاد شهید و فرمانده شهید از جهاد علیه متجاوزان آغاز شد و اما پس از خروج ارتش سرخ به جهانیان نشان دادند که برای تأمین عدالت اجتماعی و تقسیم عادلانهی قدرت و ثروت در کشور مبارزه میکنند. طوریکه از جنرال صاحب مومن شهید پرسیدند که چرا قیام کردید و حکومت داکتر نجیب الله را سقوط دادید؟ او در پاسخ به سوال میگوید: «یکی از انگیزههای قیام ما این بود که به برادرهایی که قدرت را در انحصار گرفته بودند و حکومت را غنیمت اجدادشان میدانستند تفهیم کنیم که اگر مسئلهی زور باشد ما هم به زور حکومت را میگیریم، اما بهتر است برابری و برادری باشد و احترام به دیگر قومهای ساکن در کشور شود.» جنرال دوستم نیز همین هدف را دنبال میکند و رتبهی فرمایشی مارشالی را در جهت کسب حقوق سیاسی و جایگاه اجتماعی اوزبیکها میداند. شهید مزاری نیز تا لحظهی شهادتش از حقوق هزارهها گپ زد و طرفدار ساختار فدرالیسم و یکی از مطرح کنندگان این طرح بود. دکتر لطیف پدرام با تبلیغ این مسایل در این دودهه روشنگری کرد و احمد مسعود فرزند قهرمان ملی کشور و تعدادی از سیاسیون دیگر غیر افغان نیز اکنون به این نتیجه رسیدهاند که مسایل تباری و زبانی در کشور باید حل شوند و به دنبال تقسیم عادلانهی قدرت در کشور اند. اگر این مسئله در کشور حل نگردد، تنشهای تباری-زبانی همیشه باقی خواهد بود و تیکهداران معاملهگر تبارهای ستمدیده، همیشه موجسواری کرده و با وصف اینکه در ظاهر از وحدت ملی و مبارزه علیه قومگرایی سخن میگویند و اما خودشان به نمایندگی از تاجیکها، اوزبیکها، هزارهها و دگر اقوام بر سر معاونیت و جایگاه تباری خود صف کشیده و معامله پی معامله کرده و در جامعه نفرتپراکنی میکنند.
همه میدانیم که پس از شهادت فرمانده کل جهاد و مقاومت شهید احمدشاه مسعود قهرمان ملی کشور، تعدادی از فرماندهان جنگی تاجیک که در سیاست پخته نشده و هنوز از بازیهای منطقهای و نیات قبیلهگرایان به درستی آگاهی نداشتند، در کنفرانس بن دو دسته قدرت را به نمایندگان فاشیسم افغانی تسلیم و به صراحت با عملکرد خود نشان دادند که ظرفیت نداشتند و با اشتباه تمام یا نفهمی، به درجهبندی تبارها در کشور لبیک گفته و تاجیکان را درجه دو به معرفی گرفتند. من گهگاهی در این مورد در رخنامه یا فیسبوکم طنزگونه، فکاهیگونه و جدی اشاره کردهام که یک نمونهی آن را اینجا میخوانید: «گویند خبرنگاری در آلمان از یونس قانونی پرسید، شما که نمایندهی جبههی مقاومت ملی هستید، سالها مقاومت کردهاید، جهان شما را به رسمیت میشناسد و اکنون هم میروید بهسوی نظامسازی نوین با نظارت جامعهی جهانی، چه طرحی در پیشرو دارید که دیگر جنگ نشود و قدرت بین طرفهای درگیر بهطور عادلانه تقسیم شود؟ آقای قانونی گفت: بلی، ما طرحی داریم که با عملیسازی آن، قدرت عادلانه تقسیم، دردهای جهاد و مقاومت ملی در حافظهی تاریخی مردم رنجدیدهی ما مرحم شود و همه نفس راحت بکشیم. خبرنگار گفت: میشود بگویید آن طرح چیست؟ چون ممکن برای مردم رنجدیدهیتان و مردم جهان جالب باشد که بدانند طرح نمایندگان مجاهدین و پاسداران راه شهدای جهاد و مقاومت ملی، چگونه میتواند جنگهای درازمدت را پایان بدهد تا مردمشان نفس راحت بکشند؟ آقای قانونی بغضش را خورد، قطرات اشک را از چشمانش پاک کرد و گفت: ما از قوم درجه دو هستیم و شما میتوانید از کرزی صاحب درجه یک بپرسید.» از همینجاست که باری یکی از نخبگان جامعه برای سیاسیون تاجیک نسخهی مطالعه را پیشنهاد کرد تا کمی بیاموزند.
به دید من تاریخ بهترین درسی است که برای سیاسیون ما باید آموخت. روایت است که وقتی «مارکآنتوان» یکی از سه زمامدار روم به سرزمینهای امپراتوری اشکانیان حمله کرد، فرهاد چهارم اشکانی علت را پرسید. فرستادهی «آنتوان» گفت: «آمدهایم تا پرچمهاییکه سپهبد سورنا (فرمانده سیستانی امپراتوری اشکانی) از ما گرفت را پس بگیرم! فرهاد اشکانی پاسخ داد: فقط میتوانیم جانتان را پس بدهیم!» لازم بهیادآوریست که فرهاد چهارم در طی دو نبرد، رومیان را متحمل شکستی سنگین کرد. پرسش این است که اهمیت پرچم در کجاست؟ چرا رومیها با وصف اینکه چندبار شکست خوردند، پرچمهایشان به دست دشمن افتاد، به دنبال جنگی دیگر میشوند تا پرچمها را بهدست بیارند که در نتیجه، اشکانیان هزینه میکنند، تاریخ را به نفع خود رقم میزنند و پرچمهای رومیها را نمیدهند تا دوباره بر افراشته شوند؟ چرا ما به عنوان همتباران اشکانیان که سنگ جهاد، مقاومت و آزادگی را در سینه میزنیم، پرچم جهاد و مقاومتمان را نادیده گرفته، پرچم قبیلهای را بلند کردیم؟ سرود ملی را با سرود قبیلهای معاوضه کردیم؟ و گذشتن از ارزشهای هویت تباری، زبانی، تمدنی و فرهنگی زیر هر عنوانی که باشد، حماقت نیست؟
باری امام علی رحمان رئیسجمهور تاجیکستان در مراسم یادبود از سربازان گمنام جنگ علیه فاشیسم نازی گفت: «ما تاجیکان پیشقراولان جنگ علیه فاشیزم نازی بودیم و در گرفتن پایتخت نازی (شهر برلین)، نقش تاجیکها مهم بود.» و اما این را نگفت که ما در تقسیم سرزمینهایمان توسط استعمارگران روس و انگلیس و ستمگریهای پانترکیسم و افغانیسم تا چه حد در از خودگذری افراط کردیم و باختیم؟ تفکر ملی تاجیکان فراتباری، فرازبانی، فرامذهبی، فراسمتی و فرانژادی است که بر دیدگاههای فروتباری، فروزبانی، فرومذهبی، فروسمتی و فرونژادی خط بطلان کشیده است. یک تاجیکتبار پروردهی فرهنگ خراسانی از دیو و دد ملول است و انسانش آرزوست. هر آن تاجیکتباریکه از اصل خود دور نگردیده است، باور دارد که بنی آدم اعضای همدیگر اند.
تاریخ گواه است که در درازنای تاریخ هرگز چنین اتفاق نیافتاده است که تاجیکان برای تحمیل هویت و زبانشان ستم کرده باشند و در سدد مسخ هویت غیر تاجیکان برآمده و جنگیده باشند. یک تاجیک اصیل مانند زردشت میاندیشد، مانند کوروش عمل میکنند، مانند یعقوب لیث صفار آزاده است، مانند حضرت شهیدمسعود بزرگ برای آزادی و آزادهزیستن، مبارزه و مقاومت میکند.