آمریکا در حکومت اشرفغنی با طالبان تفاهمنامهای را با نمایندگی زلمی خلیلزاد از جانب آمریکا و ملا برادر از جانب طالبان امضا کرد. امضای آن تفاهمنامه در حقیقت به طالبان جایگاه سیاسی بخشید و پس از آن تفاهمنامه، چین، روسیه، ایران و سایر کشورهای منطقه برای برقراری و ارتباط با طالبان به رقابت پرداختند و ارتباط کشورها با طالبان موجب جایگاه سیاسی طالبان شد و به قدرت بیشتر طالبان انجامید.
منظور کلی از آن تفاهمنامه صلح بین حکومت غنی و طالبان و ایجاد یک حکومت موقت و انتقالی بود تا انتخابات برگزار شود. اما آمریکا افغانستان را ترک کرد و تفاهمنامه عملی نشد. بنابراین، آمریکا و طالبان آن تفاهمنامه را نقض کردند. آمریکا پیش از عملیشدن تفاهمنامه از افغانستان خارج شد و طالبان بدون به نتیجهرسیدن مذاکرات صلح، افغانستان را تصرف کردند و غنی در تفاهم با طالبان از افغانستان فرار کرد.
اما هنوز آمریکا و بخشی از سران سیاسی حکومت پیشین تاکید بر عملیشدن تفاهمنامهی دوحه دارند؛ درحالیکه این تفاهمنامه از طرف طرفین نقض شده و به تاریخ پیوسته است. مهمتر از همه افغانستان وارد شرایط جدیدی شده استکه گروه طالبان در آن سلطه دارند و ستم قومی، جنسیتی، مذهبی و کوچ اجباری را راه انداختند. بنابراین، برای اینکه بتوانیم به یک شرایط جدید سیاسی برسیم، باید از تفاهمنامهی دوحه گذر کنیم و طبق شرایط فعلی در پی تفاهمنامهی سیاسیای دیگر با راهکارهای مشخص بنابر واقعیت قومی، مذهبی و فرهنگی افغانستان باشیم.
اگرچه طالبان بهعنوان یک گروه قومی غیر از سلطه بر اقوام غیر پشتون در پی هیچ تفاهمنامهای نیستند، اما در هرصورت ما ملاحظات خود را به صورت سیاسی بیان میکنیم و میل داریم این ملاحظات سیاسی عملی شوند؛ در غیر آن مانند گذشته وضعیت سیاسی به بنبست میرسد و خشونت و جنگ تکرار میشود.
درست استکه طالبان مست سلطه، تصرف و تجاوز بر زندگی و سرزمینهای اقوام غیر پشتون استند، اما این مستی نمیتواند دوام بیارود. زیرا مردم تجاوز و ستم را تحمل نمیکنند.
اگر قرار باشد مشکل و معضل فعلی افغانستان از نظر سیاسی حل شود؛ توسط تغییر نوع نظام و حکومتداری میتواند حل شود. نظام سیاسی باید از ریاستی و تکقومی به یک نظام سیاسی پارلمانی و شیوهی حکومتداری به فدرال تغییر کند تا اقوام و مردم افغانستان طبق آرای خود صاحب سرنوشت سیاسی خود شوند و بتوانند فدرال خود را تشکیل بدهند و هر فدرال برای خود طبق زبان و فرهنگ مردم آن فدرال، قانون وضع کند.
تفاهمنامهایکه نتواند نظام سیاسی و شیوهی حکومتداری در افغانستان را تغییر دهد، نتیجهای در پی نخواهد داشت. معضل و مشکل اساسی افغانستان طبق واقعیت قومی و فرهنگی مردم کشور، نظام سیاسی ریاستیِ تکقومی است و تفاهمنامهایکه بخواهد ثبات سیاسی و امنیت را در افغانستان بیاورد، بایستی موضوع اساسی آن تفاهمنامه، تعییر نظام سیاسی و حکومتداری در افغانستان باشد.
تاکید به تفاهمنامهی دوحه در واقع کلوخماندن و از آب گذشتن یا آب در هاونکوبیدن است و معضل و مشکل اساسی افغانستان را نمیتواند حل و فصل کند. تفاهمنامهی دوحه در واقع میخواهد معضل درون قومی قوم پشتون را حل کند و گروههای تندروی مذهبی قوم پشتون را که طالبان استند و گروههای تکنوکرات قوم پشتون را که غنی، محب، خلیلزاد، کرزی، عبدالله، اتمر و… استند، با هم بنشاند و آشتی دهد.
اما معضل و مشکل سیاسی افغانستان فراتر از معضل و مشکل گروهها و قبیلههای قوم پشتون است. بنابراین تا تاجیکان، هزارگان، اوزبیکان و سایر مردم افغانستان به حقوق سیاسی و شهروندی خود دست نیابند، مشکل و معضل افغانستان رفع نمیشود.