نویسنده: سروش کابلشاهی
زبان پارسی یادگارِ ارزشمند و گهر پرمایه و درّ گرانبهای نیاکانی ما، حلقهی پیونددهندهی گذشته، اکنون و آیندهی ما، فروغبخش باهمی و همبستگی حوزهی مشترک تمدّنی ما، سایهروشنِ امیدهای درخشان ما و نماد و نمایهی پیروزی و همزیستی ما است.
پارسی تنها یک زبان ساده نیست؛ پارسی یک اندیشه و یک فرهنگ پویا و در حال پیشروی است. پارسی، زبانِ اندیشهی نیک، گفتار نیک و کردار نیک است. به گواهی تاریخ، زبان پارسی در درازای زندگانی پر فراز و نشیب خویش رخدادهای دلخراشی را پشت سر نهاده و به پیروزی ماندگار شده است.
شمار پژوهشگران بدین باور اند که زبان پارسی در تخارستان باستان به وجود آمده و در پی روندهای پویان تاریخی به سرزمینهای دیگر گسترش یافته است. برخی اظهار داشته اند که زبان پارسی از سرزمین باختر- بخدی – بلخ برخاسته و سپس در همهی ایران شهر (حوزهی تمدن پارسی) جا باز کرده است. دستهای هم میپندارند که زبان پارسیدری در پارس (ایران غربی) پیدا شده است و…
به هر روی، زبان پارسی در هر جایی که پدید آمده، یکی از بخشهای قلمرو امپراتوری ایران بزرگ و خراسان پهنآور بوده، و سپس در شهرهای آسیای میانه گامههای اوج شگوفایی و فرهنگی خود را پیموده است. پس از دورهای که آیین خدایی اسلام نمودار شد، زبان تازی/عربی در برابر زبان پارسی قرار گرفت و پیوسته از سوی فرمانروایان تازی تلاش میشد تا زبان پارسی از میان برداشته شود و جای خود را به زبان تازی، زبان آیین خدا، زبان دولت تازیان بسپارد. باید گفت که با چیره شدن عرب بهویژه در سدههای ۱۰-۱۱ ترسایی/میلادی زبانهای بومی نمودِ گفتاری داشته و از عرصهی دولتداری و نهادهای رسمی کنار زده شده بودند. در آغاز واژههای دینی و اداری، و نیز نویسهی (خط) تازی وارد زبان پارسی شد و سپس تازیان میخواستد به شکل تدریجی زبان تازی را در خراسان بزرگ گسترش دهند؛ اما این کار از آغاز با موج واکنشها و خیزشهای تودههای خراسان روبهرو شد و خراسانیان نگذاشتند که تازیان برنامههای استعماری خویش را بر آنان تحمیل کنند. هرچند شورشهای مردمی برضد دولت تازیان بهوقوع میپیوست؛ ولی به سختی سرکوب میشد. در زمان فرمانروایی مامون رشید دامنهی شورشهای آزادیخواهی پهنتر شد و به اوج خود رسید. بر اثر خیزشهای پیوستهی تودهای بود که دولت آزاد ملی در خراسان پای گرفت و از فرهنگ و زبان نیاکان ما پاسداری به عمل آورد. دولت طاهری، نخستین دولت بومی خراسان زمین بود؛ طاهریان تاجیکتبار خیلی عربزده بوده و به زبان عرب اهمیت و قدسیت بخشیده بودند. ابوحفص سغدی سراینده پارسیگوی این دوره بود و سرودهای بدو منسوب است که تا امروز ماندگار مانده است:
آهوی کوهی در دست چگونه رَوَندا
او ندارد یار بی یار چگونه بوذا
صفاریان پس از طاهریان به قدرت رسیدند، صفاریهای تاجیکتبار از زبان پارسی و فرهنگ آریایی پاسداری میکردند. چنانچه روایت است وصیف سکزی، یعقوب لیث پایهگذار دولت صفاری را به شعر تازی بستود، یعقوب به معنی آن پی نبرد و گفت: «چیزی را که من اندر نیابم چرا باید گفت؟!» برای همین بود که پارسی دگرباره به زبان دربار و گفتار تبدیل یافت و رو به گسترش نهاد.
سامانیان سومین دودمان پارسیزبانِ تاجیکتبار پس از اسلام هستند که به تمام ایران کهن و خراسان عهد اسلامی فرمان میراندند. در این زمان زبان پارسی ارزش ساختاری یافت و به عنوان زبان رسمی دولت و زبان فرهنگ و هنر پذیرفته شد. در این روزگار ابوعبدالله رودکی به انجمن پاسبانی از فرهنگ و ادب پارسی دری پیوست و به زبان پارسی روان تازه و رونقافزا بخشید. سامانیها آزادی کامل از خلیفگان بغداد به دست آوردند و آرامآرام سنتهای فرهنگ کهن را جایگزین سنتهای آوردهشده توسط تازیان کردند. در نخست، پر ارزشترین کاری که بهخاطر زبان پارسی در روزگار سامانی انجام پذیرفت، ترجمهی تاریخ تَبری به دستِ ابوعلی محمد بن محمد بلعمی در سال ۹۶۳ ترسایی میباشد. سرایندگان و دانشوران بسیاری دراین دوره پرورده شدند و به زبان پارسی خدمت کردند.
بدینگونه زبان پارسی از خطر نابودی رهایی یافت و دریچهی پیشرفت و پویایی فزایندهی آن توسط آل سامان گشوده شد. پس از آن، در گذر هزار سال زبان پارسی به عنوان زبان مردم و دولت خراسان باقی ماند و به خطر جدیای مواجه نشد. هرچند در دورههایی از تاریخ پارسیستیزی در دستور کار حکومتها قرار گرفت، اما زبان پارسی توانست بر چالشها و دشواریهای فراراه پایایی و پویایی خود پیروز شود و افق جدیدی برای رشد خویش بگشاید.
اینک زبان پارسی پس از هزار سال به خطر بزرگ و نابودکنندهای روبهرو شده است. تبهکاران سیاسی کنونی در راه ستیزه با پارسی گام گذاشته و در پی لعیدن آن اند. شایان یادآوری است که افزایش ناسازی و ناهمدلی و گسترش شکافهایی در درون جامعهی پارسیزبان، این تبهکاران را انگیزه داده تا برای رسیدن خواستههای ناروای خود مبنی بر زدودن فرهنگ و ادبیات پارسی تلاش کنند. ما پارسیگویان بایستی بدانیم که باختر/غرب از راه جارچیان و رسانههای سامانمند خود دام بزرگی برای ما گسترده است. چه بسا دستهبندی زبان پارسی به سه شاخهی «فارسی، دری و تاجیکی» ریشه در این دشمنی و گمراهسازی دارد. در حالیکه تا نیمهی سدهی شانزدهم ترسایی همهی پارسیگویان دارای جغرافیای سیاسی و هویت فرهنگی/تباری مشترک بوده اند و هر چکامهای در شیراز و پارس سروده میشد، در سمرقند و بخارا و بدخشان مفهوم بود و برعکس. از این میان سرایندگانِ بزرگ چون رودکی، فردوسی، فرخی، منوچهری، خیام، سعدی، حافظ، نظامی و… برخاستند و در کل کشور شناخته شده بوده اند و سرودههای شان نیز مفهوم و معلوم بوده است. بنابراین، چنین برآیند به دست میآید که زبان و کشور آنهمه اندیشهوران یکی بوده و تفاوتی نداشته است. در حال حاضر، همان گونه که ایرانیها رودکی و ناصر خسرو و سنایی و پورسینا و مولانا را از آن خود میدانند؛ ما هم حافظ و سعدی و خیام و گرگانی را از خود میپنداریم و هیچ احساس بیگانگی نسبت به آنها نداریم. ناگفته پیداست که این تقسیمبندیها و مرزبندیهای سیاسی و فرهنگی خیلی پسانها و در روزگار معاصر به میان آمده است.
زبان پارسی در آثار بزرگان ما به شکل پارسی، فارسی، پارسی دری و دری آمده است که در کل نمایان-گر یک زبان است؛ در اینجا به گونهی نمونه بیتی چند از بزرگان را میآوریم:
فخرالدین اسعد گرگانی:
هنر در پارسی گفتن نمودند
کجا در پارسی استاد بودند
حافظ شیرازی:
خوبان پارسیگو بخشندگان عمر اند
ساقی بده بشارت رندان پارسا را
سنایی غزنهای:
پارسی نکو ندانی حک آزادی بجو
پیش استاد لغت دعوی زباندانی مکن
ناصر خسرو بلخی:
من آنم که در پای خوگان نریزم
مر این قیمت در لفظ دری را
تقسیم زبان پارسی به سه شاخه (فارسی، دری و تاجیکی) دستآورد ناستودهای است که هیولای استعماری زمان در حق پارسیگویان روا داشته و تحمیل نموده است و برای اهل خرد هیچگاهی پذیرفتنی نبوده و نخواهد بود. زبان پارسی یا فارسی اصل بوده و دری ستایهی/صفت آن است که دستان غرضآلود دشمن در سال ۱۹۶۴ ترسایی بر زبان فارسی افغانستان دری حک نمود تا از همتباران پارسیزبان خود در ایران و تاجیکستان… جدا نگاهداشته شویم. آنگونه که در سال ۱۹۲۴ ترسایی کشور تاجیکستان ساخته شد و زبان پارسی مردم آنجا به زور و استبداد تاجیکی نامیده شد تا ممثل هویت جداگانهای برای پارسیگویان آن سامان باشد و میان آنان و سایر پارسیزبانان فاصلهای ایجاد شود. در حالی که همهاش یک زبان است و زبان مشترک بزرگان و نیاکان ما بوده است.