نویسنده: جمشید پناهی
اگر پهلوهای پنهان و آشکار شهادت جنرال داوود داوود واکاوی گردد، به خوبی درمییابیم که دستهایی از ردههای بلند حکومت مرکزی و محلی در آن دخیل بوده و این رویداد، نهتنها یک حملهی تروریستی، بلکه یک توطئهی بزرگی بود که آغاز این واکاوی را باید از اراکین بلندپایهی حکومت وقت، ریشهیابی کرد؛ زیرا مشابهتهایی میان ترور او و جنرال سیدخیلی به مشاهده میرسد. اکنون نگاهی میاندازیم به زندگی این سردار آزاده و باافتخار خراسانزمین.
- نگاهی به زندگی سردار
جنرال داوود داوود در سال ۱۳۴۹ آفتابی در روستای شاهان شهرستان فرخار ولایت تخار پا به گیتی نهاد. پدرش حاجی حسینخان، یکی از اشخاص متدین و دستگیر افراد نادار و ناتوان زمان خود بود. داوود در سال ۱۳۵۵ شامل دورهی ابتداییه مکتب سید عبدالرحمان شهید شد. پس از فراغت از دورههای تجربهای و لیسه ابوعثمان تالقانی، با درک شرایط ناگوار کشور، به صفوف مجاهدین پیوست زیرا کشور علنن زیر اشغال ارتش سرخ شوروی قرار داشت. او با درک مسوولیتهای فردی و اجتماعی آن روزگار، شامل جبههی جنگ به رهبری داکتر سیدحسین شهید، یکی از فرماندهان برجستهی حزب جمعیت اسلامی در ولایت تخار شد و تا پیروزی مجاهدین به مبارزه علیه حکومت دستنشانده و پوشالی شورویگرا، مبارزه و مجاهدت نمود. نوآوری در کردارهای استراتژیک و عملیاتی، سوق و ادارهی سالم، داشتن اندیشهی وحدت ملی، و مهمتر از همه، تعهد و پاکی در زندگی فردی و اجتماعی او سبب شد که سردار نامدار کشور، قهرمان ملی کشور، شهید احمدشاه مسعود، از آن دعوت نماید تا در راه مبارزه با دولت ستمگر دستنشانده، یاریش نماید.کارنامههای جنرال داوود در کنار قهرمان ملی کشور، در حقیقت الگویی بود برای دیگر همسنگرانش. همان بود که مسوولیت جبهات شرق تخار به او سپرده شد و در این مدت با مدیریت تمام، خوب درخشید و منحیث یاور و مشاور مسعود بزرگ تا آخر در کنارش ماند.
- درایت سردار
برای بررسی چگونگی از میانبرداشتن این چهرهی ضدطالب که یار و یاور دورههای جهاد و مقاومت قهرمان ملی کشور، شهید احمدشاه مسعود بوده و در عرصههای مدیریت و جنگ، از تجربههای خوبی برخوردار بود، لازم است که نگاهی بیاندازیم به آغازین سالهای دههی هشتاد خورشیدی.
پس از سرنگونی دورِ نخست تحریک طالبان، استان کندز به عنوان مرکز زون شمالشرق کشور، درست مانند اکنون، از جایگاه راهبردی خوبی برخوردار بود و در محراق توجه دولت و گروههای افراطی تروریست قرار داشت؛ جنرال داوود داوود به عنوال فرمانده قول اردوی نمبر۶ در قلب شهر، موقعیت گرفت؛ جایی که دشمن کمتر میتوانست به آنجا صدمه وارد نماید. این جنرال کارکشته به زودترین فرصت و با مدیریت سالم، توانست کندز را به یکی از امنترین ولایتهای کشور مبدل ساخته و با امکاناتی که در مرکز کشور داشت، پروژههای بزرگ بازسازی و نوسازی را در این شهر جنگزده (که از اثر جنگها و سقوطهای چندینبار دههی ۷۰ میلادی، جز یک تودهی خاک و ساختمانهای کهنه و فروریخته دیگر چیزی در بساط نداشت)، از سر گیرد.
کهندژ از قدیم یک شهر تاجیک نشین بود. زندگی پارس ها در این دژ کهن قدمت بسیار دیرینه دارد. اما ناسیونالیست های افغان/پشتون در چند دهه آخر جفاهای زیادی را در حق مردم پارسی زبان و سایر اقوام غیر پشتون ساکن کهندژ مرتکب شده اند. آنها مردم پارسی زبان و ازبک ها را بصورت اجباری کوچ داده و زمین ها و املاک قانونی و میراثی آنها به به ناقلین اوغان توزیع کرده اند. با این روش ساختار جمعتیی شهر کهندژ را افغانیزه کرده و بافت جمعتیی این شهر پارسی را به هم زده اند. این سیاست شوم که برخاسته از نظریات محمود طرزی و نظام نامه ناقلین امان الله خان است، هنوز هم ادامه دارد. مهمترین اقدام زیربنایی و عادلانه که در این دَور طلایی کندز صورت گرفت، ساخت دو شهرک تاجیکنشین بود. توزیع نمرهزمینهای رهایشی به بدخشانیهای ساکن کندز که پیش از آن بهگونهی پراکنده در گوشههای شهر و نواحی سکونت داشتند (حضورشان در اجتماع چندان محسوس نبود)، انسجام و سر و سامانبخشیدن به آنان ایجاب میکرد تا گوشهای از شهر بهنام آنان مسما گردد؛ این بود که ایجاد شهرکی بهنام «کارتهی فیضباد» احداث شد. به همینسان توزیع نمرات رهایشی بهنام «شهرک رُستاقآباد» و انتقال صدها خانوادهی تخاری مستحق در آن، برای نخستینبار به تاجیکتباران و اقوام غیر پشتون این سرزمین که زیر ساطور استبداد و چکمههای قبیله، در نزدیک به صدسال پسین، خورد و خمیر شده بودند، سبب شد تا هویت و .حقوقشان اعاده گردد. درایجاد و تحقق این پروژه ها، محور عدالت اجتماعی و هدف انسجام مردم بود که سالهای زیر ستم قومی فاشیست های افغان لگد مال شده بودند.
ولایت کندز، از زمان امیرعبدالرحمان، شاه غدار، مورد توجه حکومتهای مرکزی قرار داشت و در دورههای امانالله خان، نادرخان، محمدظاهرشاه و داوودخان، به نام «نظامنامهی ناقلین» هزاران خانوار از سمتهای مشرقی، جنوب کشور و افغانهای سرحدی، کوچیده و به این ولایت جابهجا شدند. در آن دورهها، بهترین زمینهای آبی و حاصلخیز به نامهای مختلف از صاحبان اصلی آنان که بیشترینه تاجیکتبار، اوزبیک و ترکمن و ایماق بودند، به جبر گرفته شد و به ناقلین پشتونتبار توزیع شده بود و شوربختانه این سریال غمانگیز همچنان ادامه دارد. قومهای غیرپشتون در اجتماع آن روزگار در کنار جنرال داوود، حرف نخست را میزدند، در تصمیمگیریهای کلان کندز، حضور پُررنگ پیدا کرده بودند.
افزونبرآن، راهاندازی محافل مشاعره، ایجاد انجمنهای ادبی، اجتماعی و فرهنگی، زیر نامهای مختلف که شخص جنرال شهید در آن حضور مییافت و جوانان را سخت تشویق و ترغیب مینمود، بخش دیگری از خدمات بیپیشینهی او بود. توجه و اقدام جنرال داوود برای اعادهی حقوق مردم زیر ستم بر مزاج حکومت مرکزی و ناقلین پشتون که سالها بر گرُدهی مردم سوار بودند، ناسازگار افتاد. اگر تمام کارکرد و خدمات این شهید به تصویر کشیده شود، در این نوشته نمیگنجد.
این بود که شماری از چارکلاههای ناقلین به سرکردگی حاجی امان اُتمانزی، با نفوذی که در حکومت مرکزی داشتند، نزد رییسجمهوری وقت، حامدکرزی، رفته و کلاهشان را به زمین زده، فریاد و آه و فغال به راه انداختند: شملهی لنگیمان را به زمین زدی، یک تاجیک مهاجرکولابی را بالای ما سردار ساختی و تمام زحمات صدسالهی مان را برباد دادی، مگر قحطالرجال است؟ حاجی امان اُتمانزی غاصب صدها جریب زمین آبی و للمی از قوم مومند و آنسوی سرحد میباشد که اکنون در کندز زندگی مینماید. این کفتار پیر در مرز هشتادسالگی هنوز مصروف قاپیدن حق و امتیاز اقوام غیرپشتون است. در دور نخست اشغال کشور در دههی هفتاد توسط طالبان، تمامی مصارف جنگ طالبان را در ساحات بنگی و تخار، به دوش داشت؛ پس از سرنگونی طالبان در کشور و آغاز دورههای موقت و انتقالی، مشاور رییسجمهوری کرزی و سپس مشاور ارشد متعصب آن، اشرفغنی احمدزی بود.
جنرال داوود به حکم رییسجمهوری حامد کرزی، به صفت معین ارشد مبارزه با مواد مخدر وزارت امور داخله تعیین گردید و او را از ساحهی کندز دور ساختند. کندز که داشت به سمت انکشاف، توسعه و بازیابی زبان و فرهنگ اصیل خویش گام مینهاد، بار دیگر در سکوت و سیاهی فرو رفت.
بازیابی هویت، قاطعیت و پاکی نفس، سوگند مردی بود از تبار آزادگی که برای مردم افغانستان و بهویژه شمال کشور، جان داد و تسلیم هیچ زر و زوری نشد. اسطورهی شجاعت و از خودگذشتگی و شهادت در راه وطن، از خصلتهای جنرال داوود داوود بود که امروز هرکه اندیشه و افکار آزادمنشی دارد، از آن به نکویی یاد میکند. او در تشویق و بسیج جوانان برای مبارزه علیه تروریزم، استعداد بالایی داشت. بیشتر آگاهان بدین باوراند که اگر داوود داوود با یاران و همسنگرانش زنده میبودند، به یقین که مسیر جنگ امروز به گونهی دیگری رقم میخورد؛ تروریزم و موادمخدر در این مناطق گسترش نمییافت.
باشندگان کندز و تخار نبود این رهبر جوان را کاملا حس میکنند و با درد و دریغ از سالهایی که آن مرد بزرگ در کندز آستین خدمت را بالا زده بود، یاد میکنند و اشک میریزند؛ وی مردی بود آمیخته و عجین با مهر و محبت، با مردم و اطرافیانش برخورد رفیقانه داشت، مویسپیدان را حرمت میگذاشت و حرف و پیشنهادشان را به گوش جان میشنفت و به صراحت میگفت: «من به مشورههای سازندهیتان نیاز دارم.» اگر این پیشنهادها فضای همدلی و صمیمت را به ارمغان میداشت، بدان عمل میکرد. چنین مردی، مانع بزرگ سیطرهی طالبان در شمال بود و در دورههای مقاومت و پس از آن، در مبارزه علیه تروریزمِ طالب، خوب درخشیده بود. اما با درد و دریغ که خوب درخشید و زود خاموش شد.
- ایستادگی سردار
جنرال داوود مدتی که در پست معینیت مبارزه علیه مواد مخدر وزارت امور داخله کشور ایفای وظیفه کرد، چندین باند بزرگ مافیایی مواد مخدر را در حوزههای شمال و ولایت هلمند که مرکز کشت و قاچاق مواد مخدر بود، محو و متواری ساخت. او خود در عملیاتهای تخریب ساحات کِشتشدهی تریاک، بیباکانه اشتراک میورزید.این زمان برابر بود با انتقال جنگ و ناامنی از جنوب به شمال کشور.
جنرال داوود پس از مدتی به صفت فرمانده قول اردوی ۳۰۳ پامیر به ولایت بلخ تبدیل شد؛ اینجا در همسویی با مولانای سیدخیلی، انجنیرعمر والی کندز و جنرال شاهجهان نوری، هدفمندانه در برابر تروریزم ایستادند تا از عزت و هویت مردم دفاع مقدس نمایند. مگر در این زمان برنامههای شوم دسیسهگران قبیله، مو به مو اجرا میشد.
اینبار زلمی ویسا فرمانده عمومی ارتش (قوماندان قول اردوی ۲۰۹ شاهین در بلخ) با او سر ناسازگاری را گرفت، اما جنرال داوود با مدیریت زیرکانه دسیسههای شوم زلمی ویسا را خنثا میساخت.
- کردار اجتماعی سردار
یکی از خصلتهای نیکوی جنرال جوان این بود که حتا نزدیکترین افرادش اگر تخلف میورزید، سخت مورد نکوهش و بازخواست قرار میگرفت تا عبرتی باشد به دیگران. من به یاد دارم که آنسال زمستان سخت و سوزنده و زودرس فرارسید؛ فردایش خبرنگاران و مسوولان رسانهها در مقر قولاردو واقع کلوپ سپینزر به چاشت دعوت شدیم، پس از قصههای فراوان که میان همه رد و بدل میشد، در آخر به اشتراککنندگان یک یک یک جمپر زمستانی به رنگ ماشی که خیلی با ارزش و گرانقیمت بود، از سوی جنرال گرانقدر تحفه داده شد. در داخل قول اردوی نمبر ۶ که اصلا ملکیت شرکت سپینزر کندز بود، یک مسجد خیلی بزرگ و معیاری ساخت و از اطرافیانش خواست تا پنج وقت نمازشان را با جماعت بخوانند. یکی از نزدیکانش به من گفت: «ما تا هنوز ندیدهایم که نماز تهجد قوماندان صاحب قضا شده باشد، چه در زمان جهاد چه در وقت مقاومت و حالا هم.»
- خاموشی سردار
۷ جوزای ۱۳۹۰، روز خونین و سیاه برای فرزندان تخارستان به شمار میرود. در این روز مردی از تبار آزادی با چندتن از همراهان سر به دارش، جام شهادت نوشیدند. در این روز تخار بهترین فرزندش را در یک توطئهی ناجوانمردانه (نه انتحاری) از دست داد. چند مورد نشان میدهد که برنامهی شهادت او از پیش مهندسیشده بود:
- صبح هفتم جوزا مقر ولایت تخار زیر تدابیر شدید امنیتی قرار گرفت؛
- هیچکس نمیدانست این قیودات در اطراف چوک و مقر ولایت برای چیست؟
- بعدا معلوم شد والی تخار همایش وداعیهی را برای فرمانده نیروهای آلمانی در تالقان که معیاد کارش تمام شده، راه اندازی کرده بود؛
- من با تنی چند از خبرنگاران با شخص والی تخار، سخنگوی ولایت و فرماندهی پولیس چند بار تماس گرفتیم و علت را پرسیدیم، پاسخ درستی دریافت نکردیم؛
- عبور و مرور مردم در چهارراه تالقان (چوک) زیر نظر و قیودات نیروهای امنیتی قرار داشت و این وضعیت که داشت کسبهکاران و دیگرمردم را به ستوه آورده بود؛
- کارکنان مقام ولایت تخار گفتند، صرف همین قدر خبر داشتیم که محفلی قرار است در تالار طبقهی دوم مقر ولایت تدویر گردد؛
- چندتن از خبرنگاران که توانسته بودند داخل محفل شوند گفتند، تا آغاز محفل فهمیده نشد که این همایش برای چه راهاندازی شده است؛
- در بیرون از مقام ولایت بیشترین نیروهایی که برای امنیت ساحه گماشته شده بودند، مربوط قول اردوی شاهین و از افراد زلمی ویسا فرمانده این قول اردو بودند؛
- یک خبرنگار که خواسته بود نامش افشا نگردد، گفته بود زمانی که جنرال داوود داوود با زلمی ویسا که تازه از مزار شریف آمده بودند با والی تخار روبهرو شد، والی تخار با تعجب پرسید که آقای داوود، شما را در این نشست کی خبرکرد؟ و جنرال شهید با اشاره به زلمی ویسا گفت مرا قوماندان صاحب قول اردوی شاهین دعوت کرده است. این شاهد صحنه گفت که پس از ختم محفل همه به سمت منزل پایین آمدند و در بیرون تعمیر نزدیک زینهها ناگهان صدای انفجار مهیبی برخاست و به دنبال آن برای چند دقیقه چندین فیر کلاشینکوف به گونه منفرد و ضربهیی صورت گرفت؛
- دیگر شاهدان صحنه نیز با تصدیق این حرفها گفتند، زمانی که انفجار رخ داد، خوب متوجه بودیم که زلمی ویسا در صحنه نبود و در منزل بالا مصروف تیلفون با کسی بود؛
- پسانترها برادر شهید جنرال داود داوود طی مصاحبهای با یکی از رسانههای کشور گفته بود که برادرش جنرال داوود با اصابت گلولههای کلاشینکوف در نقاط بدنش به شهادت رسیده است، زیرا آثار پارچه یا ساچمه که گواه یک حمله انتحاری باشد، در وجودش دیده نشده بود؛
- حتا کسانی که در اطراف مقام ولایت دکان داشتند نیز گفتند که پس از انفجار، آنان قوماندان قول اردوی شاهین را دیدهاند که با وارخطایی از سر کشتهها و زخمیها پا نهاده به سمت موترش دویده و با سرعت ساحه را ترک کرده بود؛
- دیده میشود که آقای زلمی ویسا حتا صبر نکرد، ببیند در این حمله خونین کیها زنده و یا مردهاند؛
- فردای آنروز، ریاست جمهوری طی اعلامیهای گفت که این حمله انتحاری و انتحارکننده یکی از اتباع کشور اوزبیکستان بوده که با لباس پولیس در میان نیروهای امنیتی خودش را جا زده و انفجاد داده است.
شهید جنرال داوود در یک نگاه
در حالی که هیأت حکومت محلی تالقان در اظهاراتی گفتند که این حمله فقط یک انفجار بوده، زیرا اقلا آثاری از جسد انتحارکننده به جا نمانده است.
پس از شهادت داوود داوود شمال کشور آبستن تحولات خونین شد، آهسته آهسته جنگ از جنوب کشور وارد شمال شد و طالبان روز به روز بر صفوف پراکندهی خویش سر و سامان دادند و در نتیجه بیشتر روستاها و شهرستانها یکی پی دیگر به دست مخالفان دولت سقوط کرد و دامنه ناامنی تا شهرها رسید.
شهادت جنرال داوود چنان ناامیدی را به ساکنان شمال و شمالشرق به وجود آورد و آسمان باورشان را چنان مکدر ساخت که هر که راه و چارهی فرار از شمال به کابل میجست، روزگار سیاهی که پس از داوود داوود مردم شمال انتظارش را می کشیدند، فرا رسید؛ دامنهی ناامنی تا حومههای شهر کندز رسید. در میزان ۱۳۹۴ شهر کندز سقوط کرد و طالبان نزدیک به دو هفته کنترول شهر را به دست داشتند، آنچه خواستند در حق باشندگان عملی کردند و شمالشرق کشور مرکز تروریزم جهانی شد. همچنان شهرستانهای ارچی، گلتپه و چهاردرهی کندز به دژهای مستحکم تروریستان مبدل شد. مدرسهها با آموزگاران پشاوری برای آموزش افکار افراطیت و تشویق به جهاد به کودکان آغاز یافت، مدرسههای القلم، اقرء، اشرفالمدارس، المومنات و دهها مدرسهی دیگر برای دختران ساخته شد و در آن با نصاب آموزشی تندروانه و افراطی، تدریس داده میشد و تا اکنون، چندین دَور محفل فراغت داشتهاند و هزاران دختر و پسر با افکار تند و اسلام خشن به جامعه تقدیم شدهاند و این روند همچنان ادامه دارد.
- سخن پایانی: درنگی برچند نکته
- رابطهی جنرال داوود داوود با زلمی ویسا فرمانده ارتش شاهین در مزار شریف خوب نبود. از سویی هم والی تخار جنرال داوود را در این جلسه دعوت نکرده بود، پس روی چه اعتمادی جنرال داوود با فرمانده ارتش، آقای ویسا صرف با چند محافظ خاص، از بلخ روانه تالقان شدند؟
- در جریان جلسه، آقای زلمی ویسا ناقرار معلوم میشد و حتا گفتند سخنرانی نکرده و هنگام خروج از دهلیز مقام ولایت، او از همه فاصله میگیرد و به بهانهی زنگ تیلفون، در طبقهی دوم مقام ولایت جا میگیرد؟
- پس از وقوع رویداد، درحالی که فرمانده داوود با شاهجهان نوری، دو سرباز آلمانی، والی تخار و چند تن نیروهای امنیتی کشته و زخمی میشوند، آقای ویسا درحالی که هیچیک از سربازانش آسیب نمیبینند، با شتاب از طبقه دومی ساختمان ولایت بیرون شده پا روی زخمیها و شهیدها گذاشته است، بدون اینکه حتا ببیند دیگر مقامها چه شدند، زنده هستند یا مرده، با افرادش سوار موتر شده و با شتاب از ساحه دور میشود؟
- جان گپ اینکه: ساحهی امنیتی ولایت که مهمانان داخلی و خارجی قراربود حضور یابند، برعلاوه نیروهای امنیت ملی و پولیس، حضور نیروهای ارتش به فرماندهی زلمی ویسا پررنگتر بودند و در دهن دروازهی ولایت نیز بیشتر از همه افراد مربوط ارتش به رهبری زلمی ویسا برای تأمین امنیت گماشته شده بودند، امنیت یک ساحه مربوط پولیس آموزشدیده و امنیت ملی میشود نه ارتش؟
- ریاستجمهوری فردای حادثه، عاجل طی اعلامیهای حمله را تروریستی و انتحاری توصیف کرد و هیأت حقیقتیاب تعیین شد و نتیجه تحقیق این هیأت تا امروز ابلاغ نشد.